گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ادوار فقه
جلد اول
حکم تیمم



نیز «1» در این که حکم تیمّم در چه زمان صدور یافته اختلاف شده است: سال سیّم گفته شده، سال پنجم بعد از غزوة بنی المصطلق
در قسمت علم تفسیر از آن، در بیان ،« اتمام الدّرایۀ لقرّاء النّقایۀ » قول دشتکی و کازرونی است جلال الدین، سیوطی، در کتاب
و آیۀ تیمم که در سورة مائده میباشد در شعبان سال ششم و به گفتۀ برخی در سال » : آیههاي حضري، این مضمون را گفته است
در ذات الجیش یا بیداء که نزدیک مدینه میباشد « مریسیع » پنجم و به گفتۀ برخی دیگر در سال چهارم هنگام برگشتن از غزوة
.«.. نزول یافته است
ی􀀀 ابِرِي سَبِیلٍ حَتَّ 􀀀 إِلّ ع
􀀀
ا جُنُباً ا 􀀀 ا تَقُولُونَ وَ ل 􀀀 حَتّ تَعْلَمُوا م
ی􀀀 س ُک
􀀀
ي􀀀 اةَ وَ أَنْتُمْ ار 􀀀 ا تَقْرَبُوا الصَّل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 از آیۀ 46 از سورة النّساء ی
اءً فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا 􀀀 ساءَ فَلَمْ تَجِدُوا م 􀀀 امَسْتُمُ النِّ 􀀀 ائِطِ أَوْ ل 􀀀 جاءَ أَحَ دٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغ 􀀀 ی سَ فَرٍ أَوْ 􀀀 ی أَوْ عَل 􀀀 تَغْتَسِلُوا، وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْض
کانَ عَفُ  وا غَفُوراً و هم از آیۀ 8 􀀀 اللّ
􀀀
بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ هَ
______________________________
1)- مصطلق لقب جزیمۀ بن سعد میباشد. ربیعۀ بن حارث، که دین اسماعیل به وسیلۀ او از میان رفته و براي نخستین بار بت به بام )
نهاده، از اجداد همین مصطلق بوده است. و بنی المصطلق طایفهاي از قبیلۀ خزاعه میباشند. « هبل » کعبه کشیده و نام آن را
266
رافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی 􀀀 اةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَ 􀀀 ا قُمْتُمْ إِلَی الصَّل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذ 􀀀 از سورة المائده ی
اءً فَتَیَمَّمُوا 􀀀 ساءَ فَلَمْ تَجِدُوا م 􀀀 امَسْتُمُ النِّ 􀀀 ائِطِ أَوْ ل 􀀀 جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغ 􀀀 ی سَ فَرٍ أَوْ 􀀀 ی أَوْ عَل 􀀀 الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْض
کِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ، عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ 􀀀 اللّ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ ل
􀀀
ا یُرِیدُ هُ 􀀀 صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ م
.«1» تَشْکُرُونَ، که در بارة تیمم نزول یافته، سبب تیمم و آن چه تیمم به آن به جا میآید، و هم کیفیت آن، استفاده میگردد
در اینجا باید متوجه بود که اگر این آیه در سال ششم، چنانکه از سیوطی نقل شد، نزول یافته باشد نزول سورة النّساء شاید از همان
سال پیشتر نباشد و در این صورت چنین استنتاج میشود که حکم تشریع وضوء نیز باید در همین اوقات صدور یافته باشد پس آیا
پیش از آن بی وضوء نماز خوانده میشده؟ یا آن که وجوب آن به وسیلۀ سنت
______________________________
که آن مسأله در بیان کیفیت تیمم میباشد چنین افاده کرده است « مسائل الناصریّات » 1)- سیّد مرتضی در مسألۀ 46 از کتاب )
صحیح از مذهب ما در تیمم اینست که یک ضربت میباشد براي روي و ظاهر دو کف. اوزاعی و مالک و شافعی، در قول قدیم: »
همین را گفتهاند جز این که مالک و شافعی بر ظاهر دو کف اقتصار نمیکنند و باطن را هم لازم میدانند و بهر حال از بند دست
(رسغ) تجاوز را جائز نمیدانند ابو حنیفه و شافعی، در قول جدید خود، گفتهاند: دو ضربت است: یکی روي را و دیگري براي دو
دست تا مرفق. زهري گفته است دو ضربت است: یکی روي را و دیگر دو دست را تا شانه (منکب) ابن ابی لیلی و حسن بن حی
150 از 305
گفتهاند: دو ضربت است که بهر ضربت باید روي و دو دست را با هم مسح کند.
اللّ بذلک قال (ص): انما یکفیک
􀀀
قد اجنبت فتمعّکت فاخبرت رسول ه » : دلیل بر صحت مذهب ما حدیث عمّار است که گفته است
.« هذا: و ضرب بیدیه علی الارض ضربۀ واحدة ثم نفضهما و مسح بهما وجهه و ظاهر کفیه
267
رسانده شده بوده است؟ یا این که بعضی از آیات آن پیشتر و بقیه در سال ششم صادر گردیده است؟ این موضوع از جنبۀ تاریخی
.«1» فعلا بر این نویسنده روشن نیست
« صلصل » بهر جهت دشتکی گفته است: هنگامی که حضرت از غزوة بنی المصطلق مراجعت میکرده در محلی نزدیک مدینه به نام
فرود آمده و هنگام نماز صبح به واسطۀ نبودن آب، آیۀ تیمم، نازل و حکم آن صادر گردیده است.
______________________________
از آن چه در صفحۀ 66 از این کتاب راجع به » 1)- بعد از چاپ اول در این موضع بر حاشیۀ کتاب چنین یاد داشت کردهام )
به مردم تعلیم شده است. « سنت » چگونگی آموختن جبرئیل وضو را به پیغمبر (ص) آورده شده بر میآید که دستور وضوء به وسیلۀ
.« اللّ العالم
􀀀
و ه
268
حرمت خمر
چنانکه از روایاتی چند استفاده میگردد حکم تحریم خمر در همۀ شرائع و ادیان سالفه (بلکه خردمندان از عرب جاهلی نیز
آشامیدن خمر را روا نمیداشته و از آن اجتناب میداشتهاند) وجود میداشته و در دین اسلام هم از آغاز بعثت، حکم تحریم آن در
علم الهی مقدر و مقرر بوده است، نهایت از امر، بحسب آن چه شاید در مواضع دیگر اشاره و تصریح کردهایم که بناء دین بر
تسهیل و تدریج میباشد و رعایت اوضاع و احوال و ظروف و مقتضیات بطور دقیق و کامل، در مقام صدور و ابلاغ، منظور
میگردد، این حکم نیز از لحاظ مرحلۀ ابلاغ، به طوري که بیان خواهیم کرد، مراحلی چند پیموده تا در فرجام آن چه، از آغاز،
منظور بوده ابلاغ گردیده است.
کلینی، در جلد دوم از فروع کافی، در کتاب اشر به، سه روایت، به یک مفاد و با اندك مغایرتی در دو سه حرف از کلمات آنها، به
اسناد خود از حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع) روایت کرده که از آن جمله است این روایت از حضرت صادق (ع):
اللّ ، عز و جلّ، انّه اذا أکمل دینه کان فیه تحریم الخمر و لم تزل الخمر حراما و انّما
􀀀
اللّ ، عزّ و جلّ، نبیّا قطّ الا و فی علم ه
􀀀
ما بعث ه »
در اصل لغت بمعنی پوشاندن و مخلوط شدن آمده و « خمر » بهر جهت « ینقلون من خصلۀ إلی خصلۀ و لو حمل علیهم جملۀ لهلکوا
اسمی است عصیر انگور را چون بجوشد و سخت » بحسب معنی فقهی به گفتۀ ابو الفتوح رازي
269
شود، اعنی در سورت و مست کردن، نزدیک بیشتر مفسّران. و ابو حنیفه و سفیان ثوري و ابو یوسف گفتند: هر چه از انگور و خرما
کنند و بجوشد نه بر آتش آن را خمر گویند.
و «.. آنگه در مطبوخ خلاف کردند: و مذهب ما آنست که هر عصیري که جوشد سواء اگر بر زمین باشد و اگر بر آتش حرام شود »
الخمر عصیر العنب اذا اشتدّ و قال جمهور اهل المدینۀ: ما أسکر کثیره فهو خمر. » بتعبیر شیخ الطائفه
.« و هو الظّاهر فی روایاتنا
151 از 305
خمر، در لغت و در عرف بهر معنی باشد ظاهر روایاتی چند، چنانکه شیخ الطائفه نیز بدان تصریح کرده، تعمیم معنی آنست بحسب
.«1» حکم فقهی
______________________________
معنی خلط و ستر، که معنی اعم است، موجود « مسکر » مناسبت کامل دارد چه در تمام اقسام « خمر » 1)- این تعمیم با معنی لغوي )
فالخمر عصیر العنب التی تشتد و هو العصیر » میباشد. از این رو شیخ الطائفه پس از این که در ذیل آیۀ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ.. گفته
التی (؟) یسکر کثیره. و قلیل الخمر حرام، و یسمی خمرا لأنها بالسکر یغطی علی العقل و الاصل فی الباب، التغطیۀ من قول اهل اللغۀ
و علی هذا الاشتقاق یجب ان یسمی ..» چنین آورده است «.. و الخمر العجین التی (؟) یغطی حتی یختمر ..« خمرت الإناء، اذا غطیته »
ابو الفتوح در « النبیذ، و کل مسکر علی اختلاف أنواعه، خمرا، لاشتراکها فی المعنی، و ان یجري علیها. اجمع، جمیع احکام الخمر
این موضع، پس از آوردن همۀ آن چه شیخ آن را آورده چنین گفته است:
و در « خوانند و در تحت نهی آید « خمر » و بر این قیاس (ظ: اشتقاق) هر چه مستی (ظ: مست) کند، از هر نوع که باشد، آن را »
و مسکر حرام بود هر مسکري که باشد سواء اگر از انگور کنند و اگر از خرما یا مویز یا ارزن یا ..» موضعی دیگر چنین آورده است
جو، اندك و بسیارش در باب تحریم یکسان باشد به نزدیک ما و به نزدیک شافعی و مالک و ابو ثور و احمد و هر چه چنین بود
از خمر است و هو ما واراك من شجر و غیره.. پس خمر براي آنش گویند که عقل به پوشد « خمر » خمر بود براي این که اشتقاق
«.. چون لفظ قرآن بر خمر است و هر چه مخامر عقل بود آن را خمر خوانند پس از ظاهر آیه لا بد باید تا حرام بود
270
شیخ کلینی، به اسناد خود، در فروع کافی، روایاتی در این باره آورده که از آن جمله بدو طریق از حضرت صادق (ع) روایت کرده
اللّ (ص): الخمر من خمسۀ: العصیر من الکرم و النّقیع من الزّبیب و التّبع من العسل و المزر
􀀀
قال رسول ه » : که آن حضرت گفته است
.« من الشّعیر و النّبیذ من التّمر
إنّ من التّمر لخمرا و إن من العنب لخمرا و إنّ من الزّبیب لخمرا » و رسول علیه السلام فرمود » : ابو الفتوح، در تفسیر خود آورده است
در بارة خمر « گفت از خرما خمر بود.. الخ « و إنّ من العسل لخمرا و إن من الحنطۀ لخمرا و إن من الشّعیر لخمرا و إن من الذّرة لخمرا
آیات زیر در قرآن مجید نازل گشته و حکم فقهی آن، بحسب اقتضاء زمان، بموجب آنها، در ظاهر، ادوار و تحولاتی یافته تا در
فرجام بر حرمت قطعی آن تصریح بعمل آمده است:
.« ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ 􀀀 ابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی 􀀀 راتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْن 􀀀 وَ مِنْ ثَمَ » -1 آیۀ 69 از سورة النّحل
این آیه در مکه نزول یافته و به گفتۀ بیشتر از مفسران بر اباحۀ خمر دلالت دارد.
سرکه است و دوشاب و « روزي نیکو » خمر است و به « سکر » قومی گفتند مراد به » : ابو الفتوح در ذیل این آیه چنین آورده است
خرما و مویز و آن چه حلالست از آن چه از خرما و انگور گیرند. گفت: از او خمر میگیرید و روزي نیکو. و آنان که این قول
گفتند، گفتند: این آیه پیش از تحریم خمر آمده است هنوز خمر حرام نبود براي آن که نشاید که خداي، تعالی، بحرام منت نهد.
اللّ عمر و
􀀀
اللّ مسعود و عبد ه
􀀀
خمر است قول عبد ه « سکر » حرام، محذور (ظ: محظور) و ممنوع باشد.. و این قول که گفتیم مراد از
سعید جبیر و ابو رزین و ابراهیم و حسن و مجاهد و کلبی
271
آن چه « رزق حسن » آنست که از میوة اینان حرامست و « سکر » : اللّ عباس که او گفت
􀀀
و ابن ابی لیلی و یک روایت از عبد ه
آن باشد که باز « سکر » : این سرکه و دوشاب. شعبی گفت « روزي نیکو » خمرهاي اعاجم است و « سکر » حلالست. قتاده گفت: اما
آن چه بخورند، آن را بر مشروب تفسیر داد و این را بر ماکول.. « رزق حسن » خورند و
152 از 305
آن بود که از انگور گیرند و « خمر » : نبیذ التمر باشد و گفت: رسول علیه السلام گفته است « سکر » اللّ عباس که
􀀀
و ابی گفت: از عبد ه
«.. از گندم و من که رسولم نهی میکنم شما را از هر چه مستی کند « غبیرا » از گاورس و « مزر » از انگبین و « نقیع » از خرما و « سکر »
ما.. 􀀀 ما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِ 􀀀 لِلنّ وَ إِثْمُهُ
􀀀
افِعُ اسِ 􀀀 ما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَن 􀀀 -2 آیۀ 216 از سورة البقره یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِ
« منافعش » خمر، ترکش کرده و برخی دیگر به اعتبار « اثم بودن » این آیه که در مدینه نازل شده برخی از یاران به اعتبار
جماعتی از مفسران گفتند: سبب نزول آیه این بود که جماعتی صحابه رسول پیش رسول آمدند و » میآشامیدند. به گفتۀ ابو الفتوح
ما را فتوي کن در باب خمر و قمار که این هر دو « افتنا فی الخمر و المیسر فإنهما مذهبۀ للعقل، مسلبۀ للمال » اللّ
􀀀
گفتند: یا رسول ه
«.. عقل برنده و مال ربایندهاند. مصدر به جاي اسم فاعل نهاد مبالغه را. خداي تعالی: این آیه را فرستاد: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ
ا تَقُولُونَ.. 􀀀 حَتّ تَعْلَمُوا م
ی􀀀 س کُ
􀀀
ي􀀀 اةَ وَ أَنْتُمْ ار 􀀀 ا تَقْرَبُوا الصَّل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 -3 آیۀ 46 از سورة النّساء (سورة 4) ی
این آیه نیز در مدینه نزول یافته و پس از نزول آن. براي نماز از آشامیدن اجتناب میکردند.
272
بعضی مفسران گفتند: در بدایت اسلام که خمر حرام نبود جماعتی خمر خوردندي و » : ابو الفتوح در ذیل این آیه چنین آورده است
.« مست شدندي و نماز کردندي خداي تعالی، این آیه فرستاد
طانِ فَاجْتَنِبُوهُ.. 􀀀 امُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْ 􀀀 صابُ وَ الْأَزْل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْ 􀀀 -4 آیۀ 92 از سوره المائدة (سورة 5) ی
این آیه هم در مدینه نازل گردیده و حکم قطعی حرمت خمر از آن استفاده شده است. شیخ الطائفه در ذیل تفسیر این آیه چنین
و قیل فی سبب نزول هذه الآیۀ قولان: » گفته است
احدهما لاحی سعد بن ابی وقاص رجلا من الانصار و قد کانا شربا الخمر فضربه بلحی جمل.. فنزلت هذه الآیۀ. »
در « اللّ بیّن لنا فی الخمر بیانا شافیا. فنزلت الآیۀ
􀀀
قال عمر: همّ « سُک
􀀀
ي􀀀 اةَ وَ أَنْتُمْ ار 􀀀 ا تَقْرَبُوا الصَّل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀ی» الثانی انه لمّا نزل قوله »
برخی از کتب، که اکنون به یادم نیست چه کتابی بوده، دیده و چنین به یادم مانده است که پس از نزول آیۀ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ..
-5 آیۀ 31 از سورة الاعراف (سورة 7) قُلْ « ألا إنّ الخمر قد حرمت » به فرمودة پیغمبر (ص) منادي در کوچههاي مدینه ندا میداد
ا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ.. 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا ظَهَرَ مِنْه 􀀀 واحِشَ م 􀀀 ما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَ 􀀀 إِنَّ
این آیه در مکّه نزول یافته و کیفیت استدلال به آن خواهد آمد.
یعقوبی، در ذیل وقعۀ بنی النّضیر که در سال چهارم (ظاهرا ماه صفر که چهار ماه از جنگ احد گذشته بود) وقوع یافته، گفته است:
« و فی هذه الغزاة شرب المسلمون، الفضیخ فسکروا فنزلت تحریم الخمر »
273
در بحار از کتاب المنتقی در ذیل حوادث سال چهارم هجري چنین افاده شده است:
و در آن سال (سال چهارم) حکم حرمت خمر صدور یافته و اجمال سخن در موضوع خمیر اینست که خدا چهار آیه در بارة آن »
راتِ.. الآیۀ در مکه نازل شده و مسلمین پس از نزول این آیه شراب میآشامیدهاند و در آن وقت بر 􀀀 نازل کرده است: آیه وَ مِنْ ثَمَ
ایشان حلال میبوده است پس از آن در مسأله معاذ بن جبل و عمر آیۀ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ.. الآیۀ فرود آمده پس گروهی به استناد
آن را میآشامیدهاند تا این که روزي عبد « لِلنّ
􀀀
افِعُ اسِ 􀀀 وَ مَن » ترکش گفته و گروهی دیگر به استناد جملۀ « ما إِثْمٌ کَ بِیرٌ 􀀀 فِیهِ » جملۀ
الرحمن بن عوف طعامی ساخته و جمعی را به میهمانی خواسته و براي ایشان خمر آورده و ایشان آشامیده و مست گردیدهاند. چون
.« الکافرون » نماز شام فرا رسیده و یکی از حاضران را مقدم داشته و به نماز ایستادهاند پیشنماز که در قرائت سورة
ا أَیُّهَا الَّذِینَ 􀀀 پس آیۀ ی « ا تَعْبُدُونَ.. تا آخر 􀀀 را از تمام موارد این سوره اسقاط و چنین قرائت کرده است أَعْبُدُ م « لا» میخوانده کلمۀ
اةَ.. الآیۀ نزول یافته و سکر در اوقات نماز حرام شده است و چون این آیه نازل گشته قومی گفتند: در چیزي که 􀀀 ا تَقْرَبُوا الصَّل 􀀀 آمَنُوا ل
153 از 305
میان ما و نماز حائل شود خیري نیست پس پیش از نماز از آن اجتناب میکرده و در غیر آن هنگام میآشامیدهاند به طوري که
برخی از ایشان پس از فراغ از نماز عشاء، خمر میآشامیدهاند که تا صبح مستی از ایشان زائل میشده و پس از نماز صبح
میآشامیدهاند که چون هنگام ظهر میرسیده هشیار میبودهاند تا این که وقتی عتبان بن مالک گروهی از مسلمین را، که سعد
اللّ بیّن
􀀀
همّ » : وقّاص از آن جمله بوده، به میهمانی خوانده و در آن مهمانی منازعه و زد و خورد رخ داده و در این باره عمر گفته است
لنا رأیک فی الخمر بیانا شافیا پس آیۀ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ..
الآیه نازل گردیده است.
274
این قسمت که در کتاب بحار نقل شده گفتۀ بیشتر از مفسرانست. ابو الفتوح و دیگر مفسران هم این قسمت را با تفصیلی زیادتر
و قول بعضی مفسران و بعضی اصحاب ما آنست که همیشه حرام بوده و این اخبار را قبول » آوردهاند لیکن به گفتۀ ابو الفتوح
«.. نکنند
ابو الفتوح از حسن بصري نقل کرده که وي، پس از این که آیۀ 216 از سورة البقره را یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ.. الآیه به استناد
دلیل حرمت قطعی خمر دانسته، بدین مضمون گفته است: « کبیر » و بخصوص با اتصاف آن بعنوان « اثم » لفظ
سُک و این دلیل، تحریم نکرد بیش از آن نیست که در آن نهی
􀀀
ي􀀀 اةَ وَ أَنْتُمْ ار 􀀀 ا تَقْرَبُوا الصَّل 􀀀 در باب خمر، نخست آیۀ نماز آمد که ل »
ما إِثْمٌ کَبِیرٌ و این دلیل تحریم کرد 􀀀 باشد از نماز در حالی که مست باشی و ندانی که چه گویی. پس از آن این آیه آمد قُلْ فِیهِ
رِجْسٌ مِنْ «2» امُ􀀀 وَ الْأَزْل «1» صابُ 􀀀 آمد: إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْ « چنانکه گفتیم و پس از آن به تاکید تحریمش آیۀ سورة المائده
طانِ فَاجْتَنِبُوهُ… 􀀀 عَمَلِ الشَّیْ
______________________________
1)- جمع نصب (بفتح) و مراد از آن بت میباشد چه آنها را براي عبادت نصب میکردند. )
تیرهایی بی سر و بی پیکان که به آنها در کارها و اقدام به سفرها تفال « صرد » و ضم آن مثل « جمل » جمع زلم بفتح زاء مثل » -(2)
و بعضی را نانویس میگذاشتهاند و « نهانی ربی » و بر بعضی « أمرنی ربی » میزدهاند بدین کیفیت که بر بعضی از آنها مینوشتهاند
اگر نانوشتهاي بیرون میآمده دوباره تفال میزدهاند تا از نوشته شدهها یکی بیرون آید تا بموجب آن اقدام کنند.
بحسب مشهور و هم روایت نبوي تیرهاي ده گانهایست که در زمان جاهلی معروف بوده و قصۀ آنها چنانست که ده « ازلام » مراد از »
مرد با هم فراهم میآمده و شتري میخریده و میکشته و بده پاره تقسیم میکرده آنگاه ده تیر میداشتهاند که هر یک را به نامی
میخوانده و براي هفت عدد آنها سهمی قائل و سه عدد را بی سهم قرار داده بودهاند نام هفت عدد صاحب سهم و اندازة سهمشان
بدین قرار بوده فذّ، یک سهم. توام، دو سهم. رقیب، سه سهم. حلس، چهار سهم. نافس، پنج سهم.
میل، شش سهم. معلّی، هفت سهم. و نام سه عدد بی نصیب بدین قرار است: منیح، سفیح، و وغد این تیرها را در کیسهاي میریخته
و آن را بدست شخصی مورد اعتماد میدادهاند او کیسه را تکان میداده پس از آن در میان آن دست میبرده و به نام هر یک از ده
شریک تیري خارج میکرده پس اگر تیري بی نصیب بیرون میآمده آن کسرا در گوشت حقی نبوده و پرداخت ثلث قیمت شتر بر
او بوده است.
بدین روش یکایک از تیرها را به نام اشخاص شریک بیرون میآورده تا صاحبان تیرهاي با نصیب و صاحبان تیرهاي بی نصیب
معلوم و مشخص میشده پس گوشت شتر بحسب سهم بندي به صاحبان تیرهاي سهم دار داده میشده و قیمت شتر بر صاحبان
و « ذلِکُمْ فِسْقٌ 􀀀 امِ 􀀀 وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْل » تیرهاي بی سهم تحمیل میگردیده و این قماریست که خدا آن را حرام فرموده و گفته است
مجمع البحرین) ) « حرام بودنست « فسق » مراد از
154 از 305
275
آن چه از کتب تفسیر، و پارهاي از دیگر کتب مربوط، برمیآید آیاتی که در بارة حکم خمر وارد شده چهار آیه است که یاد شد
لیکن از برخی از علماء شیعه استدلال به آیه دیگري، که آیه پنجم بشمار میآید، نیز نقل شده است.
و امّا المفسّرون فقالوا: » فاضل مقداد، در کنز العرفان، پس از این که گفته است
و پس از این که چگونگی اسباب نزول و ترتیب آن را نسبت به آن چهار «.. راتِ النَّخِیلِ 􀀀 نزل فی الخمر اربع آیات: نزل بمکّۀ وَ مِنْ ثَمَ
سید مرتضی و جماعتی بر تحریم خمر و هر مسکري به آیه پنجمی نیز » : آیه، بطور تلخیص، یاد کرده این مضمون را آورده است
ا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا ظَهَرَ مِنْه 􀀀 واحِشَ م 􀀀 ما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَ 􀀀 استدلال کردهاند و آن قول خداوند است در سورة اعراف قُلْ إِنَّ
الْحَقِّ و گفتهاند:
خواسته شده است چنانکه شاعر گفته است: « خمر » در این آیه « اثم » از
شربت الإثم حتّی ضل عقلی کذاك الإثم یفعل بالعقول
.« زناي پنهان و از.. اراده گردیده است « ما بطن » زناي زنان پرچمدار و از ،« ما ظهر » و از
اگر چه بنا بظاهر گفته فاضل مقداد تنها گفتۀ شاعر در این استدلال مورد
276
استناد سید مرتضی و همرأیان او واقع شده لیکن بعید بنظر میآید که این شعر بویژه اگر از شعراء بعد از اسلام و سرودن آن بعد از
نزول آیۀ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ..
باشد، قابل استناد اشخاصی مانند سید مرتضی واقع گردد، بخصوص که این آیه در سورة الاعراف که از سورههاي مکی است
میباشد، پس محتمل است سید مرتضی، و همرأیان، او به استناد روایات مربوطه این استدلال را آورده باشند که از آن جمله است
روایت زیر:
کلینی به اسناد خود، در فروع کافی، از علیّ بن یقطین روایت کرده که وي این مضمون را گفته است:
در قرآن مجید مورد نهی واقع گردیده لیکن « خمر » مهدي، خلیفۀ عباسی، به حضرت ابو الحسن (ع) گفت: مردم میدانند که »
نمیدانند که در قرآن بطور صریح به حرمت آن حکم شده است اکنون اگر در قرآن آیهاي صریح در حرمت میباشد برگو.
واحِشَ.. 􀀀 ما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَ 􀀀 حضرت پاسخ داد: که آري این آیه قُلْ إِنَّ
زناي آشکار است، که در جاهلیت زنان فاجره رأیت برمیافراشتند، و مراد از « ا􀀀 ا ظَهَرَ مِنْه 􀀀م» بر حرمت آن صراحت دارد چه مراد از
زنانی میباشد که منکوحۀ پدران بودهاند چه پیشتر از بعثت پیغمبر (ص) چون مردي وفات مییافت و او را زنی میبود « ا بَطَنَ 􀀀م»
بطور معین « اثم » پسرش آن زن را، هر گاه مادر خودش نبود، به زنی میگرفت پس خداي عزّ و جلّ آن را حرام ساخت. و مراد از
خمر « اثم » ما إِثْمٌ کَبِیرٌ پس در قرآن مجید مراد از 􀀀 خمر است و خدا در موضعی دیگر گفته است یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِ
و قمار است. و اثم این دو، چنانکه خدا فرموده، اکبر است.
من به او گفتم: « اللّ فتوي هاشمیّۀ
􀀀
هذه و ه » مهدي گفت: اي علیّ بن یقطین
راست میگویی یا امیر المؤمنین سپاس خدایی را که این عمل را از شما اهل البیت خارج
277
.« صدقت یا رافضیّ » : نساخت. به خدا سوگند مهدي نتوانست خودداري کند بی اختیار بمن گفت
از بعضی از اصحاب این مضمون را روایت کرده است: « مرسل » همو بروایتی
نخستین چیزي که در بارة تحریم خمر نزول یافته آیۀ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ.. الآیه بوده است چون این آیه فرود آمده مردم حرمت »
155 از 305
« لِلنّ
􀀀
افِعُ اسِ 􀀀 وَ مَن » شایسته میباشد لیکن از همه جهت راه بر ایشان بسته نیست چه « اثم » خمر و قمار را دریافته و دانستند که اجتناب از
نیز گفته شده پس خداي عزّ و جلّ آیۀ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ.. الآیۀ را فرستاد که این آیه را از آیۀ نخست سختتر و در افادة حرمت
ما􀀀 صریحتر میباشد از آن پس آیه سیم را که از اول و دوم شدیدتر و اکیدتر میباشد به آن ضمیمه ساخت و آن این آیه است إِنَّ
پس به «1» اةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ 􀀀 اللّ وَ عَنِ الصَّل
􀀀
ضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ هِ 􀀀 داوَةَ وَ الْبَغْ 􀀀 طانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَ 􀀀 یُرِیدُ الشَّیْ
اجتناب خمر امر فرمود و علل تحریم آن را برشمرد آنگاه پس از این که در آیات سه گانۀ یاد شده، به طوري که گفته شد، حرمت
ا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ.. بر حرمت آن تصریح و تنصیص 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا ظَهَرَ مِنْه 􀀀 واحِشَ م 􀀀 ما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَ 􀀀 آن را یاد کرد، در چهارمین آیه که قُلْ إِنَّ
نمود. پس در نخستین آیه یَسْئَلُونَکَ.. الخ منافع آن هم ذکر شده لیکن در آیۀ اخیر یک رو و یک جهت به حرمت آن حکم
گردیده است و این از آن رواست که خداي عزّ و جلّ چون اراده میکند که فریضهاي را فرض نماید بطور تدریج و شیئا بعد شیء
آن را به مردم میرساند تا توطین نفس کنند و خود را براي فرمان برداري از اوامر و نواهی الهی آماده سازند و گر نه ممکن است
«. آن را سنگین شمرند و از آن برمند پس تن به زیر بار اطاعت ندهند
______________________________
1)- آیۀ 29 از سورة 5 (المائده) )
278
واحِشَ.. صحیح و درست 􀀀 ما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَ 􀀀 در خاتمۀ این قسمت یاد آورد میگردد که اگر این روایات و استدلالات راجع به آیۀ قُلْ إِنَّ
باشد حرمت خمر از احکام مکّی خواهد بود نه مدنی و همۀ وقائع و تفاصیلی که مفسّران، و غیر ایشان در این باره آوردهاند، اگر
درست باشد، در حقیقت در زمینۀ تشدید و تأکید حکم صادر شده خواهد بود نه در زمینۀ اصل صدور و تشریع آن مگر این که
در بارة حکم، مراتب قائل و گفته شود آن چه در مکّه نزول یافته براي ارشاد به مرتبۀ اقتضاء «1» باصطلاح برخی از اصولیین متاخّر
بوده و آیاتی که در مدینه نازل و انشاء شده مرتبه فعلیّت و تنجّز حکم را میرساند.
ابن هشام، در کتاب سیرة خود، قضیهاي آورده که آن نیز بر مکی بودن حکم حرمت خمر اشعار دارد و آن قضیه بدین خلاصه
است: هنگامی که پیغمبر (ص) در مکه تشریف میداشته و هنوز به مدینه مهاجرت نکرده بوده و مردم را به اسلام دعوت میکرده
است اعشی بنی قیس بن ثعلبۀ بن عکابۀ بن صعب بن علی بن بکر بن وائل بقصد تشرف بدین اسلام به مکّه رهسپار شده و
چند «2» قصیدهاي در مدح پیغمبر (ص) گفته که از آن جمله است
______________________________
1)- مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی (متوفی به سال 1329 هجري قمري، براي حکم چهار مرتبه قائل است: اقتضاء، انشاء، )
فعلیت و تنجز.
2) همه این قصیده که مطلعش اینست: )
أ لم تغتمض عیناك لیلۀ ارمدا و بتّ کما بات السّلیم مسهّدا
بنقل ابن هشام بیست و چهار بیت میباشد که از آن جمله بعد از مطلع، چند بیت زیر است:
و ما ذاك من عشق النّساء و انّما تناسیت قبل الیوم صحبۀ مهددا
و لکن اري الدّهر الّذي هو خائن اذا صلحت کفّاي عاد فافسدا
کهولا و شبّانا فقدت و ثروة فللّه هذا الدّهر کیف تردّدا
و ما زلت ابغی المال مذ أنا یافع ولیدا و کهلا حین شبت و أمردا
279
156 از 305
بیت زیر:
و آلیت لا آوي لها من کلالۀ و لا من حفا حتّی تلاقی محمّدا
متی ما تناجی عند باب بن هاشم تراحی و تلقی من فواضله ندا
نبیّا یري ما لا ترون و ذکره أغار لعمري فی البلاد و أنجدا
له صدقات ما تغب و نائل و لیس عطاء الیوم مانعه غدا
چون به مکه رسیده برخی از مشرکان قریش به او برخورده و از مقصد او پرسیده و اعشی قصد خود را گفته و قصیده را بر او
محمد زنا را حرام میسازد. اعشی « یا ابا بصیر، إنّه یحرم الزنا » : خوانده است آن شخص در صدد رهزنی بر آمده و بوي گفته است
مرا باین کار نیازي نمانده است. « اللّ إنّ ذلک أمر مالی فیه من أرب
􀀀
و ه » : پاسخ داده است
اللّ إنّ فی النّفس منها
􀀀
أمّا هذه فو ه » : پیغمبر خمر را حرام میکند. اعشی پاسخ داده است « إنّه یحرم الخمر » : باز آن شخص گفته است
اما خمر پس مرا از آن در خاطر چیزها و ریشههایی است از این رو « لعلالات و لکنی منصرف فاتروّي منها عامی هذا ثمّ آتیه فاسلم
بر میگردم و امسال را در آن باره اندیشه میکنم و بعد میآیم و اسلام میپذیرم. آنگه برگشته و در همان سال در گذشته است.
280
نماز خسوف
خسوف گاهی، در لغت و عرف، به جاي کسوف بکار میرود و بعکس لیکن در اصل به گفتۀ ثعلب، اجود کلام این است که
بهر حال در سال پنجم از هجرت ماه گرفته و یهود مدینه در آن هنگام بر ظرفهاي مسی « خسف القمر و کسفت الشمس » گفته شود
مینواخته و میگفتهاند ماه را جادو کردهاند پیغمبر (ص) به اهل اسلام دستور نماز داد ایشان نماز بگزاردند تا قمر انجلاء یافت.
در همین سال پیغمبر (ص) زینب دختر جحش را به زنی گرفته و در روز ازدواج او آیۀ حجاب نزول یافته است.
اللّ زینب بنت جحش بن رباب و
􀀀
فیها تزوّج رسول ه » در بحار، بنقل از المنتقی، در ذیل حوادث سال پنجم، چنین آورده شده است
اللّ لزید فقالت لا ارضاه لنفسی قال فانّی قد رضیته لک
􀀀
اللّ فخطبها رسول ه
􀀀
أمّها امیمۀ بنت عبد المطّلب و کانت ممّن هاجر مع رسول ه
« اللّ لهلال ذي القعدة سنۀ خمس من الهجرة و هی یومئذ بنت خمس و ثلاثین سنۀ
􀀀
فتزوّجها زید بن حارثۀ ثم تزوّجها رسول ه
281
حکم حجاب و ازدواج با زن پسر خوانده
اشاره
در اینجا باید یادآور شد، که بحسب این منقولات، در همان سال پنجم (آخر شوال یا اول ذي القعده) دو حکم دیگر نیز صدور یافته
است:
-1 حجاب.
-2 جواز ازدواج با زن پسر خوانده.
ا􀀀 کِنْ إِذ 􀀀 اهُ وَ ل 􀀀 اظِرِینَ إِن 􀀀 امٍ غَیْرَ ن 􀀀 ی طَع 􀀀 إِلّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِل
􀀀
ا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ ا 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 موضوع اول به وسیلۀ آیۀ شریفه ی
ا􀀀 ا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذ 􀀀 اللّ ل
􀀀
کانَ یُؤْذِي النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ هُ 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀 ا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ 􀀀 ذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ ل 􀀀 دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِ
157 از 305
اجَهُ 􀀀 ا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْو 􀀀 اللّ وَ ل
􀀀
کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ هِ 􀀀 ا 􀀀 ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ م 􀀀 جابٍ 􀀀 اءِ حِ 􀀀 اعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَر 􀀀 سَأَلْتُمُوهُنَّ مَت
سورة 33 ) میباشد، نزول و صدور یافته و در این آیه احکام و دستوراتی دیگر نیز که ) « الاحزاب » مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً.. که آیۀ 53 از سورة
از مختصات پیغمبر (ص) بوده صادر گردیده است:
در آیۀ فوق خلاصۀ آن چه گفته شده این است: که در شب ازدواج زینب دختر « انتشار پس از صرف طعام » در سبب نزول حکم
جحش پیغمبر (ص) ولیمه آماده ساخت و مردم را به طعام دعوت کرد پس از این که همه طعام خوردند و رفتند سه کس در آنجا
بماندند
282
و بحدیث و استیناس بنشستند پیغمبر (ص) شرم میداشت که به ایشان بگوید: بروید، برخاست و بعنوان سرکشی به حجرة عائشه و
دیگر زنان رفت و پس از بازگشتن هنوز آن سه کس نشسته و با هم به گفتگو بودند پیغمبر (ص) را آن ابرام ناپسند افتاد پس این
آیه نزول یافت.
بعضی دیگر گفتند: سبب آن بود که روزي جماعتی، به حجرة » : و در سبب نزول حکم حجاب اقوالی گفته شده که از آن جمله
اللّ علیه و آله و سلّم حاضر بودند و او بفرمود تا طعامی بیاوردند. در میانه، عائشه میآمد و میشد و چون
􀀀
عائشه، پیش رسول، صلّی ه
یعنی « طعام میآورد و به کسی میداد دست آن مرد بدست او باز آمد و رسول را خوش نیامد خداي، تعالی، آیت حجاب بفرستاد
جابٍ نازل گردید. 􀀀 اءِ حِ 􀀀 اعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَر 􀀀 ا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَت 􀀀 آیۀ وَ إِذ
قصه «1» زید و زینب » در بارة موضوع دوم، که برخی از مغرضان از امّت مسیح آن را، بقول معروف، پیراهن عثمان کرده، بعنوان
پرداخته و بر اسلام و مسلمین، به گمان فاسد و طبق قصۀ مجعول خود، تاختهاند براي این که غرضورزي و بیهوده گویی آنان
روشن گردد، در این موضع باید بطور خلاصه گفته و دانسته شود:
______________________________
اللّ (ص) قبل الوحی و کان قد وقع علیه السّبی
􀀀
تبنّاه رسول ه » : 1)- مجلسی از طبرسی نقل کرده که در بارة زید چنین آورده است )
اللّ دعاه إلی الاسلام فاسلم فقدم ابوه حارثۀ و اتی أبا طالب و قال: سل ابن اخیک
􀀀
اللّ بسوق عکاظ. و لما نبّیء رسول ه
􀀀
فاشتراه رسول ه
فامّا ان یبیعه و اما ان یعتقه.
اللّ فقال حارثۀ: یا معشر قریش،
􀀀
اللّ : قال: هو حرّ فلیذهب حیث شاء. فابی زید ان یفارق رسول ه
􀀀
فلمّا قال ذلک ابو طالب لرسول ه »
اللّ :
􀀀
اشهدوا انه لیس ابنی. فقال رسول ه
انّ زیدا ابنی. فکان یدعی زید بن محمّد.. و روي عن ابن عمر قال: ما کنّا ندعو زید بن حارثۀ الا زید بن محمد حتّی نزل القرآن:
«.. ائِهِمْ 􀀀 ادْعُوهُمْ لِآب
283
در جاهلیت معمول و متداول بوده که پسر خوانده را بعنوان پسر میخوانده و زن او را مانند زن پسر حقیقی میدانستهاند و این معنی
در نظر آنان بسیار قوي میبوده به حدي که شاید صرف این دستور و حکم که پسر خوانده به منزلۀ پسر صلبی و حقیقی نیست و
ازدواج با زن او محظور نمیباشد تأثیري نمیکرده و باعث آن نمیشده که از عادت جاهلیت، دست بردارند و باین کار مباح اقدام
کنند.
زید بن حارثۀ بن شراجیل کلبی از قبیله بنی عبد ودّ بوده که پیغمبر (ص) پیش از بعثت او را از جمله اسیران جاهلیت در بازار عکاظ
خریده و آزاد ساخته و به پسري خود برگزیده و در اسلام میان او و حمزة بن عبد المطّلب مؤاخات قرار داده بوده است پیغمبر (ص)
زینب دختر جحش را که زنی صاحب جمال بود و، از لحاظ این که مادرش امیمه دختر عبد المطّلب عمۀ رسول خدا بود، از دو
158 از 305
اللّ جحش، نخست به خیال این که این خواستگاري براي
􀀀
جهت شرافت میداشت براي او خواستگاري کرد زینب و برادرش عبد ه
خود پیغمبر (ص) میباشد خوشدل شده و موافقت خود را اظهار داشتند لیکن چون متوجه شدند که این خطبه براي زید است
بعنوان این که زید بنده بوده و شرف او نسبت به ایشان سخت پایین است باین مزاوجت تن ندادند و ابا کردند پس آیۀ 36 از سورة
اللّ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ نزول یافت زینب چون آیه را بشنید
􀀀
ا قَ َ ض ی هُ 􀀀 ا مُؤْمِنَۀٍ إِذ 􀀀 کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ ل 􀀀 ا 􀀀 الاحزاب وَ م
تن به ازدواج داد و اختیار به پیغمبر (ص) گذاشت پیغمبر (ص) او را با کابین ده دینار زر و شصت درهم سیم و پیراهن و مقنعه و
ازار و چادر و پنجاه مدّ (قریب دوازده من) طعام (گندم و جو و برنج) و سی صاع (قریب 25 من) خرما براي زید عقد بست. پس از
مدتی که زینب در خانۀ زید بود او را با زید اختلاف به همرسید و زید طلاقش گفت و پیغمبر (ص) او را به زنی گرفت.
284
در این قضیه، نخست لازم بوده به همه فهمانده شود که شرف حقیقی، به داشتن اسلام است و مفاخره به خاندان و انتساب به
بزرگان در برابر اسلام چیزي مهم بشمار نمیرود از این رو پیغمبر (ص) دختر عمۀ خود را که، قطع نظر از جمال از لحاظ شرف در
میان عرب به بالاترین مرتبه ارتقاء داشت، براي کسی که بندة آزاد شده بود اختیار کرد تا آن مفاخرات بیجا را، باین وسیلۀ علمی،
ریشه کن سازد و بفهماند چنانکه اسلام بنده و آزاد را برادر میسازد ایشان را از لحاظ زناشویی نیز برابر میکند. پس باین وسیله
یکی از دو مطلب مهم، که در عرب جاهلی بر ایشان بسیار گران میبود، عملی گردیده آنگاه براي عملی ساختن مسألۀ دوم، پس
از این که چندین بار زید را نصیحت کرده، و او را به نگه داشتن زینب پند داده، و در زید مؤثر نیفتاده، و عاقبت او را طلاق گفته
است، پیغمبر (ص) به وسیلۀ خود زید: از زینب خواستگاري کرده و او را به زنی گرفته است.
جهودان و منافقان طعنه زدند گفتند: محمد ما را » این کار که بر خلاف عادت و عرف عرب میبوده گفتگوهایی به میان آورده
چون این سخنان به میان آمد آیۀ 4 از سورة الاحزاب نزول « نهی کند از این که زن پسر را به زنی کنیم و او زن پسر را به زنی کرد
اللّ یَقُولُ الْحَقَّ وَ
􀀀
واهِکُمْ وَ هُ 􀀀 ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْ 􀀀 اءَکُمْ 􀀀 اءَکُمْ أَبْن 􀀀 ا جَعَلَ أَدْعِی 􀀀 اتِکُمْ وَ م 􀀀 ظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّه 􀀀 اللّ تُ
􀀀
اجَکُمُ ائِی 􀀀 ا جَعَلَ أَزْو 􀀀 یافت که.. وَ م
والِیکُمْ.. 􀀀 وانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَ 􀀀 اءَهُمْ فَإِخْ 􀀀 اللّ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آب
􀀀
ائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ هِ 􀀀 هُوَ یَهْدِي السَّبِیلَ ادْعُوهُمْ لِآب
چون در جاهلیت زنی را که مظاهره شده بوده مادر حقیقی بشمار میآورده و پسر خوانده را پسر صلبی محسوب میداشتهاند در این
بر ایشان « پسر » آیه چنین فرموده است: آن زنان را خدا ما در شما قرار نداده و پسر خواندگان را نیز پسر شما نساخته این اطلاق لفظ
قولی است که به زبان میگویید نه امري باشد کاشف از حقیقت لیکن خدا حقیقت را میگوید و راه را مینمایاند: پسر خواندگان
را به نام پدرانشان بخوانید،
285
اگر پدران ایشان را بدانید، و گر نه برادران دینی شما و موالی شما میباشند.
خاتَمَ النَّبِیِّینَ.. تصریح شده است که 􀀀 اللّ وَ
􀀀
کِنْ رَسُولَ هِ 􀀀 جالِکُمْ وَ ل 􀀀 ا أَحَ دٍ مِنْ رِ 􀀀 کانَ مُحَمَّدٌ أَب 􀀀 ا 􀀀 و هم در آیۀ 140 از سورة الاحزاب م
پیغمبر (ص) پدر صلبی و واقعی هیچ کس نیست و زید پسر حقیقی او نمیباشد.
اللّ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ
􀀀
و در آخر، به آیۀ 37 از همان سوره، نکتۀ اصلی مطلب بطور صریح یادآوري گردیده است وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ هُ
ا وَطَراً 􀀀 ی زَیْدٌ مِنْه 􀀀 فَلَمّ قَض
ا􀀀 شاه 􀀀 تَخْ اللّ أَحَقُّ أَنْ 􀀀
النّ وَ هُ
􀀀
اللّ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی اسَ
􀀀
اللّ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا هُ
􀀀
عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ هَ
ا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً.. یاد کن هنگامی را که به زید (که خدا به 􀀀 ائِهِمْ إِذ 􀀀 اجِ أَدْعِی 􀀀 ا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْو 􀀀 ا لِکَیْ ل 􀀀 اکَه 􀀀 زَوَّجْن
هدایت، و تو به آزادي، در حقش انعام کردهاید) گفتی زن خویش را نگهدار و از خدا بپرهیز و تو در دل میداشتی آن چه را خدا
آشکار کنندة آنست و از مردم میترسیدي و خدا شایستهتر است به این که از او بترسی. پس چون زید با زینب زناشویی کرد ما
زینب را به تو ازدواج کردیم تا بر مؤمنان نسبت به زنان پسر خواندگان خود، در هنگامی که نزدیکی هم به ایشان کرده باشند،
159 از 305
حرجی نباشد.
پس این قصه نه چنان بوده که برخی از مغرضان ساخته و به دروغ چنین گفتهاند: پیغمبر (ص) روزي سر زده به خانۀ زید رفته! و
چشمش به زینب افتاده و عاشق او شده! و این را در دل میداشته و زید او را طلاق داده تا پیغمبر (ص) به زنی او را گرفته است و
چه آثار جعل و ساختگی در این گفته نمایانتر از آنست که به توضیحی « شاهُ 􀀀 اللّ أَحَقُّ أَنْ تَخْ
􀀀
وَ هُ » خدا پیغمبر (ص) را تهدید کرده که
نیاز داشته باشد لیکن براي ارشاد از باب نمونه برخی از آن چه بر مجعول بودن آن گفتهها و غرضرانی گویندگان آنها اشعار دارد.
بطور فهرست یاد میگردد:
-1 زینب در سن سی و پنج سالگی نخست زن زید و بعد زن پیغمبر (ص) شده
286
آیا میتوان تصور کرد که پیغمبر (ص) تا آن موقع دختر عمۀ خود را که با هم در یک شهر زندگی میکرده و حجاب و مانعی هم
در کار نبوده ندیده باشد که یک مرتبه و بطور اتفاق او را ببیند و دل باخته و شیفته و شیداي او شود؟!! 2- چنانکه در اصل قضیه
نقل شد زینب به زید راضی نبوده و نخست به خیال ازدواج با خود پیغمبر (ص) جواب گفته پس چه مانعی میداشته که از همان
هنگام اول پیغمبر (ص) او را به زنی میگرفت؟
-3 اگر پیغمبر (ص) عاشق (چنانکه بد دهنان مغرض تعبیر کردهاند) زینب شده و به گفتۀ این دروغپردازان، زید هم اطلاع یافته و
باین جهت او را طلاق داده باشد آیا بحسب عرف و عادت، آن هم با لحاظ عصبیت و حمیت عرب، هیچ خردمندي شوهر سابق را
براي خواستگاري واسطه قرار میدهد یا هیچ شوهر با غیرتی واسطۀ چنین کاري میشود؟ در صورتی که واسطۀ ازدواج پیغمبر
-4 اگر چنین قضیهاي در آن هنگام واقع میشد مشرکان و منافقان که اندك موضوع و بهانهاي را !؟«1» (ص) خود زید بوده است
از خدا میخواستند تا بر خلاف پیغمبر (ص) شهرت دهند و او را بدان وسیله رسوا سازند ساکت و آرام مینشستند و این قضیه را
براي این عصر میگذاشتند که مبلغان نادان مسیحی آن را از میان کتب استخراج کنند و هیاهو بر پا نمایند؟!! بهر جهت از تمام
منقولاتی که در این زمینه در کتب قدماء، وارد شده چنان استفاده میشود که این ازدواج فقط به اعتبار این بوده که استبعاد گرفتن
زن پسر خوانده در انظار تخفیف یابد و حکم جاهلیت از میان برود.
______________________________
اللّ علیه و سلّم لزید اذهب فاذکرها علیّ
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
1)- و اخرج مسلم، و احمد و النّسائی، قال: لما انقضت عدة زینب قال رسول ه )
تألیف جلال الدین سیوطی. « لباب النّقول فی اسباب النّزول » عین عبارت کتاب «.. فانطلق فاخبرها
287
بعلاوه در این کار پیغمبر (ص) نکتهاي قابل توجه بنظر میرسد که یاد کردن آن بی مورد نیست. خلاصۀ آن این که پیغمبر (ص)
باین عمل از زنی ثیّبه و مطلّقه که شوهر او هم از لحاظ مقام و رتبه، چون سابقۀ بندگی و بردگی داشته، پایین میبوده حمایت کرده
و با ازدواج او وي را شرافت و سر بلندي داده و به امّت خود آموخته است که ثیّبه بودن یا مطلقه بودن یا پائین بودن درجه و مقام
شوهر سابق نباید موجب بی شوهر ماندن زن گردد پس امّت که در همه کار شایسته است به پیغمبر (ص) خود تاسّی و اقتداء کند
در این عمل اخلاقی نیز به جا است کار او را در نظر گیرد و از او پیروي نماید اما آن چه بموجب این آیه پیغمبر (ص) در دل
میداشته و از اظهار آن بیم میکرده همین اظهار این حکم بوده است.
شاهُ دلیل آن نکند که او از خداي نترسد براي آن که این در حق آن کسی هم 􀀀 اللّ أَحَقُّ أَنْ تَخْ
􀀀
در تفسیر ابو الفتوح است و اما قوله وَ هُ
و این دلیل نکند « لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ » : و چنانکه گفت « اللّ
􀀀
ا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ هَ 􀀀ی» : روا باشد که او از خدا ترسد چنانکه گفت
که رسول علیه السلام شرکی خواست آوردن. و در اخبار چنان است که خداي تعالی خواست تا آن حکم جاهلیت را منسوخ کند
160 از 305
که نکاح [زنان] ادعیاء حرام داشتند چون نکاح زنان پسر که از صلب بودندي. امر کرد رسول علیه السلام را که چون زید حارثه
زینب را طلاق داد تو بر او نکاح بند تا بداند که زن پسر خوانده را به زنی کردن حرام نیست چنانکه زن پسر حقیقی را. رسول علیه
السلام این در دل داشت، اعنی علم این مسأله و عزم بر این کار به فرمان خداي، و از مردمان ترسید که او را ملامت کنند حق،
تعالی، این آیت فرستاد و گفت چیزي در دل پنهان میداري که خداي آشکار خواهد کرده و از ملامت مردمان میترسی در اظهار
آن و اولیتر آن که از خداي بترسی در اضمار آن پس حق تعالی این آیت فرستاد و رسول را فرمود چیزي از این معنی در دل
«.. پوشیده مدار و آن چه مؤکّد این حدیث است آنست که روز فتح مکّه
288
و برخی گفتهاند آن چه را پیغمبر (ص) در خود مخفی میداشت این بود ..» در بحار و هم در کنز العرفان این مضمون آورده شده
که خدا به او اعلام و الهام کرده بود که زید، زینب را طلاق میدهد و پیغمبر (ص) او را ازدواج میکند پس هنگامی که زید آمد
خداي بوي گفت با این که « اللّ
􀀀
أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ هَ » : و گفت میخواهم زینب را طلاق دهم پیغمبر (ص) به او فرمود
میدانستی که زینب باید زن تو شود چرا به زید گفتی او را نگهدارد و طلاق ندهد؟ و این معنی که از علی بن الحسین (ع) نیز
روایت شده با تلاوت قرآن مطابقت دارد چه خداوند اعلام فرموده که آن چه پیغمبر (ص) اخفاء نموده او ابداء و اظهار خواهد کرد
چیزي اظهار نکرد پس اگر چیزي را که پیغمبر (ص) مخفی میداشته محبت و عشق به زینب یا « ا 􀀀 اکَه 􀀀 زَوَّجْن » و جز تزویج که گفت
اراده و میل او بطلاق دادن زید بود باید خدا بصریح وعدة خود آن را در جایی اظهار میفرمود با این که جز تزویج و فلسفۀ آن،
«.. چیزي را نفرموده است
تذییل
اتُ􀀀 اتُ الْأَخِ وَ بَن 􀀀 اتُکُمْ وَ بَن 􀀀 خال 􀀀 عَمّ وَ
اتُکُم 􀀀 واتُکُمْ وَ 􀀀 بَن وَ أَخَ اتُکُم 􀀀 اتُکُمْ وَ 􀀀 شیخ الطائفه، در ذیل آیۀ 27 از سورة النساء حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّه
اللّ دَخَلْتُمْ
􀀀
سائِکُمُ اتِی 􀀀 اللّ فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِ
􀀀
ائِبُکُمُ اتِی 􀀀 سائِکُمْ وَ رَب 􀀀 اتُ نِ 􀀀 ضاعَۀِ وَ أُمَّه 􀀀 واتُکُمْ مِنَ الرَّ 􀀀 اللّ أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَ
􀀀
اتُکُمُ اتِی 􀀀 الْأُخْتِ وَ أُمَّه
اللّ
􀀀
ا قَدْ سَلَفَ إِنَّ هَ 􀀀 إِلّ م
􀀀
ابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ ا 􀀀 ائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْل 􀀀 ائِلُ أَبْن 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ وَ حَل 􀀀 ا جُن 􀀀 بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَل
عطاء گفته است این آیه در آن هنگام نزول یافته که پیغمبر (ص) زن زید بن حارثه را به » کانَ غَفُوراً رَحِیماً چنین افاده کرده است 􀀀
ائِلُ 􀀀 زنی گرفت و مشرکان در آن زمینه به گفتگو در آمدند پس خدا فرمود وَ حَل
289
اءَکُمْ و فرمود: 􀀀 اءَکُمْ أَبْن 􀀀 ا جَعَلَ أَدْعِی 􀀀 ابِکُمْ چنانکه فرمود: وَ م 􀀀 ائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْل 􀀀 أَبْن
جالِکُمْ.. 􀀀 ا أَحَدٍ مِنْ رِ 􀀀 کانَ مُحَمَّدٌ أَب 􀀀 ا 􀀀م
از آن چه عطاء در این مورد گفته، و شیخ الطائفه از او نقل کرده، چنان استفاده میشود که چند حکم مهم فقهی که در آیۀ فوق یاد
گردیده زمان صدور آنها نیز در سال پنجم از هجرت بوده است.
290
حد قذف
زمان تشریع حد قذف، بطور تحقیق، روشن نیست لیکن به گفتۀ ابن اسحاق، بنقل طبري و ابن هشام و غیر ایشان، در سال ششم از
ا تَحْسَ بُوهُ شَ  را لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا 􀀀 جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْ بَۀٌ مِنْکُمْ ل 􀀀 و نزول آیۀ إِنَّ الَّذِینَ « إفک » هجرت، پس از قضیۀ
161 از 305
و ثبوت برائت عائشه در نتیجۀ وحی، سه کس (مسطح بن أثاثه و حسّان «1» ذابٌ عَظِیمٌ 􀀀 تَوَلّ کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَ
􀀀
اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي ی
بن ثابت و حمنۀ دختر جحش)، که در آن قضیه بوقوع فحشاء تصریح کردند، بحد قذف محکوم و آن حد بر ایشان جاري گردیده
است.
در بارة حدّ قذف دو آیه فرود آمده است. » چنین افاده کرده است « کنز العرفان » فاضل مقداد در
اسِقُونَ إِلَّا 􀀀 ئِکَ هُمُ الْف 􀀀 ادَةً أَبَداً وَ أُول 􀀀 ا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَه 􀀀 مانِینَ جَلْدَةً وَ ل 􀀀 داءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَ 􀀀 اتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَۀِ شُهَ 􀀀 -1 وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن »
که این آیه به گفتۀ سعید بن جبیر در قصۀ عائشه نزول یافته و به گفتهاي «2» اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
􀀀
ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ هَ 􀀀 ابُوا مِنْ بَعْدِ 􀀀 الَّذِینَ ت
در بارة همۀ زنان مؤمنین میباشد و این گفته بهتر است چه فائدهاش اعم است و بر فرض این که گفتۀ سعید، مسلّم گردد باز هم
باید حکم آن را عام دانست چه خاص بودن سبب نزول، موجب تخصیص حکم نمیگردد.
______________________________
1)- آیۀ 11 از سورة النّور. )
2)- آیۀ 4 و 5 از سورة النّور. )
291
و در این آیه با این که سبب «1» ذابٌ عَظِیمٌ 􀀀 ا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَ 􀀀 اتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْی 􀀀 اتِ الْمُؤْمِن 􀀀 افِل 􀀀 اتِ الْغ 􀀀 -2 إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن »
و هم نعتهاي آن به صیغۀ جمع آورده شده تا معلوم باشد که حکم آن « محصنات » نزول، عائشه است و او واحد و مفرد بوده لفظ
.« عام است و خصوص سبب، باعث مخصوص شدن حکم نمیباشد
ابو حمزة ثمالی گفت که آیه در حق مهاجرات مکّه آمد که چون ایشان با پیغمبر » : ابو الفتوح در ذیل این آیه (آیۀ دوم) گفته است
(ص) هجرت کردند و از قفاي رسول به مدینه رفتند مشرکان مکّه ایشان را طعنه زدند و گفتند ایشان به فجور میروند و بعضی
«.. گفتند: مراد، عائشه است و حمل او بر عموم کردن اولیتر باشد تا شاملتر بود فائده را
اللّ وَ لْیَعْفُوا وَ
􀀀
اجِرِینَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 ساکِینَ وَ الْمُه 􀀀 ی وَ الْمَ 􀀀 ا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَۀِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْب 􀀀 شیخ الطائفه در ذیل آیۀ وَ ل
که پیش از آیۀ رمی محصنات غافلات میباشد چنین گفته است: «2» اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
􀀀
اللّ لَکُمْ وَ هُ
􀀀
ا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ هُ 􀀀 لْیَصْفَحُوا أَ ل
و قال ابن عباس و عائشۀ و ابن زید: انّ الآیۀ نزلت فی ابی بکر و مسطح بن اثاثۀ و کان یجري علیه و یقوم بنفقته فقطیعها و حلف ان »
لا ینفعه (ظ: ینفقه) ابدا لما کان منه من الدخول مع اصحاب الافک فی عائشۀ فلمّا نزلت هذه الآیۀ عاد ابو بکر له إلی ما کان.. و کان
مسطح ابن خالۀ ابی بکر و کان مسکینا و مهاجرا من مکّ ۀ إلی المدینۀ و من جملۀ البدریّین.. و کان مسطح احد من حدّه النّبی فی
«.. قذف الافک و قال ابو علی الجبّائی: قصۀ مسطح دالّۀ علی انه قد یجوز ان تقع المعاصی ممّن شهد بدرا بخلاف قول
در ذیل آیۀ 4 و 5 از سورة نور « التبیان » و همو در کتاب
______________________________
1)- آیه 23 از سورة النّور. )
2)- آیۀ 22 از سورة النّور. )
292
اتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا.. الآیه پس از نقل اختلاف سعید و ضحاك در شأن نزول و ترجیح قول ضحاك به استناد اعم 􀀀 وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن
یعنی کسانی که زنان عفیفه را به زنا و فجور قذف میکنند و چهار شاهد اقامه نکردهاند و بر هر » بودن فائده چنین افاده کرده است
یک از ایشان هشتاد تازیانه واجب است. حسن گفته است: در جامه حدّ جاري میگردد ابی جعفر نیز همان را گفته و مرد ایستاده و
زن نشسته تازیانه زده میشود. ابراهیم گفته است: جامه از تن او باید بیرون گردد و برهنه تازیانه زده شود و به عقیدة ما در زنا برهنه
162 از 305
براي همیشه نهی فرموده و بر قاذفان به فسق حکم کرده آنگاه « قاذف » میشود (یعنی نه در قذف).. خدا در آیه از پذیرفتن شهادت
و مراد آن « فاسقون » کسانی را که بعد توبه کنند استثناء نموده است. در مرجع این استثناء اختلاف است قومی گفتهاند: استثناء از
است که اگر توبه کنند شهادت ایشان قبولست خواه حدّ قذف بر ایشان وارد شده باشد یا هنوز وارد نشده باشد سعید مسیب این را
و ابو بکره حاضر نشده که خود را تکذیب کند و آن قول مسروق و « ان تبت قبلت شهادتک » : گفته و عمر به ابی بکره گفته است
زهري و شعبی و عطا و طاوس و مجاهد و سعید بن حبیر و عمر بن عبد العزیز و ضحاك است و هم قول ابی جعفر و ابی عبد الله
میباشد شافعی و اصحاب او هم همان را گفتهاند مذهب ما نیز همانست.
ئِکَ هُمُ 􀀀 وَ أُول » پس از آن خدا ایشان را بقول خود « ابُوا 􀀀 ادَةً أَبَداً.. إِلَّا الَّذِینَ ت 􀀀 ا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَ ه 􀀀 وَ ل » زجّ اج گفته است: تقدیر اینست
ا تَقْبَلُوا لَهُمْ 􀀀 وَ ل » نه از « فاسقون » توصیف کرده است. شریح و سعید- بن مسیّب و حسن و ابراهیم گفتهاند: استثناء است از « اسِقُونَ 􀀀 الْف
اهل عراق را هم این عقیده است پس شهادت قاذف هیچ گاه پذیرفته نیست و خلافی نیست در این که هر گاه حد اجرا « ادَةً أَبَداً 􀀀 شَه
مرده باشد و کسی براي مطالبۀ اجرا حد نباشد و قاذف توبه کند شهادت او پذیرفته میشود و این « مقذوفه » نشده باشد باین گونه که
و أولئک » اقتضاء دارد که استثناء بهر دو معنی راجع باشد بر این تقدیر که
293
میباشد و به توبه از میان نمیرود. و قومی « مقذوفه » و حدّ، حق « هم الفاسقون فی قذفهم مع امتناع قبول شهادتهم الا التائبین منهم
گفتهاند که: توبۀ او بر این معلّق و متوقف است که خود را تکذیب کند.
در اخبار ما هم روایت شده شافعی هم آن را گفته لیکن مالک انس قبول توبه قاذف را محتاج به تکذیب خود ندانسته است.
ابو حنیفه گفته است: اگر قاذف بنده یا کنیز باشد چهل تازیانه واجب است لیکن اصحاب ما تساوي بنده و آزاد را در هشتاد تازیانه
«1» « روایت کردهاند ظاهر عموم آیه هم تساوي را اقتضاء دارد. عمر بن عبد العزیز و قاسم بن عبد الرحمن نیز به تساوي گفتهاند
اللّ حسّان بن ثابت و
􀀀
و جلد رسول ه » : یعقوبی در ذیل وقعۀ بنی المصطلق پس از اشاره به قضیۀ افک و نزول برائت عائشه گفته است
.« تَوَلّ کِبْرَهُ و حمنۀ بنت جحش اخت زینب
􀀀
و هو الَّذِي ی «2» اللّ بن ابیّ بن سلول
􀀀
مسطح بن اثاثۀ و عبد ه
______________________________
« حکم عدم قبول شهادت قاذف » 1)- از آن چه نقل شد زمان صدور چند حکم دیگر نیز دانسته میشود از قبیل )
اللّ ابیّ هم حد جاري شده باشد از جهاتی هم اجرا حد بر او بعید بنظر میرسد. تامل و
􀀀
2)- در جایی دیگر بنظر نرسیده که بر عبد ه )
تحقیق شود.
294
فریضۀ حج
به طوري که از برخی کتب استفاده میشود در سال پنجم از هجرت احکامی دیگر نیز تشریع گردیده از آن جمله: کازرونی در
نزول آیه تیمم و حدیث افک و ازدواج زینب بنت جحش بعد از غزوه بنی » : المنتقی، بنقل مجلسی، پس از این که گفته است
و پس از این که چنین افاده کرده است: « المصطلق در سال پنجم واقع گردیده
و هم در سال پنجم در ماه ذي الحجّ ۀ پیغمبر (ص) سوار شد که بسوي غابه (محلی بوده است در یک منزلی مدینه به راه شام) برود »
این مضمون را آورده است: « از مرکوب بیفتاد و ران راستش صدمه یافت پس پنج روز در خانه اقامت کرد و نماز نشسته میگزارد
و هم در آن سال فریضۀ حج نزول یافت و پیغمبر (ص) آن را بی هیچ مانعی به تاخیر انداخت چه در سال هفتم بقصد قضاء عمره »
163 از 305
از مدینه خارج گردید و حج نکرد و در سال هشتم مکّه را بگشود و در سال نهم حاجّ را به امارت ابو بکر به مکّه فرستاد و در سال
.« دهم خودش به مکّه مشرف گردید
حجّ ۀ الاسلام بطور مضیّق واجب میگردد. مالک و اصحاب ابی حنیفه نیز » چنین افاده کرده است « المعتبر » محقّق حلّی در کتاب
اللّ
􀀀
همین عقیده را دارند. شافعی آن را واجب موسّع میداند چه فریضۀ حجّ در سال ششم از هجرت نزول یافته و اخر النّبیّ صلّی ه
«.. علیه و آله الحج إلی سنۀ عشرة (ظ: السنۀ العاشرة) من غیر عذر
لِلّ .. الآیۀ در آن سال
􀀀
بهر جهت جمهور ارباب سیر، زمان صدور حکم حج را سال ششم دانسته و گفتهاند آیۀ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ هِ
نزول یافته لیکن گروهی این عقیده را
295
درست ندانسته و گفتهاند: حکم حج در سال نهم تشریع شده چه فتح مکّه در سال هشتم بوده و اگر حکم وجوب پیش از آن صادر
گشته بود باید در سال هشتم اعمال حجّ انجام مییافت در صورتی که از سال نهم این کار آغاز گردیده و در آن سال پیغمبر (ص)
کسانی را که میخواستهاند بحج روند با یکی از اصحاب گسیل داشته است لیکن آن چه مسلم میباشد این است که پیغمبر (ص)
چون در سال ششم نتوانست به مکّه وارد شود و بموجب پیمان و صلح با مشرکان از نزدیک مکّه، به مدینه برگشت در سال هفتم به
استناد پیمان سال پیش در ماه ذي القعده به مکّه مشرف شد و عمره را قضاء کرد و برخی از احکام مربوط باین موضوع را ابلاغ
فرمود.
ساختمان خانۀ کعبه
خانۀ کعبه زمانی مدید پیش از اسلام محل عبادت میبوده و چنانکه در قرآن مجید تصریح شده از زمان حضرت ابراهیم این بنا
ا􀀀 ا وَ اجْعَلْن 􀀀 مِنّ إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ رَبَّن
􀀀
ا تَقَبَّلْ ا 􀀀 ماعِیلُ رَبَّن 􀀀 واعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْ 􀀀 راهِیمُ الْقَ 􀀀 ساخته شده است قوله تعالی: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْ
و آن بناء، بر اساس عبادت بنا «1» التَّوّ الرَّحِیمُ
ابُ􀀀 عَلَی إِنَّکَ أَنْتَ نْا􀀀 ا وَ تُبْ 􀀀 اسِکَن 􀀀 ا مَن 􀀀 مُس لَکَ وَ أَرِن ذُرِّیَّتِن أُمَّۀً ْلِمَۀً ا􀀀 مُس لَکَ وَ مِنْ ْلِمَیْنِ
گردیده و حرم و مأمن و محل طواف و اعتکاف و رکوع و سجود میبوده است.
چون خانۀ خدا بیران (ویران) کردند با اساس ابراهیم علیه السلام » : اللّ عباس روایت شده که گفت
􀀀
در تفسیر ابو الفتوح از عبد ه
اللّ
􀀀
رسیدند سنگی بیافتند بر آنجا نقش کردهاند بلغت عرب. راهبی بخواند مردي را از اهل یمن تا آن بخواند. نوشته بود: انا ه
______________________________
1)- آیۀ 121 از سورة البقرة. )
296
لا «2» حرمتها یوم خلقت السّماوات و الارض و الشّمس و القمر و یوم وضعت هذین الجبلین و حففتها بسبعۀ املاك حقّا «1» ذو بکّۀ
تزول حتی تزول جبالها، مبارك لأهلها فی الماء و اللّبن.
نوشته بود من خداام خداوند مکه. حرام بکردم این شهر در آن روزي که آسمان و زمین آفریدم و آفتاب و ماه و آن روز که این
کوهها بنهادم اینجا و هفت فرشتۀ با استقامت را موکل کردم بر او و این زائل نشود تا کوهها زائل نشود و برکت کردم اهل این شهر
ی􀀀 ا إِل 􀀀 راهِیمَ مُ َ ص لی وَ عَهِدْن 􀀀 امِ إِبْ 􀀀 لِلنّ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَق
􀀀
ابَۀً اسِ 􀀀 از آیۀ 119 و 120 از سورة البقرة وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَث « را در آب و شیر
ذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ 􀀀􀀀 راهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ ه 􀀀 الَ إِبْ 􀀀 اکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ وَ إِذْ ق 􀀀 لِلطّ وَ الْع
􀀀
را بَیْتِیَ ائِفِینَ 􀀀 ماعِیلَ أَنْ طَهِّ 􀀀 راهِیمَ وَ إِسْ 􀀀 إِبْ
بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ.. نیز همین معانی مستفاد است چنانکه
􀀀
راتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ هِ 􀀀 الثَّمَ
164 از 305
______________________________
ضحّاك و مورج گفتهاند: مکه است، و هما لغتان، براي آن که عرب، معاقبه کند میان باء و میم فیقول.. و ما هو بضربۀ لازب » -(1)
و لازم. ابن شهاب گفت: بکّه زمین مسجد است و خانه و مکّه جملۀ حرم است. بعضی دیگر گفتهاند: مکّه نام شهر است و بکّه نام
زمین خانه است و آنجا که طوافگاه است سمّی بذلک لأنّ النّاس یتباکون فیه اي یزاحمون که مردم در آنجا بر یکدیگر زحمت
اللّ زبیر گفت: براي آنش بکّه خوانده لأنّها تبکّ اعناق الجبابرة
􀀀
کنند و در پیش یکدیگر نماز کنند و پیش یکدیگر بگذرند.. عبد ه
اذا امتصّ ما فی « مکّ الفصیل و امتکّ » اي تدقّها.. و اما شهر را براي آن [مکّه] خوانند که آب در او اندك باشد من قول العرب
تفسیر ابو الفتوح) ) «.. ضرع امه من اللبن
انّ قریشا لمّا هدموا » : 2)- در فروع کافی روایتی از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که پس از این که حضرت گفته است )
عبارت منقول از ابن عباس را تا کلمۀ «.. الکعبۀ وجدوا فی قواعده حجرا فیه کتاب لم یحسنوا قرائته حتی دعوا رجلا فقرا فاذا فیه
فرموده است. « حقا »
297
از آیۀ 122 از همان سوره مراسم عبادي که در آنجا انجام مییافته و غرض از ایجاد خانه بوده آشکار « ا􀀀 اسِکَن 􀀀 ا مَن 􀀀 وَ أَرِن » در این جمله
میباشد.
راهِیمَ وَ 􀀀 امُ إِبْ 􀀀 اتٌ مَق 􀀀 اتٌ بَیِّن 􀀀 الَمِینَ فِیهِ آی 􀀀 ارَکاً وَ هُديً لِلْع 􀀀 لِلنّ لَلَّذِي بِبَکَّۀَ مُب
􀀀
و در آیۀ 90 و آیۀ 91 از سورة آل عمران إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ اسِ
به سابقۀ معبد بودن خانه و محترم بودن آن تصریح و هم در « طاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا 􀀀 النّ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَ
􀀀
لِلّ عَلَی اسِ
􀀀
کانَ آمِناً وَ هِ 􀀀 مَنْ دَخَلَهُ
دنبالۀ آن بوجوب پیروي از آداب و سنن ابراهیمی، که به جا آوردن حج و انجام دادن مناسک آن باشد، حکم گردیده است و این
حکم، در حقیقت، همان است که بناء خانه براي آن بوده و ابراهیم در هنگام بنا از خدا میخواسته چنانکه در آیۀ 113 از سورة
البقره (پس از آیاتی چند که بناء و حرمت خانه و مستدعیات ابراهیم به آنها یاد شده) مهمترین استدعاء ابراهیم باین گونه تقریر
ابَ وَ الْحِکْمَ ۀَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ و در 􀀀 اتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِت 􀀀 یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آی «1» ا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ 􀀀 گردیده رَبَّن
به لطیفترین «.. إِلّ مَنْ سَ فِهَ نَفْسَهُ
􀀀
راهِیمَ ا 􀀀 وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّۀِ إِبْ » آیۀ متصل به آن نسبت به ملت ابراهیم و سنت احترام خانه به جملۀ
وجهی تائید و تاکید بعمل آمده است.
ائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ 􀀀 لِلطّ وَ الْق
􀀀
ا تُشْرِكْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ ائِفِینَ 􀀀 مَک الْبَیْتِ أَنْ ل
􀀀
راهِیمَ انَ 􀀀 ا لِإِبْ 􀀀 و در آیۀ 27 تا 31 از سورة الحج وَ إِذْ بَوَّأْن
أَیّ
امٍ 􀀀 اللّ فِی
􀀀
افِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ هِ 􀀀 ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ لِیَشْهَدُوا مَن 􀀀 ی کُلِّ 􀀀 جالًا وَ عَل 􀀀 النّ بِالْحَ جِّ یَأْتُوكَ رِ
􀀀
السُّجُودِ وَ أَذِّنْ فِی اسِ
ائِسَ الْفَقِیرَ ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ 􀀀 ا وَ أَطْعِمُوا الْب 􀀀 امِ فَکُلُوا مِنْه 􀀀 ا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَ ۀِ الْأَنْع 􀀀 ی م 􀀀 اتٍ عَل 􀀀 مَعْلُوم
باز تقدم عهد خانه و عتیق
______________________________
1)- به همین دعوت ابراهیم و استدعایش، اشارت است حدیثی که ابو الفتوح از عرباص بن ساریه سلمی از پیغمبر (ص) باین )
اللّ لخاتم النبیین و انّ آدم لمجندل فی طینه و سوف أنبّئکم بتأویل ذلک: انا دعوة ابی، ابراهیم،
􀀀
انّی عند ه » عبارت روایت کرده است
.« و بشارة عیسی و رؤیا امّی انه خرج منها نور أضاءت به قصور الشّام
298
.«1» بودن آن و لزوم توجه بپرستش خداي یگانه در آنجا ذکر شده است
مناسب میباشد، آزاد « بکّه » یکی از وجوه تفسیر عتیق بودن خانه، قدمت زمان و دیگري، که با یکی از وجوه منقول در وجه تسمیۀ
بودن آن است از شرور جبابره و ستمگران که چون ستمگري قصد تخریب آن میکرده اگر از قصد خویش منصرف نمیگشته به
165 از 305
هلاکت میرسیده است.
رسید فالج پدید آمد او را. بزرگان « قدید » تبّع آمد خانۀ کعبه ویران کند چون به » : از سعید بن جبیر روایت شده است که گفت
لشکر بخواند و اطبا را، گفتند:
یا ملک! این خانه را خداوندي است که هر که او قصد این خانه کند به بدي، خداي او را باز دارد از آن مکروهی. اگر اینجا
خواهی در رو و تجارتی کن و کاري که ترا هست و آن را تعرض مکن به بدي. او بیامد و بفرمود تا خانه را کسوتی نیکو ساختند و
«.. در او پوشانیدند و اول کس که خانه را کسوه کرد او بود و هزار اشتر قربان کرد و اهل حرم را مبرّت کرد و صلت داد
______________________________
1)- شاید از جملۀ اول، تقدیم بناء اصلی خانه بر زمان ابراهیم نیز استشعار گردد چنانکه روایت منقول از ابن عباس بر این تقدم، )
مجاهد گفته: که نخستین باین خانه، ابراهیم بوده و باین استناد حسین گفته: » : صراحت داشت. فاضل مقداد چنین افاده کرده است
ابراهیم نخستین کسی است که حج گزارده لیکن این دو گفته ضعیف میباشد و حق اینست که خانه پیش از زمان ابراهیم ساخته
آنگاه چند روایت بدین مفاد نقل کرده است. « شده و محل عبادت بوده چنانکه در روایاتی نیز وارد شده است
299
در روایاتی هم به قدمت خانه و قدمت عبادت آن تصریح شده «1» قضیۀ اصحاب فیل نیز مشهور و در قرآن مجید مسطور میباشد
لم یزل بنو اسماعیل ولاة البیت یقیمون » : است از جمله در فروع کافی از حضرت باقر (ع) روایت شده که آن حضرت گفته است
طالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ و فسدوا و احدثوا فی 􀀀 للنّاس حجّهم و امر دینهم یتوارثونه کابر عن کابر حتّی کان زمن عدنان بن ادد فَ
دینهم و اخرج بعضهم بعضا فمنهم من خرج فی طلب المعیشۀ و منهم من خرج کراهیۀ القتال و فی أیدیهم اشیاء کثیرة من الحنفیّۀ من
اللّ فی النّکاح الّا انهم کانوا یستحلّون امرأة الاب و ابنۀ الاخت و الجمع بین الاختین و کان فی
􀀀
تحریم الامّهات و البنات و ما حرّم ه
أیدیهم الحجّ و التّلبیۀ و الغسل من الجنابۀ الا ما احدثوا فی تلبیتهم و فی حجّهم من الشّرك و کان فی ما بین اسماعیل و عدنان بن
بهر جهت در این که خانۀ کعبه سالهایی دور و دراز پیش از ظهور اسلام مورد توجه و محل عبادت مردم « ادد، موسی علیه السلام
و در این که «2» جزیرة العرب بوده تردیدي نیست
______________________________
از ادلۀ واضحه و حجج لائحه بر خلاف اهل الحاد و منکران » : 1)- آن قضیه چنانکه شیخ الطائفه، و غیر او، متوجه شده و گفتهاند )
صانع میباشد زیرا نسبت آن واقعه به طبیعت عدم الشعور امکان ندارد هر چند زلزلهها و بادها و خسفها، و جز اینها، از اموري که
خدا به آنها ملل و امم طاغیه را به هلاکت رسانده، قابل تاویل باشد چه هجوم مرغهایی که با خود سنگ برداشته باشند بر گروهی
مخصوص بی آن که یکی از آن گروه نجات یابد یا یکی از غیر آن گروه رنج و آزار بیند از امور طبیعی نیست بلکه بطور قطع
چنین عملی جز بارادة صانعی دانا و حکیم امکان پذیر نمیباشد و کسی نمیتواند این قصه را بی اعتبار شمرد یا آن را انکار کند
زیرا پیغمبر (ص) سورة فیل را هنگامی بر اهل مکه قرائت کرده که شنوندگان نسبت به آن واقعه، عهدي قریب داشتند و بسیاري از
شاهدان و ناظران آن واقعه زنده بودند و اگر آن چه پیغمبر (ص) در این باره یاد کرده بی اصل و بر خلاف مشهود ایشان بود
.« بیگمان به انکار میپرداختند و همان را بزرگترین وسیله براي تکذیب ادعاء نبوت پیغمبر (ص) قرار میدادند
بیان ما کان » 2)- آلوسی (سید محمود شکري آلوسی بغدادي متوفی 1270 )، در کتاب بلوغ الارب فی معرفۀ احوال عرب، در ذیل )
از جمله عبادات و اعمال این که، اعراب جاهلی حج و » : این مضمون را آورده است « العرب علیه من العبادات و الاعمال فی الجاهلیۀ
عمره و احرام میداشتهاند.. هفت بار به دور خانه طواف میکرده و حجر را لمس مینموده و میان صفا و مروه، سعی میکردهاند.
ابو طالب گفته است:
166 از 305
و اشواط بین المروتین إلی الصفا و ما فیهما من صورة و مخایل
اللّ لبّیک لا شریک لک الا شریک هو لک
􀀀
لبّیک همّ » : و تلبیه میگفته جز این که در تلبیه شریک میآورده و چنین تعبیر میکردهاند
در مواقف به وقوف میپرداخته و هدي و رمی جمرات میداشتهاند. « تملکه و ما ملک
از ابی مجلز روایت شده که اهل جاهلیت هر گاه مردي از ایشان احرام میبست قلادة از مو به گردن میانداخت پس کسی به او
متعرض نمیشد چون حج خویش را به پایان میآورد قلادهاي از اذخر (فریز) به گردن میافکند. و به قولی مرد قلادهاي از پوست
درخت خرما به گردن خود یا به گردن شتر خود میانداخت پس از هیچ کس پروا نمیداشت و کسی به او به هیچ وجه آزاري
نمیرساند و متعرض نمیشد.. و از ابتکارات قریش این بود که راي حمس (شدت) را به میان آوردند و بکار بستند و آن چنان بود
که میگفتند: با فرزندان ابراهیم و داراي احترام و اولیاء خانه و ساکنان حرم هستیم و هیچ یک از قبائل عرب قدر و منزلت ما را
ندارند و هیچ کس آن چه را براي ما قائلست براي دیگري قائل نیست پس ما نباید چیزي از حل (خارج حرم) را مانند خود حرم
و افاضۀ « وقوف به عرفه » احترام و تعظیم کنیم و گر نه عرب ما را خفیف خواهد شمرد و از احترام ما کم خواهد گذاشت از این رو
اهل » و از جملۀ دین ابراهیم است، ترك کردند و گفتند: این وظیفه به عهدة « مشاعر و حج » از عرفه را، با این که قبول داشتند که از
یعنی کسانی که در خارج حرم ساکن هستند میباشد لیکن ما که حمس یعنی اهل حرم هستیم شایسته نیست که از حرم بیرون « حل
رویم و آن چه را در بیرون حرم است احترام گذاریم و تعظیم کنیم.. باز ابتکار و ابتداعی دیگر بکار بستند و آن چنان بود که
گفتند: اهل حرم (حمس) را ساختن کشک و روغن نشاید و هم نباید به زیر چادرهاي مویی بروند..
پس از آن باز ابتکار و بدعتی دیگر گذاشتند باین گونه که گفتند: اهل حل را نشاید از غذائی که با خود از بیرون حرم آوردهاند،
هنگامی که بعنوان حج و عمره آمدهاند، بخورند و نخستین باري که میخواهند خانه را طواف کنند نباید جز در لباس خمس به
طواف پردازند و اگر آن گونه لباس نیافتند و نداشتند باید برهنه طواف کنند و اگر یکی از زن یا مرد ایشان جامۀ حمس نمیداشت
و با جامهاي که از حل با خود داشته طواف میکرد باید پس از فراغ از طواف آن را به دور میافکند و کسی حق نداشت (نه خود
«.. او و نه دیگري) به آن جامه دست بزند و آن جامه را لقی مینامیدند
300
اصلی دینی و اساسی الهی میداشته شبهه و ریبی نمیباشد جز این که این امر دینی نیز، مانند بسیاري از امور صحیح که به مرور
دهور رنگ اصلی و صحیح خود را از دست
301
و به خرافات و موهومات مقرون میگردد، سالها قبل از اسلام بر اثر جهل مردم رنگ اصلی خود را از دست داده یعنی «1» میدهد
خانۀ کعبه نیز از نتائج هوسرانی و وهم پرستی بشر مصون نمانده به طوري که این خانه که اساسش بر توحید و بنایش بر پرستش
آفریدهگار کل نهاده شده مدتها پیش از اسلام بکلی از هدف اساسی و مقصود اصلی انحراف یافت و کانون شرك و بت پرستی و
مرکز اصنام و هیکل اوثان گردید.
دین مقدس اسلام که احیاء کنندة رسوم و احکام انبیاء سلف و انشاء کنندة دستورات و حقائق لازم براي خلف میباشد و بویژه به
ملت حنیفۀ ابراهیمی توجهی خاص میدارد اوضاع خانه را بحال سابق برگرداند و آن چه از احکام پیش براي امت، صالح بوده
تصویب و احکام و دستورهایی که بحسب اوضاع و احوال ازمنۀ بعد لازم میشده به اهل اسلام تعلیم فرمود پس حجرا بر مردم
طاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا و به آیۀ شریفه وَ أَذِّنْ فِی 􀀀 النّ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَ
􀀀
لِلّ عَلَی اسِ
􀀀
مسلمانی که استطاعت داشته باشند واجب قرار داد و گفت وَ هِ
جالًا.. که به گفتۀ حسن و جبّائی، بنقل فاضل مقداد و غیر او، خطاب در آن آیه به پیغمبر (ص) میباشد نه به 􀀀 النّ بِالْحَ جِّ یَأْتُوكَ رِ
􀀀
اسِ
ابراهیم، چنانکه از ابن عباس نقل شده وجوب آن را تاکید و تشدید فرمود.
167 از 305
______________________________
ا تُسْرِفُوا.. الخ (آیۀ از سورة الاعراف) 􀀀 ا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ ل 􀀀 1)- فخر الدین رازي در ذیل آیۀ ی )
این مضمون را آورده است: « مسأله نخست » در
ابن عباس گفت: قبائل عرب جاهلی بحال برهنگی خانه را طواف میکردند: مردان در روز و زنان در شب. و عادت بر آن بود که »
ما در جامههایی که در آنها » : چون بمسجد منی میرسیدند جامهها را از تن میافکندند و برهنه بمسجد درمیآمدند و میگفتند
و برخی میگفتند: « مرتکب گناه شدهایم طواف نمیکنیم
این کار را براي تفال به این که از گناهان برهنه و پاك کردیم انجام میدهیم. زنان ایشان پارچهاي میگرفتند و بر دوران
میآویختند تا خود را در برابر حمس یعنی قریش به پوشانند چه قریش آن کار را نمیکردند. و نماز را با جامه میگزاردند و از
طعام جز به اندازة قوت نمیخوردند و چربی نمیخوردند پس چون اسلام آمد کسانی که آن را پذیرفتند به پیغمبر (ص) گفتند: ما
را شایستهتر است که کار بدان منوال کنیم پس آیه نازل شد یعنی جامهها به پوشید و گوشت بخورید و چربی بخورید و آب
.« بیاشامید و اسراف مکنید
302
روایت شده که پیغمبر (ص) ده سال در مدینه بود و حج نگزارد « از حضرت صادق علیه السلام » فاضل مقداد چنین افاده کرده است
تا این آیه نزول یافت. پیغمبر (ص) فرمود تا منادي در میان مردم، ایذان و اعلام بحج کند پس خلقی بسیار از اعراب و غیر ایشان و
بیشتر از ثروتمندان از اهل مدینه فراهم آمدند و پیغمبر (ص) چهار روز به آخر ذو القعده مانده از مدینه خارج و بسوي مکه رهسپار
چون پیغمبر (ص) از تعلیم اصل وجوب به پرداخت افعال و احکام آن را به مردم آموخت پس به آیۀ 192 از سورة البقرة چنین « شد
کانَ مِنْکُمْ 􀀀 حَتّ یَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ
ی􀀀 ر ل تَحْلِقُوا ؤُُسَکُمْ ا􀀀 الْه وَ لِلّ فَإِنْ أُحْصِ رْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ دَْيِ
􀀀
دستور داد وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ هِ
ذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ 􀀀 امٍ أَوْ صَدَقَۀٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِ 􀀀 مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَۀٌ مِنْ صِ ی
اللّ وَ
􀀀
رامِ وَ اتَّقُوا هَ 􀀀 حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَ 􀀀 ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ 􀀀 کامِلَۀٌ 􀀀 ا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ 􀀀 أَیّ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَۀٍ إِذ
امٍ 􀀀 اثَۀِ 􀀀 ام ثَل 􀀀 فَصِ ی یَجِدْ ابِ و زمان آن را تعلیم داد پس در آیۀ 193 از سورة البقره گفت: 􀀀 اللّ شَدِیدُ الْعِق
􀀀
اعْلَمُوا أَنَّ هَ
اللّ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ
􀀀
ا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ هُ 􀀀 دالَ فِی الْحَجِّ وَ م 􀀀 ا جِ 􀀀 ا فُسُوقَ وَ ل 􀀀 ا رَفَثَ وَ ل 􀀀 اتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَ جَّ فَل 􀀀 الْحَ جُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوم
ابِ و هم مشاعر و مناسک آن را در طی آیاتی چند دستور داد آیۀ 194 و آیۀ 195 و آیۀ 196 از 􀀀 ا أُولِی الْأَلْب 􀀀 ي وَ اتَّقُونِ ی 􀀀 الزّ التَّقْو
ادِ 􀀀
داکُمْ وَ 􀀀 ما هَ 􀀀 رامِ وَ اذْکُرُوهُ کَ 􀀀 اللّ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَ
􀀀
اتٍ فَاذْکُرُوا هَ 􀀀 ذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَف 􀀀 احٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ فَإِ 􀀀 سورة البقرة لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُن
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ.
􀀀
اللّ إِنَّ هَ
􀀀
النّ وَ اسْتَغْفِرُوا هَ
􀀀
اضَ اسُ 􀀀 الضّ . ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَف
􀀀
إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الِّینَ
اقٍ 􀀀 ا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَل 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا فِی الدُّنْی 􀀀 ا آتِن 􀀀 النّ مَنْ یَقُولُ رَبَّن
􀀀
اءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ اسِ 􀀀 اللّ کَذِکْرِکُمْ آب
􀀀
اسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا هَ 􀀀 ذا قَ َ ض یْتُمْ مَن 􀀀 فَإِ
و آیۀ 199 از همان سوره
303
اللّ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ
􀀀
ی وَ اتَّقُوا هَ 􀀀 ا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّق 􀀀 ا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَل 􀀀 داتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَل 􀀀 أَیّ مَعْدُو
امٍ 􀀀 اللّ فِی
􀀀
وَ اذْکُرُوا هَ
ما وَ مَنْ 􀀀 احَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِ 􀀀 ا جُن 􀀀 اللّ فَمَنْ حَ جَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَل
􀀀
ائِرِ هِ 􀀀 ا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَ ع 􀀀 تُحْشَرُونَ، و آیۀ 153 از همان سوره إِنَّ الصَّف
مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ.. وَ «1» ا􀀀 اللّ فَإِنَّه
􀀀
ائِرَ هِ 􀀀 ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَع 􀀀 شاکِرٌ عَلِیمٌ و آیۀ 33 و آیۀ 37 و آیۀ 38 از سورة الحج 􀀀 اللّ
􀀀
تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ هَ
انِعَ وَ الْمُعْتَرَّ 􀀀 ا وَ أَطْعِمُوا الْق 􀀀 ا فَکُلُوا مِنْه 􀀀 ذا وَجَبَتْ جُنُوبُه 􀀀 وافَّ فَإِ 􀀀 ا صَ 􀀀 اللّ عَلَیْه
􀀀
ا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ هِ 􀀀 اللّ لَکُمْ فِیه
􀀀
ائِرِ هِ 􀀀 ا لَکُمْ مِنْ شَ ع 􀀀 اه 􀀀 الْبُدْنَ جَعَلْن
اللّ
􀀀
ا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا هَ 􀀀 ذلِکَ سَخَّرَه 􀀀 ي مِنْکُمْ کَ 􀀀 الُهُ التَّقْو 􀀀 کِنْ یَن 􀀀 ا وَ ل 􀀀 اؤُه 􀀀 ا دِم 􀀀 ا وَ ل 􀀀 اللّ لُحُومُه
􀀀
الَ هَ 􀀀 لَنْ یَن .«2» ا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 􀀀 اه 􀀀 ذلِکَ سَخَّرْن 􀀀 کَ
رامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا 􀀀 اللّ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَ
􀀀
ائِرَ هِ 􀀀 ا تُحِلُّوا شَ ع 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 داکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ و آیۀ 2 و 3 از سورة المائده ی 􀀀 ا هَ 􀀀 ی م 􀀀 عَل
168 از 305
طادُوا.. 􀀀 ا حَلَلْتُمْ فَاصْ 􀀀 واناً وَ إِذ 􀀀 رامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْ 􀀀 ائِدَ وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَ 􀀀 الْقَل
ا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 و هم چنین پارهاي از احکام و تکالیف را در آیاتی دیگر از قبیل آیۀ 96 از سورة المائدة ی
ساکِینَ أَوْ عَدْلُ 􀀀 امُ مَ 􀀀 کَفّ طَع
􀀀
الِغَ الْکَعْبَۀِ أَوْ ارَةٌ 􀀀 ا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً ب 􀀀 ا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَو 􀀀 زاءٌ مِثْلُ م 􀀀 حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَ
اماً.. بیان فرموده است. 􀀀 ذلِکَ صِی 􀀀
______________________________
فالکنایۀ فی قوله (فانها) تعود إلی التعظیمۀ. و یجوز ان تعود إلی الخصلۀ من التعظیم معناه ان تعظیم الشعائر من تقوي القلوب ..» -(1)
تفسیر التبیان). ) « اي من خشیته
اللّ فان تلک الخلۀ منهم، من
􀀀
یحتمل ان یعود الضمیر إلی التعظیم بمعنی الخلّۀ.. فیرجع الکلام إلی قولنا و من یعظّم شعائر ه ..» -(2)
تفسیر غرائب القرآن نیشابوري) ) «. تقوي القلوب اي ناشئۀ من تقوي قلوبهم
304
علاوه بر این تعلیمات قولی در سالی که پیغمبر (ص) به مکّه مشرف شد، همۀ آداب و احکام حجرا بطور کامل به مسلمین تعلیم
فعلی و عملی فرمود.
چندین خبر صحیح راجع به کیفیت حج پیغمبر (ص) روایت کرده که « اللّ علیه و آله
􀀀
حجّ النبی صلّی ه » در کتاب فروع کافی در باب
اللّ اقام بالمدینۀ عشر
􀀀
انّ رسول ه » : از آن جمله است حسنۀ ابن ابی عمیر از معاویۀ بن عمار از حضرت صادق علیه السلام که گفت
فامر « ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ 􀀀 ی کُلِّ 􀀀 جالًا وَ عَل 􀀀 النّ بِالْحَ جِّ یَأْتُوكَ رِ
􀀀
وَ أَذِّنْ فِی اسِ » اللّ ، عزّ و جلّ، علیه
􀀀
سنین لم یحجّ ثم انزل ه
اللّ علیه و آله یحجّ فی عامه هذا فعلم به من حضر المدینۀ و اهل العوالی و
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
المؤمنین ان یؤذنوا بأعلی اصواتهم بأنّ رسول ه
اللّ علیه و آله و انما کانوا تابعین ینظرون ما یؤمرون به و یتبعونه او یصنع شیئا
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
الاعراب و اجتمعوا الحجّ [مع] رسول ه
اللّ فی اربع بقین من ذي القعده فلما انتهی إلی ذي الحلیفۀ زالت الشمس فاغتسل ثم خرج حتی اتی المسجد
􀀀
فیصنعونه فخرج رسول ه
در اینجا بیمناسبت نیست « الّذي عند الشّجرة فصلّی فیه الظّهر و عزم بالحجّ مفردا حتّی انتهی إلی البیداء عند المیل الأول.. الحدیث
یادآور گردد که اگر مسلمین باین حکم اسلامی چنانکه منظور شارع مقدس اسلام بود عنایت میداشتند و این فریضۀ الهی را
لِلنّ . مردم به وظیفۀ
􀀀
اماً اسِ 􀀀 رامَ قِی 􀀀 اللّ الْکَعْبَۀَ الْبَیْتَ الْحَ
􀀀
چنانکه شایسته و بایسته میباشد به جاي میآوردند و بتعبیر لطیف قرآن جَعَلَ هُ
حقیقی خود در این باره قیام و اقدام میکردند روزگار اهل اسلام جز این چنین بود که هست بلکه وضع دنیا چنان شده بود که باید
باشد و اکنون چنان نیست.
لا» شاید به همین معنی ناظر باشد روایتی حسنه که کلینی در فروع کافی از عدهاي از اصحاب از حضرت صادق (ع) باین عبارت
نقل کرده است. « یزال الدّین قائما ما قامت الکعبۀ
305
بدیهی است منفعت و صلاح اهل مکه، که کانون وحی و مشرق رسالت و مطلع ارشاد و هدایت هست، در این حکم، چنانکه
اةَ فَاجْعَلْ 􀀀 ا لِیُقِیمُوا الصَّل 􀀀 وادٍ غَیْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّن 􀀀 ا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِ 􀀀 ابراهیم خواسته و خدا مستجاب ساخته، که رَبَّن
راتِ.. ملحوظ و تامین گردیده و هم آبادي اقتصادي جزیرة العرب در نتیجۀ ورود افراد 􀀀 النّ تَهْوِي إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَ
􀀀
أَفْئِدَةً مِنَ اسِ
بیشمار از اکناف و اصقاع جهان و اقامۀ سوق و رواج صدور و ورود کالا بی شک از این حکم مهم مستفاد میگردد و از این دو
فائده بالاتر پرورش و تربیت اخلاقی و علمی نیز در نتیجۀ این حکم براي عموم مردمان آن حدود بحصول میرسد چه بر اثر تماس
با مردم بلاد مختلف و کشورهاي متمدن اگر طبق آداب و سنن اسلامی در تمام شئون رفتار میشد اخلاق ساکنین و مجاورین،
معتدل و معلوماتی گوناگون براي ایشان حاصل میگردید از همه مهمتر نتیجۀ عمومی این موضوع میباشد چه همه ساله در مرکز
169 از 305
وحی و اشراق، مهد الهام و ارشاد گروهی از شرق و غرب جهان از شمال و جنوب زمین و در یک مجتمع که بناء آن بر پایۀ
وارستگی و از خود گذشتگی و توجه به عوالم صفا و وفا و خدمتگزاري و اشتعال به انوار ملکوتی و روحانیت و خداپرستی و
نوعخواهی، برادري و برابري بلکه مواسات نهاده شده است به دور هم جمع میگردند در چنان زمینی مقدس با چنان حالی پاك و
مهذب، در چنان وضعی سوخته جان و افروخته دل، با هم آشنا و مرتبط بلکه یکتا و متحد میشوند، از اوضاع و احوال بلدان و
ممالک هم مطلع و بر ضعف و قدرت خود واقف میگردند، راجع به ترقی و پیشرفت اجتماعی خود بحث میکنند. در طرز دعوت
و تبلیغ اسلام و بسط و نشر عقائد حقه سخن میرانند در دفاع از دشمن یک کشور شرقی، مثلا، که دشمن مشترك مسلمین شرق و
غرب و جنوب و شمالست، با هم به مشاوره و مذاکره میپردازند.
306
و بالجمله در آن مجمع بین الملل عالی اسلامی که از افراد بر جستۀ اقالیم مختلفه و نواحی متباعد، تحت حکومت حاکم علی
الاطلاق و در محل منتسب بذات مقدس او مؤتلف گشته در بارة جمیع شئون حیات و ممات، اجتماع و انفراد، ترقی و انحطاط
سیاست و اقتصاد، صناعت و زراعت، سوداگري و تجارت، دعوت و تبلیغ، هدایت و ترویج مذاکره به میان میآوردند، پیشنهاد
میکنند، رأي میدهند، در رفع نقائص و مصائب بلاد و مواطن خود بهم مساعدت میکنند، و از هم کمک میگیرند، و به واسطۀ
ارتباط کامل و اتحاد حقیقی و در نتیجۀ وقوف بر اوضاع و احوال و اطلاع از همه شئون و مجاري همه امور در رفع عیوب هر جامعه
و شهر و کشور اسلامی بذل جهد مینمایند و همۀ بلاد و اقالیم را، با رعایت حفظ شئون متناسب با هر محل، از جنبۀ تعلیم و تربیت
اسلامی و ترقی و پیشرفت دنیوي و تکمیل و تهذیب اخلاقی و روحی به یک صورت و یک شکل در میآورند و تشکیلات متفرق
از هم بی خبر را به منزلۀ یک حکومت و یک روح و یک حقیقت قرار میدهند و باین وسیله زمام سیادت مطلقه جهان را بدست
را اظهار و آشکار میدارند، و با شرافت حقیقی و سعادت واقعی هم آغوش * « لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ » میگیرند و حقیقت
میگردند.
که در آغاز آیۀ 29 از سورة الحج آورده شده و از این پیش نقل گردید به آن چه از منافع حج «.. افِعَ لَهُمْ وَ 􀀀 لِیَشْهَدُوا مَن » شاید جملۀ
اشاره شده، یا بنظر برسد، اشاره و ارشادي باشد.
باید متذکر بود، چنانکه از روایاتی چند استفاده میشود: پیغمبر (ص) پیش از هجرت نیز عمل حج به جا میآورده است. کلینی در
فروع کافی به اسنادش از عدة اصحاب از عمر بن زید روایت کرده که گفته است: به حضرت صادق (ع) گفتم: آیا پیغمبر (ص) جز
حجّ النّبی قبل » در بحار از صحیح بخاري نقل کرده است که « نعم عشرین حجۀ » :( حجۀ الوداع حجی به جاي آورده است؟ قال (ع
اللّ انصاري نقل شده که گفته
􀀀
و هم در بحار از جابر بن عبد ه « النّبوة و بعدها لم یعرف عددها و لم یحجّ بعد الهجرة الّا حجّۀ الوداع
.« انّه (ص) حجّ ثلث حجج: حجّتین قبل الهجرة و حجّۀ الوداع » : است
307
نماز استسقاء
چنانکه ارباب سیر و اهل حدیث آوردهاند در سال ششم از هجرت در مدینه سالی خشک شد مردم مدینه نزد پیغمبر (ص) رفتند و
پیغمبر (ص) روزي را نام بر دو «، الناس فاستسق لنا ربّک، عزّ و جلّ «1» قحط المطر و یبس الشّجر و هلکت المواشی و اسنّت » : گفتند
گفت در آن روز بیایید و صدقاتی با خود بیاورید. چون آن روز رسید پیغمبر (ص) با مردم از شهر بیرون شدند. پیغمبر (ص) با
سکینه و وقار مخصوص به خود به راه افتاد تا به مصلّی رسیدند.
170 از 305
پیغمبر (ص) از پیش بایستاد و دو رکعت نماز، که بطور جهر قرائت میکرد، بخواند و چنانکه در نماز عیدین معمول میداشت در
بخواند. چون از نماز فارغ یافت رو « الغاشیه » و سورة « فاتحۀ الکتاب » و در رکعت دوم « الاعلی » و سورة « فاتحۀ الکتاب » ، رکعت اول
بسوي مردم برگشت و رداء خود را پشت و رو کرد و زانوها را بلند داشت و دستها را برافراشت و تکبیر گفت و دعاء استسقاء را
اللّ اسقنا و اغثنا مغیثا.. تا آخر آن دعا)، که در بحار و غیر آن آورده شده، بخواند. انس که راوي این واقعه میباشد گفته است:
􀀀
( همّ
هنوز بر جاي بودیم که ابرهاي پراکنده در آسمان پدید آمد و بهم نزدیک گشت و باران سرازیر شد.
هفت شبانه روز این باران ادامه یافت پس مسلمین به حضور پیغمبر (ص) آمدند و گفتند: ادامۀ باران به زراعت و ساختمانها زیان
میرساند خداي را بخوان که آن را منقطع سازد. پیغمبر (ص) از این سرعت ملال مردم به خنده افتاد آنگاه دستهاي خود را بلند
و منابت الشّجر و بطون الأودیۀ «3» اللّ علی رءوس الظّراب
􀀀
و لا علینا همّ «2» اللّ حوالینا
􀀀
همّ » کرده و گفت
______________________________
1)- اي دخلوا فی السنۀ و هی القحط. )
2)- اي امطر حوالینا و لا تمطر علینا. در پیراهن ما به باران نه بر ما. )
3)- جمع ظرب (بر وزن کتف) کوههاي کوچک. )
308
پس باران از شهر انقطاع یافت. و بروایتی پس از خنده گفت: « و ظهور الآکام
للّه درّ ابی طالب. لو کان حیّا قرت عیناه من الذي ینشدنا قوله؟ »
اللّ کانک اردت:
􀀀
پس علی بن ابی طالب به پاي خاست و گفت: یا رسول ه
التیامی عصمۀ للأرامل «1» و ابیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال
یلوذ به الهلاك من آل هاشم فهم عندهم فی نعمۀ و فواضل
محمّد و لمّا نقاتل دونه و نناضل «2» اللّ یبزي
􀀀
کذبتم و بیت ه
و نسلم حتی نصرع حوله و نذهل عن آبائنا و حلائل
برخاست و گفت: « کنانه » پیغمبر (ص) فرمود آري همین اشعارش منظورم بود آنگاه مردي از قبیلۀ
لک الحمد و الشکر ممّن شکر سقینا بوجه النبیّ المطر
و امتحض منه البصر «3» اللّ خالقه دعوة الیه
􀀀
دعا ه
الرّدا و اسرع حتی رأینا المطر «4» فلم یک الا کالقا
اللّ علیا مضر
􀀀
اغاث به ه «5» دفاق العزائل جمّ البعاق
و کان کما قال عمّه ابو طالب ابیض ذو غرر
اللّ یسقی بصوب الغمام و هذا العیان لذاك الخبر
􀀀
به ه
اللّ یلقی الغیر
􀀀
اللّ یلقی المزید و من یکفر ه
􀀀
فمن یشکر ه
« إن یک شاعر احسن فقد احسنت » : اللّ
􀀀
فقال رسول ه
______________________________
1)- بر وزن جبال مراد پناه و ملجأ یا اطعام کنندة در زمان سختی میباشد. )
2)- مقهور و مغلوب بشود. )
3)- مرجع ضمیر، غیث یا انزال غیث میباشد. )
171 از 305
4)- به قصر براي ضرورت شعر. )
و بمعنی دهان مشک است میباشد. بعاق بر وزن بزاق « عزلاء » که جمع « عزالی » 5)- دفاق باران فراوان و ریزنده. عزایل مقلوب )
ابري که سخت ریزنده باشد.
309
حکم ظهار
نصر و عون و مظاهرت » : ظهار در اصل لغت از ظهر که بمعنی عون و یاري میباشد مشتق است چنانکه ابو نصر فراهی گفته است
لیکن بحسب اصطلاح فقهی عبارت است از این که مردي زن خود را به پشت مادر یا یکی از محارم دیگر (هم چون دختر و « یاري
پیش از اسلام در « أنت علیّ کظهر امّی » خواهر) یا به سائر اعضاء آنان (به گفتۀ جمعی از فقهاء) تشبیه کند و بتعبیر شرعی بگوید
عرب جاهلی ظهار، متداول و معمول بوده لیکن آن را به منزلۀ طلاق بکار میبردهاند یعنی طلاق را بدین وسیله و تعبیر انجام
میدادهاند.
در سال ششم از هجرت زنی به نام خوله (یا جمیله) دختر خویلد (یا تغلب یا ثعلبه یا صامت یا دیلم باختلاف اقوال) که زن اوس بن
و « أنت علیّ کظهر امّی » : صامت و دختر عم او بوده به حضور پیغمبر (ص) مشرف شده و اظهار داشته که شوهر وي به او گفته است
هم پس از آن گفته است که: بدین عبارت طلاق وقوع یافته و بر وي حرام گردیده است. پس بر اثر مراجعۀ این زن و سؤال مکرر
اللّ قَوْلَ الَّتِی
􀀀
نزول یافته و حکم جاهلیت بحکم اسلامی تبدیل یافته است. قوله تعالی قَدْ سَمِعَ هُ « مجادله » او چهار آیۀ اول سورة
اتِهِمْ إِنْ 􀀀 ا هُنَّ أُمَّه 􀀀 سائِهِمْ م 􀀀 ظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِ 􀀀 اللّ سَمِیعٌ بَصِیرٌ الَّذِینَ یُ
􀀀
ما إِنَّ هَ 􀀀 حاوُرَکُ 􀀀 اللّ یَسْمَعُ تَ
􀀀
اللّ وَ هُ
􀀀
ا وَ تَشْتَکِی إِلَی هِ 􀀀 جادِلُکَ فِی زَوْجِه 􀀀 تُ
ما􀀀 سائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِ 􀀀 ظاهِرُونَ مِنْ نِ 􀀀 اللّ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ وَ الَّذِینَ یُ
􀀀
اللّ وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ هَ
􀀀
اتُهُمْ إِلَّا ائِی 􀀀 أُمَّه
یَتَمَاسّ
ا 􀀀 قَب أَنْ مُتَت مِنْ لِْ ابِعَی 􀀀 امُ شَ هْرَیْنِ نِْ 􀀀 ما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ فَمَنْ لَمْ یَجِ دْ فَصِ ی 􀀀 اللّ بِ
􀀀
ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ هُ 􀀀 یَتَمَاسّ
ا􀀀 قَب أَنْ ق فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مِنْ لِْ الُوا 􀀀
ذابٌ أَلِیمٌ. 􀀀 لِلْک عَ
􀀀
اللّ وَ افِرِینَ
􀀀
بِاللّ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ هِ
􀀀
ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا هِ 􀀀 امُ سِتِّینَ مِسْکِیناً 􀀀 فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْع
310
در تفسیر التبیان و در کنز العرفان و در بحار و در تفسیر ابو الفتوح و غیر اینها این قضیه به یک مضمون آورده شده است و در اینجا،
بهمان مناسبت فارسی بودن تفسیر ابو الفتوح که در مواقع دیگر هم رعایت میگردیده، و در این اوراق که پارسی است از آن نقل
میشده، آن قضیه را که سبب صدور این حکم فقهی و منشاء نزول این آیات شریفه شده از آنجا بعین عبارت نقل میکنیم:
گفتند سبب آن بود که او زنی به جمال، نیکو اندام، بود یک روز نماز میکرد شوهرش در او مینگرید شهوت بر او غالب شد ..»
أنت علیّ » : چون از نماز فارغ شد خواست تا با او خلوت کند منع کرد او را و ابن اوس مردي بود تیز و در او حدّتی بود زن را گفت
تو بر من چون پشت مادري. آنگه پشیمان شد بر آن چه گفته بود. و ظهار و ایلاء از طلاق اهل جاهلیت بودي. آنگه « کظهر امّی
اللّ علیه و آله و سلّم بپرس. گفت: شرم میدارم
􀀀
زن را گفت: گمان من چنان است که تو بر من حرامی. گفت: برو از رسول صلّی ه
اللّ
􀀀
اللّ علیه و آله و سلّم بپرسم. گفت: رها کن تا من بپرسم. گفت: برو و بپرس پس زن بیامد و رسول صلّی ه
􀀀
که این از رسول صلّی ه
علیه و آله و سلّم در حجرة عائشه بود و سر میشست. زن بیامد و گفت:
اللّ بفرماي دانستن که شوهر من اوس بن صامت مرا به زنی گرفت و من جوان بودم و مرا مال بود و خویشان بودند اکنون
􀀀
یا رسول ه
چون مال من بخورد و جوانی به پیري بدل شد و مرا خویشان نماندند ظهار کرد از من و اکنون پشیمان است هیچ تدبیري باشد در
اللّ به خدایی که ترا بحق فرستاد که او
􀀀
اللّ علیه و آله و سلّم گفت: تو حرام شدي بر او. گفت: یا رسول ه
􀀀
این کار ما را؟ رسول صلّی ه
172 از 305
اللّ علیه و آله و سلّم گفت: اگر چنین است تو بر وي حرامی.
􀀀
پدر فرزندان من است و دوستترین مردمان است بر من. رسول صلّی ه
گفت:
اللّ به خدایی که ترا بحق فرستاد ذکر طلاق نکرد. گفت: حرامی بر وي. او گفت:
􀀀
یا رسول ه
شکایت با خداي میکنم حاجت و تنهایی خود را و طول « اللّ فاقتی و وحدتی
􀀀
اشکو إلی ه
311
اللّ علیه و آله و سلّم گفت:
􀀀
صحبت با وي و آن که او پدر فرزندان من است. رسول صلّی ه
اللّ علیه و آله و سلّم
􀀀
از ظاهر شرع تو بر وي حرامی و خداي در باب تو چیزي نفرستاد و باشد که بفرستد و هر که رسول صلّی ه
بار خدایا « اللّ انزل علی لسان نبیّک ما فیه خلاصی و راحتی
􀀀
اللّ فاقتی و شدة حالی همّ
􀀀
اشکو إلی ه » : گفتی: تو بر وي حرامی. او گفتی
فرو فرست بر زبان پیغمبرت آن چه راحت و خلاصی من در آن باشد. و آن اول ظهار بودي در اسلام.
اللّ علیه و آله و سلم میشست یک نیمه بشسته بود و نیمۀ دیگر تمام ناشسته که
􀀀
تا چون آن حال میرفت عائشه سر رسول صلّی ه
خداي شنید قول آن زن که با تو مجادله «.. ا􀀀 جادِلُکَ فِی زَوْجِه 􀀀 اللّ قَوْلَ الَّتِی تُ
􀀀
قَدْ سَمِعَ هُ » اللّ علیه و آله و سلم
􀀀
آیت آمد به رسول صلّی ه
الَّذِینَ » : و مناظره میکند در باب شوهرش و حال خود با خداي شکایت میکند.. آنگه حکم ظهار در دیگر آیت پیدا کرد گفت
اللّ علیه و آله و سلم از شنیدن وحی فارغ شد کس فرستاد و شوهر او را بخواند، اوس بن
􀀀
چون رسول صلّی ه » « ظاهِرُونَ.. الآیه 􀀀 یُ
اللّ علیه و آله و سلم اوس را گفت: توانی تا برده آزاد کنی؟ گفت: یا رسول
􀀀
الصامت و آیات بخواند بر وي.. آنگه رسول صلّی ه
اللّ علیه و آله و سلم گفت: تا دو ماه پیوسته روزه داري؟ گفت:
􀀀
اللّ مال من اندك است و برده گرانست. رسول صلّی ه
􀀀
ه
اللّ من اگر روزي یک یا دو بار چیزي نخورم ضعیف شوم و چشمم تاریک شود.
􀀀
یا رسول ه
اللّ علیه و آله
􀀀
اللّ الا که تو مرا بر آن یاري دهی. رسول صلّی ه
􀀀
اللّ یا رسول ه
􀀀
گفت: توانی تا شصت مسکین را طعام دهی؟ گفت: لا و ه
و سلم گفت: من ترا یاري دهم به پانزده صاع و دعا کنم تا خداي تعالی ترا برکت دهد آنگه پانزده صاع بفرمود تا به او دادند و
«.. کار ایشان فراهم آمد
در کنز العرفان، در فائدة نهم، که در ذیل آیات مربوط به ظهار آورده، پس از نقل حکم کفّاره، به ترتیبی که از ابو الفتوح حکایت
شده، و اعتذار اوس از آزاد ساختن بنده و گرفتن روزه و اطعام مساکین و گفتن او که خودش از همۀ مساکین نیازمندتر است
312
پس پیغمبر (ص) بخندید و او را به استغفار بفرمود و رجوع به زن را بوي اجازت داد. و در این قضیه دلالتی » چنین افاده کرده است
است بر این که با عجز از کفّاره، استغفار جایگزین میگردد و بازگشت بزن مباح میشود و این حکم را تائید میکند روایتی موثق
برخی « إنّ الظّهار اذا عجز صاحبه عن الکفّارة فلیستغفر ربّه و لینو أن لا یعود فحسبه بذلک کفّارة » از عمار از حضرت صادق (ع) که
از اصحاب ما گفتهاند: هر گاه نتوانست شصت مسکین اطعام کند باید هیجده روز روزه بگیرد برخی دیگر روزة هیجده روزه را بر
اطعام مقدم داشته و به آن اکتفا کردهاند لیکن اولی آنست که با عجز از خصال که در کتاب بدانها تنصیص شده به استغفار انتقال
و ترتیب کفارة آن و سبب نزول معلوم گردید. « ظهار » از آن چه گفته شد زمان صدور حکم « یابد و بر آن اقتصار رود
313
حکم ایلاء
علیّ الیّۀ و صیام » : میباشد چنانکه شاعر گفته است « الیّۀ » ایلاء که مصدر باب افعال است در لغت بمعنی سوگند و ریشه و اصل آن
173 از 305
معتبر « تقصیر » جمع بسته میشود و در معنی این مادّه « عشیّات » و « عشایا » بر « عشیّه » میآید چنانکه « الیّات » و « ألایا » و جمع آن «.. شهر
یعنی در کوشش تقصیر و کوتاهی نمیکند و بمعنی سوگند هم از همین « فلان لا یألو جهدا » : و مأخوذ است چنانکه گفته میشود
الحلف » راه بکار میرود چه سوگند هم براي انکار و نفی تقصیر میباشد و در اصطلاح فقهی بتعبیر صاحب ریاض، عبارت است از
علی ترك و طی الزوجۀ الدائمۀ المدخول بها، قبلا، او مطلقا، ابداء او مطلقا من غیر تقیید بزمان، او به، مع زیادته علی اربعۀ اشهر،
گر چه زمان صدور حکم ایلاء کاملا روشن نیست و آیات مربوط، به آن را که در زیر آورده میشود شأن نزولی « للإضرار بها
از لحاظ این که سابقۀ جاهلی میداشته و به منزلۀ طلاق میبوده مشابهت دارد از این رو « ظهار » خاص معلوم نمیباشد لیکن چون با
در اینجا آورده شد. « ظهار » و این حکم پس از حکم
قتاده گفت ایلاء، طلاق اهل جاهلیت بود. سعید مسیّب گفت: من ضرار اهل الجاهلیۀ بود چون مرد زنی » : ابو الفتوح گفته است
داشتی که با او خوشش نبودي و نخواستی که شوهر دیگر کند سوگند خوردي که با او نزدیکی نکند او را رها کردندي نه بیوه
بودي و نه شوهر دار. این چنین میکردند در جاهلیت و اسلام و این اضراري بود که میکردند به زنان. حق تعالی این آیه فرستاد و
آن را اجلی مضروب پیدا کرد گفت:
اللّ عباس چنین آورده
􀀀
و در قرائت عبد ه « للّذین آلوا من نسائهم » اللّ مسعود چنین است
􀀀
و در مصحف عبد ه « سائِهِمْ 􀀀 لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِ »
« للذین یقسمون من نسائهم »
314
سائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَۀِ أَشْهُرٍ فَإِنْ 􀀀 در قرآن مجید در بارة حکم ایلاء آیۀ 226 و آیۀ 227 از سورة البقره نزول یافته است لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِ
اللّ سَمِیعٌ عَلِیمٌ بموجب این آیات، این حکم فقهی دانسته شد که طلاق به ایلاء واقع
􀀀
اقَ فَإِنَّ هَ 􀀀 اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّل
􀀀
اؤُ فَإِنَّ هَ 􀀀ف
نمیشود بلکه به عبارتی خاص نیازمند است.
315
حکم لعان
گر چه به طوري که هم اکنون دانسته خواهد شد حکم لعان در سال نهم صدور یافته و از آن پیش احکامی دیگر از قبیل حکم نماز
کسوف صادر و ابلاغ گردیده و بحسب آن چه در این اوراق منظور و معمول بوده باید تقدم و تأخر سنوات صدور احکام رعایت
شود لیکن در خصوص این مورد بر خلاف آن رویه این حکم را، که با ایلاء و ظهار مناسبتی دارد و فقهاء هم در کتب خود آنها را
پشت سر هم میآورند، مقدم داشته و در اینجا نقل میکنیم:
مباهلۀ بین الزّوجین » لعان در لغت بمعنی دور کردن و مطرود ساختن میباشد و در اصطلاح فقهی بتعبیر کنز العرفان، عبارت است از
این چهار آیۀ (آیۀ 6 « سببها قذف الرجل امرأته بالزنا مع دعوي المشاهدة و عدم البیّنۀ او نفی ولد ولد علی فراشه مع شرائط الحاقه به
الصّ وَ
ادِقِین 􀀀 بِاللّ إِنَّهُ لَمِنَ 􀀀
داتٍ هِ 􀀀ا􀀀 ادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَه 􀀀 إِلّ أَنْفُسُهُمْ فَشَه
􀀀
داءُ ا 􀀀 اجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَ 􀀀 تا 10 ) از سورة النّور وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْو
خامِسَ ۀَ أَنَّ 􀀀 الْک وَ الْ
􀀀
بِاللّ إِنَّهُ لَمِنَ اذِبِینَ
􀀀
داتٍ هِ 􀀀ا􀀀 ذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَ ه 􀀀 الْک وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَ
􀀀
کانَ مِنَ اذِبِینَ 􀀀 اللّ عَلَیْهِ إِنْ
􀀀
خامِسَ ۀُ أَنَّ لَعْنَتَ هِ 􀀀 الْ
الصّ در بارة لعان نازل و این حکم فقهی صادر گردیده است.
ادِقِین 􀀀 ک مِنَ انَ 􀀀 ع إِنْ ا􀀀 اللّ لََیْه
􀀀
غَضَبَ هِ
اتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَۀِ 􀀀 در سبب صدور این حکم چنین گفتهاند که: پس از نزول آیۀ 4 و 5 از سورة النّور وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن
اللّ
􀀀
ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ هَ 􀀀 ابُوا مِنْ بَعْدِ 􀀀 اسِقُونَ إِلَّا الَّذِینَ ت 􀀀 ئِکَ هُمُ الْف 􀀀 ادَةً أَبَداً وَ أُول 􀀀 ا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَه 􀀀 مانِینَ جَلْدَةً وَ ل 􀀀 داءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَ 􀀀 شُهَ
316
174 از 305
یکی از اصحاب (سعد بن معاذ یا سعد بن عبادة یا عاصم بن عدي انصاري) که مردي بسیار غیور میبوده به طوري «1» غَفُورٌ رَحِیمٌ
اللّ من اعتراف دارم که این حکم الهی
􀀀
که هیچ زنی جز بکر نگرفته و هیچ زنی را از خود طلاق نگفته بوده گفته است: یا رسول ه
اگر من از خانۀ خود در آیم مردي را یابم که بر شکم زن من خفته و در میان » حق است لیکن سخت در شگفتم که چه باید کرد
ران او شده او را ببخشایم و نرنجانم تا بروم و چهار گواه بگیرم چون بطلب چهار گواه روم او پرداخته و رفته اگر آن چه دیده باشم
در این سخنان بودند که پسر عمی از سعد به نام هلال بن امیّه رسید و گفت: از نخلستان به خانۀ « و بگویم هشتاد تازیانه بر من زنند
خود اندر شدم زن خود را با مردي شریک بن سحماء خفته یافتم و بچشم خود زشت کاري ایشان دیدم. پیغمبر (ص) را این حالت
متغیر ساخت و هلال باز تاکید کرد که گر چه نقل این حکایت ترا ناخوش و ناپسند است لیکن من آن را بچشم و گوش خود
گفتند: ما را محنت افتاد و به آن چه سعد گفت در افتادیم » دریافتم انصار از این که بر هلال حد قذف جاري گردد بیمناك بودند و
در این میان حال نزول وحی بر پیغمبر (ص) رخ داد و « اکنون هلال را حد بزنند و گواهی او نیز قبول نباشد. این کاري عظیم است
آیات ملاعنه که در بالا آورده شده نزول یافت و انصار و هلال و اصحاب از این گشایش که پیش آمد شکفته شدند پیغمبر (ص)
خداي داند که از » : پیغمبر گفت « زن را حاضر ساختند او گفتۀ شوهر خود هلال را تکذیب کرد » اللّ علیه و آله و سلم فرمود
􀀀
صلّی ه
براي ملاعنه حاضري؟ گفت: بفرماي پیغمبر » : پیغمبر (ص) به هلال گفت « شما دو یکی دروغ زن است هلال گفت: که من صادقم
پس هلال چهار بار پشتا « باللّ انی لمن الصادقین
􀀀
اشهد ه » : (ص) زن و شوهر را در جلو رو بقبله بداشت و نخست به هلال گفت: بگو
پشت این سوگند بخورد
______________________________
1)- قذف گاهی باین طور است که کسی زن شخص دیگر را به فاحشه نسبت دهد و گاهی باین کیفیت که زن خود را بدان )
گفته شد در زمینۀ معنی اولست که چهار شاهد تکمیل نباشد و ملاعنه در زمینۀ « حد قذف » نسبت دهد این آیات چنانکه در ذیل
طور دوم.
317
از خداي بترس که عذاب دنیا خوارتر از عذاب آخرت است و عذاب « اللّ
􀀀
یا هلال اتّق ه » : و پنجم بار رو به او کرد رسول، و گفت
خداي سختتر است از عذاب آدمیان و اگر ترا چیزي بر این حمل کرده است باز آي و توبه کن که این نوبت پنجم موجب عذاب
هلال راست گویی خود را تائید و تاکید کرد پس پیغمبر (ص) گفت: بگو: « لعنت است بر دروغ زن
هلال این بگفت. « لعنت خداي بر او باد اگر دروغ میگوید »
اللّ علیه و آله و سلّم زن او را گفت: چه گویی آیا سوگند یاد میکنی؟ گفت: آري. گفت: چهار بار بگو:
􀀀
پس از آن پیغمبر صلّی ه »
چون این را چهار بار بگفت پیغمبر (ص) زبان به اندرز و پند بگشاد و او را از رسوایی و عذاب آخرت « باللّ انه لمن الکاذبین
􀀀
اشهد ه »
که از رسوایی و عذاب دنیا سختتر است بیم داد و خشم خداي را که پس از گفتن بار پنجم، اگر دروغ گوید، مستوجب خواهد
شد بوي یادآوري کرد. زن ساعتی به اندیشه فرو رفت و با خود گفت: نباید قوم خود را رسوا کنم پس گفت: غضب خداي بر او
«. باشد اگر شوهرش راست گوید
آنگاه پیغمبر (ص) حکم کرد که آن زن و شوهر از هم جدا شوند و بچه به هلال نسبت داده نشود و زن را نیز سرزنش نکنند.
در سبب نزول آیات مربوط بلعان و صدور حکم آن گر چه به طوري که اشاره شد اشخاصی مختلف نام برده شدهاند لیکن آن چه
از همۀ آنها استفاده میشود این است که پس از نزول آیۀ قذف سخنانی به میان آمده گوینده هر که بوده: سعد معاذ یا سعد عباده
یا عاصم بن عدي انصاري؟ و تصادف را در همان هنگام قضیهاي میان زن و شوهري رخ داده خواه هلال و زنش خوله بوده یا
عویمر و زنش خوله دختر قیس و حکم لعان به مناسبت این قضیه صدور یافته و پیغمبر (ص) آن را ابلاغ فرموده و به موقع اجراء
175 از 305
گذارده است.
بهر حال این قضیه در سال نهم هجري وقوع یافته و این حکم فقهی در آن تاریخ صادر شده است.
318
مجلسی، در بحار، از تفسیر علی بن ابراهیم قمی نقل کرده که این مضمون را گفته است:
عجلانی که از طایفۀ انصار بود نزد پیغمبر (ص) مشرف شد و «1» چون پیغمبر (ص) از غزوة تبوك برگشت عویمر بن ساعدة »
و هم « گفت زن من با شریک بن سمها نزدیکی کرده و از او آبستن شده است پیغمبر (ص) چهره از او برگردانید.. تا آخر قصه
از المنتقی تالیف کازرونی در سیاق حوادث سال نهم قضیه را به تفصیل آورده و « اللّ
􀀀
قدوم الوفود علی رسول ه » مجلسی در باب
شریک بن سمها ضبط کرده است.
______________________________
1)- در برخی از کتب سیره به جاي عدي که در کتب تفسیر آمده و به جاي ساعده که در این عبارت آمده حارث ضبط شده )
است.
319
زنا و حدّ آن
خالی از مناسبت نیست که در اینجا حکم زنا و حد آن نیز یاد گردد. گر چه تاریخ صدور این حکم بطور تحقیق معلوم نیست و به
همین جهت تا کنون در این اوراق آورده نشده لیکن به طوري که از بعضی از عبارات، که آورده خواهد شد، استفاده میشود
دانسته شد شاید حکم « از بعثت تا هجرت » آیات مربوط باین حکم در همان اوائل هجرت نزول یافته و چنانکه در طی دورة صدور
حرمت زنا در همان زمان توقف در مکّه صادر شده باشد و آن چه در مدینه در اوائل هجرت یا بعد در این زمینه نازل و صادر
گردیده نسبت به اصل حکم از قبیل تأکید و تصریح باشد و نسبت بحد آن بعنوان ابلاغ و تاسیس.
بهر جهت در بارة حکم زنا و طریق اثبات آن و بیان حد آن آیاتی در قرآن مجید آورده شده که برخی از آنها در مواردي از این
پیش نقل گردیده و اینک در اینجا نیز آیاتی چند یاد میگردد:
حَتّ
ی􀀀 الْب سائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَۀً مِنْکُمْ فَإِنْ شَ هِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی یُُوتِ 􀀀 الْف مِنْ نِ احِشَۀَ 􀀀 ی اللّ أَْتِینَ
􀀀
-1 آیۀ 19 از سورة النساء وَ اتِی
و نصاب شهادت را بیان کرده چنین افاده نموده « فاحشه » اللّ لَهُنَّ سَبِیلًا فاضل مقداد پس از این که مراد به
􀀀
یَتَوَفّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ هُ
􀀀
اهُنَّ
حفظ زنان و نگهداري ایشانست از تجدید عمل زشت، لیکن اکثر برآنند که « فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ » گفته شده که مراد به » : است
این حکم بر وجه حد زنا میباشد و در آغاز اسلام حکم حد بر این وجه بوده تا آیۀ حد تازیانه نزول یافته و این حکم نسخ گردیده
است.
تَوّ رَحِیماً.
اباً 􀀀 کانَ 􀀀 اللّ
􀀀
ما إِنَّ هَ 􀀀 حا فَأَعْرِضُوا عَنْهُ 􀀀 ا وَ أَصْلَ 􀀀اب 􀀀 ما فَإِنْ ت 􀀀 ا مِنْکُمْ فَآذُوهُ 􀀀 انِه 􀀀 ذانِ یَأْتِی 􀀀 -2 آیه 20 از سورة النساء وَ الَّ
320
ذانِ 􀀀 الَّ » شیخ الطائفه و فاضل مقداد، و غیر این دو، از ابو مسلم، محمد بن بحر اصفهانی نقل کردهاند که در تفسیر خود در معنی
لیکن اکثر بر آنند که مراد از آن زناي مرد است با زن. « هما الرجلان یخلوان بالفاحشۀ بینهما » : گفته است « ا􀀀 انِه 􀀀 یَأْتِی
بهر حال در این آیه حد فاحشه به آزار و اذیت مقرر گردیده است.
در تعلیل این که چگونه از حکمی اشدّ (امساك و حبس) که در آیۀ نخست معین شده به حکمی اخفّ (آزار و اذیت) که در این
176 از 305
آیه میباشد تنزل بعمل آمده شیخ الطائفه سه وجه نقل کرده است:
الف- این که آن آیه که بر حکم اذیت، مشتمل میباشد در مرحلۀ نزول مقدم بوده و در مرحلۀ تلاوت مؤخر قرار داده شده باین
معنی که نخست حکم اذیت و پس از آن حکم حبس نزول یافته و آنگاه حبس هم به تازیانه و رجم منسوخ گردیده و این اعتقاد و
قول حسن بصري است.
ب- این که این آیه در بارة خصوص دو بکر و آیۀ پیش در بارة خصوص دو ثیّب است و این اعتقاد و گفتۀ سدّي میباشد.
ج- این که این آیه ناسخ آیۀ نخست باشد و این قول را فرّاء گفته است.
بنا به آن چه از ابو مسلم نقل شد این آیه را مفادي دیگر، غیر از آن چه از آیۀ اول مستفاد است، میباشد پس نسخی در میان نیست
و ناگزیر بحسب این قول باید مراد از اذیت، قتل باشد چه حد این عمل بطور مسلّم، قتل است.
اللّ إِنْ کُنْتُمْ
􀀀
ما رَأْفَۀٌ فِی دِینِ هِ 􀀀 ا تَأْخُذْکُمْ بِهِ 􀀀 ما مِائَۀَ جَلْدَةٍ وَ ل 􀀀 احِ دٍ مِنْهُ 􀀀 الزّ فَاجْلِدُوا کُلَّ و
انِی 􀀀 الز وَ ّ
انِی 􀀀 -3 آیۀ 2 از سورة النّور (سوره 24 ) َۀُ
طائِفَۀٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ در این آیه سه حکم فقهی یاد گردیده است بدین قرار. 􀀀 ما 􀀀 ذابَهُ 􀀀 بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَ
􀀀
تُؤْمِنُونَ هِ
الف- امر به زدن حد تازیانه.
321
ب- نهی از مهربانی به اسقاط همه یا برخی از عدد حدّ یا آهستهتر زدن از حد معمول یا شفاعت و وساطت نسبت بهر یک از آن
امور.
ج- امر به اشهاد.
ذلِکَ􀀀 انٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ 􀀀 إِلّ ز
􀀀
ا ا 􀀀 ا یَنْکِحُه 􀀀 الزّ ل
انِی 􀀀 ز أَوْ مُشْرِکَۀً وَ ۀَُ انِی 􀀀 إِلّ ۀًَ
􀀀
ا یَنْکِحُ ا 􀀀 الزّ ل
انِی 􀀀 و در آیۀ 3 از این سوره که بعد ذکر گردیده
عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حکم حرمت نکاح با زانی و زانیه آورده شده است.
در آغاز « مردم فرومایه زنان ناپارسا را به زنی کردندي به طمع کسب ایشان و آن را طعمه ساختندي » : در جاهلیت معمول بوده که
این آیه نزول « مستمندان و درویشان از اهل اسلام را اندیشه افتاد که هم چنین کنند از پیغامبر دستوري خواستند » اسلام گروهی از
یافت و بموجب آن نکاح آن زنان بر ایشان حرام گردید.
از » از عکرمه نقل شده که گفت: این آیه در بارة زنان زانیه که در مکّه و مدینه میبودهاند نازل گردیده شمارة اینان زیاد بوده و
مشاهیر ایشان نه زن بودند صواحب رایات چون علمهاي بیطار تا ایشان را به آن بشناختندي: یکی امّ مهزول کنیز سائب بن ابی
سائب المخزومی، و امّ غلیط بود کنیزك صفوان بن امیّه، و هبۀ القبطیه بود کنیزك عاص بن وائل و مزنۀ کنیزك والک بن عمیلۀ بن
الساق، و حلاله بود کنیزك سهیل بن عمر، و امّ سوید بود کنیزك عمرو بن عثمان المخزومی، و شریفه بود کنیزك دمعۀ بن الاسود،
خواندندي در جاهلیت « خرابات » و فرشه بود کنیزك هشام بن ابی ربیعه بود، و قریبا بود کنیزك هلال بن انس و خانههاي ایشان را
««1»
______________________________
1)- از این که همۀ این خراباتیان کنیز بودهاند معلوم میشود در زمان جاهلیت به آن اندازه حرص و طمع و پستی در عرب ریشه )
داشته که حتی اعیان و مشاهیر آنان نیز از این راه زشت و پست، کسب میکرده و کنیز میخریده یا اسیر میگرفته و او را بدین کار
زشت وا میداشته و از این طریق، ثروت و مال فراهم میآوردهاند!!
322
و مرثد مردي .«1» و عمرو بن شعیب گفت: آیه در مرثد الغنوي آمد و در عناق » : و هم ابو الفتوح در ذیل این آیه چنین آورده است
بود شجاع و او را دلدل گفتندي و او را رسول علیه السلام نصب کرده بود تا ضعیفان مسلمانان را از مکّه به مدینه آوردي و این
177 از 305
گفت: پس مرا «2» عناق در جاهلیت دوست او بود چون او به مکّه آمد او را استدعا کرد او گفت: خداي تعالی زنا حرام کرده است
به زنی کن به نکاحی که شما را است او گفت: تا از رسول علیه السلام دستوري خواهم و دستوري خواست خداي این آیت
«.. بفرستاد
باید دانست که حکم تازیانه در حد زناکاران در قرآن مجید مورد تصریح شده لیکن حکم رجم چنانکه از پیش هم اشارت شد به
صراحت در قرآن مجید نیامده است بلکه در قضیۀ یهود خیبر که به تفصیل از این پیش یاد گردید و آیۀ شریفۀ (آیۀ 45 از سورة
ادُوا 􀀀 واهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ ه 􀀀 آمَنّ بِأَفْ
􀀀
الُوا ا 􀀀 سارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ ق 􀀀 ا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُ 􀀀 ا أَیُّهَا الرَّسُولُ ل 􀀀 المائده) ی
ذا فَخُ ذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ 􀀀􀀀 واضِ عِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ ه 􀀀 سَمّ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوكَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَ
اعُونَ 􀀀 س لِلْکَ ذِبِ مَّ
اعُونَ 􀀀
اللّ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ.. در آن باره نزول یافته و اشاره به آن حکم میباشد بعلاوه در سنّت قولا و فعلا تصریح
􀀀
فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ هُ
واقع گردیده است.
از جمله موارد سنّت فعلی راجع به رجم علاوه بر قصۀ ماعز بن مالک که از این پیش آورده شد قصۀ رجم زنی است که در سال
نهم از هجرت واقع شده است.
از المنتقی تالیف کازرونی نقل کرده که در سیاق « اللّ علیه و آله و سلّم
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
قدوم الوفود علی رسول ه » مجلسی در بحار باب
حوادث سال نهم از هجرت آن قصه را بدین مضمون آورده است:
______________________________
بنا بر این شاید ام مهزول « و قال مجاهد و الزّهري و الشعبی ان التی استؤذن فیها ام مهزول » : چنین آورده است « التبیان » 1)- در کتاب )
کنیۀ همان عناق باشد.
2)- از اینجا دانسته میشود که این احکام، چنانکه سابقا اشاره شد، در همان آغاز هجرت صدور یافته است. )
323
و در سال نهم از هجرت پیغمبر (ص) زن غامدیّه را رجم فرمود و آن قضیه بنا بنقل بشیر بن مهاجر از پدرش بدین قرار بود که »
اللّ من زنا دادهام و میخواهم مرا
􀀀
مهاجر گفته است: نزد پیغمبر (ص) نشسته بودم که زنی از غامد بر وي در آمد و گفت: یا رسول ه
پاك سازي پیغمبر (ص) فرمود: برگرد برگرد. روز دیگر باز آن زن آمد و گفتۀ خویش را تجدید کرد و پاسخ پیش را دریافت.
روز سیم گفت: شاید بخواهی مرا چون ماعز بن مالک برگردانی به خدا سوگند من هم اکنون آبستن هستم پیغمبر (ص) بفرمود
بازگرد تا بار خود را بنهی.
چون بچّهاش متولد شد او را نزد پیغمبر (ص) آورد و گفت: این بچۀ من است پیغمبر (ص) فرمود برو او را شیرده تا از شیرش »
بازگیري. چون بچّه را از شیر باز گرفت او را در حالی که پارة نان در دست میداشت نزد پیغمبر (ص) آورده و گفت: او را از شیر
باز گرفتهام.
پیغمبر (ص) بچه را به مردي از مسلمین داد و فرمود محلی را گود کردند و آن زن را تا سینه در آنجا قرار دادند و آنگاه مردم را
.« بفرمود او را سنگسار کردند.. از آن پس بر او نماز خواند و دستور دفن داد
الزّ .. الآیه فرموده است زنا کاران را صد تازیانه بزنند
انِی 􀀀 الز وَ ّ
انِی 􀀀 خدا در این آیه ۀَُ » : این مضمون را گفته است « التبیان » شیخ الطّائفه در
باید « محصن » اگر محصن نباشند و اگر هر دو محصن باشند یا یکی از ایشان بی خلاف باید محصن، رجم شود و به عقیدة ما
نخست صد تازیانه زده شود آنگاه رجم گردد.. برخی از اصحاب ما این حکم را (ضرب و رجم) به مرد و زن پیر اگر زنا کنند
اختصاص داده و براي جوانان محصن تنها رجم را کافی دانسته و این گفته را مسروق نیز گفته است و در این مسأله خلافی است که
.« آن را ذکر کردهایم « خلاف الفقهاء » در کتاب
178 از 305
شقوق و اقسام زنا کار و احکام و اقوال در بارة آنها در کتب فقهی و تفسیري به تفصیل یاد شده که در اینجا آوردن یکایک آنها
زائد میباشد.
324
نماز قضاء
چنانکه ارباب سیر نوشتهاند در موقع مراجعت از غزوة خیبر (سال ششم یا هفتم، باختلاف) از پیغمبر (ص) و اصحاب به واسطۀ غلبۀ
در فروع کافی روایاتی در این باره نقل گردیده که از آن «1» خواب نماز صبح فوت گردیده و حکم قضاء فوائت تشریع شده است
اللّ علیه و آله
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
نام رسول ه » : جمله است به اسنادش از مفید بن اعرج از حضرت صادق (ع) که آن حضرت چنین گفته است
««2» .. اللّ عزّ و جلّ أنامه حتّی طلعت الشّمس علیه و کان ذلک رحمۀ من ربّک للنّاس
􀀀
عن الصّبح و ه
«.. اللّ رقد عن صلاة الفجر حتی طلعت الشمس ثم صلّاها حین استیقظ
􀀀
فانّ رسول ه ..» و در روایتی دیگر است
______________________________
ادَ 􀀀 ادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَر 􀀀 ارَ خِلْفَۀً لِمَنْ أَر 􀀀 1) فقهاء براي وجوب قضاء نماز به آیۀ 63 از سورة الفرقان (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّه )
شُکُوراً) استدلال کردهاند و اگر این آیه به مناسبت این که در سورة (مکّی) میباشد، صدورش در واقعۀ خیبر و براي بیان تشریع
حکم نماز قضاء مورد انکار گردد و از این روي در اصل استدلال فقیهان به آن خدشه و اشکالی پیش آید شاید روایت نبوي، که
نقل شده در همان واقعه صدور یافته و تشریع این حکم به وسیلۀ « من فاتته فریضۀ فلیقضها کما فاتته » بدین عبارت « کنز العرفان » در
(سنت) معلوم گردیده باشد.
و شیخ ما صدوق، عروة اسلام، ابو جعفر بن ..» در راشحۀ 25 چنین افاده کرده است « الرّواشح السّماویّه » 2) میر داماد در کتاب )
از سعید اعرج حدیث سهو پیغمبر (ص) را چنین روایت کرده که « سهو در نماز » در احکام « من لا یحضره الفقیه » بابویه در کتاب
آنگاه « اللّ تبارك و تعالی انام رسوله عن صلاة الفجر حتی طلعت الشمس
􀀀
ان ه » : گفت: از حضرت صادق (ع) شنیدم که گفت
آنگاه آن چه را ذو الشمالین گفته « فبدأ صلّی الرّکعتین اللتین قبل الفجر ثمّ صلّی الفجر. و اسهاه فی صلاته فسلّم فی رکعتین » : گفت
ابن بابویه پس از این حدیث چنین افاده کرده: « و انّما فعل ذلک به رحمۀ لهذه الامۀ.. الحدیث » : وصف کرده پس از آن گفته است
«.. و کسانی که سهو نبی (ص) را نپذیرفتهاند گفتهاند: در میان صحابه کسی به نام ذو الیدین نبوده
325
در بارة قضاء نماز پیغمبر (ص) روایاتی بسیار از طریق عامه و خاصه رسیده که برخی از آنها در اینجا یاد شد.
در نظر داشتم بهمان نقل اکتفا کرده و از تشریح چگونگی اقوال مخالف و موافق در این مسأله که در حقیقت وجهۀ فقهی را از
دست داده و جنبۀ اصولی (اصول دین) به خود گرفته صرف نظر کنم لیکن متذکر شدم که ممکن است گروهی که در زمینۀ این
مسألۀ مخالف باشند و فوت نماز را بر پیغمبر (ص) بر اثر خواب روا ندانند خیال کنند نویسنده به صرف دیدن این دو سه روایت
موضوع را مسلّم گرفته و در اینجا آورده است از این رو ناگزیر در این مسأله و مسألۀ سهو پیغمبر (ص) که با آن ارتباط یافته اقوالی
را که از فحول دانشمندان مذهب حقۀ شیعه رسیده نقل میکنیم و با رهنماییهایی براي ارائۀ حق (بطور اشاره و اختصار)، دریافت
حقیقت و حق را به عهدة مراجعه کنندگان موکول میداریم.
چنانکه گفتیم این مسأله با مسألۀ سهو نبی (ص) بهم پیوسته و مربوط قرار داده شده پس برخی از دانشمندان بطور اطلاق هر دو را
انکار کرده و برخی دیگر هر دو را پذیرفتهاند (اکثر علماء تسنن از این دسته بشمار و برخی از علماء شیعه نیز داراي این اعتقاد
179 از 305
نیز تفصیلی قائل گردیدهاند. « سهو » میباشند) و برخی میان این دو مسأله تفصیل قائل شده بلکه حتی نسبت بخصوص
آن اقوال در کتب تالیفی قائلین به آنها و هم در کتب منقول از آن کتب یا منقول از صاحبان آنها بنظر رسیده و از این رو بظاهر
مناسب چنین مینموده که بطور مستقیم از خود آنها نقل شود لیکن در این اوراق بهتر چنان دانست که ماخذ نقل را بحار قرار دهد
در جلد ششم از آن کتاب آورده این مسأله را تا حدي که بر اقوال « باب سهوه و نومه عن ال ّ ص لاة » (چه مجلسی در بابی که بعنوان
احاطه و اطلاع داشته تشریح و آن اقوال را نقل و نقد و توضیح و تنفیح کرده است) و اگر در موردي صاحب بحار آن را نیاورده و
نقلش لازم بنماید آن را نقل و یادآوري کند.
326
زراره در » : چنین افاده نموده است « ذکري » راجع به موضوع خواب و فوت نماز صبح، در بحار از شهید اول نقل کرده که در کتاب
پیغمبر (ص) در سفري آخر شب فرود ..» : از حضرت باقر علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت گفته است « صحیح » طی روایتی
آمد و در محلی منزل کرد و گفت کیست که صبح را براي ما مراقب باشد؟ بلال گفت من پس پیغمبر (ص) و یاران خوابیدند تا
اللّ آن کس خواب را بر من
􀀀
روز برآمد چون پیغمبر (ص) بیدار شد بلال را گفت: چه شگفت است خوابیدن تو!؟ گفت: یا رسول ه
پس پیغمبر (ص) به اصحاب فرمود از جایی که شما را در آنجا غفلت فرا گرفته به مکانی «1» چیره ساخت که بر شما چیره نمود
دیگر منتقل شوید. چون به مکانی دیگر رفتند بلال را فرمود اذان بگوید. بلال اذانش تمام شد پیغمبر (ص) دو رکعت نافلۀ صبح را
بگزارد و به اصحاب بفرمود که ایشان نیز دو رکعت نافله را به جاي آوردند آنگاه برخاست و دو رکعت نماز صبح را با ایشان
«.. اةَ لِذِکْرِي 􀀀 اللّ عزّ و جلّ یقول وَ أَقِمِ الصَّل
􀀀
من نسی شیئا من الصّلاة فلیصلّها إذا ذکرها فانّ ه » : بگزارد آنگاه گفت
من به کسی که این حدیث را از راه توهم این که با مقام عصمت » : شهید پس از نقل این حدیث چنین به افاده ادامه داده است »
منافات و مخالفت دارد رد کرده باشد واقف نشدهام. و عامّه از ابی قتاده و گروهی از صحابه روایت را بدین صورت آورده که
پیغمبر (ص)
______________________________
1)- ابو محمد علی بن احمد بن سعید بن حزم (متوفی به سال 456 ) در کتاب المحلّی به اسناد خود از ابو هریره چنین روایت کرده )
اللّ (ص) لبلال: اکلأ لنا اللیل فغلبت بلالا عیناه فلم یستیقظ النبی (ص) و لا بلال و لا احد من اصحابه حتی
􀀀
قال: قال رسول ه » : است
اللّ أوّلهم استیقاظا. فقال (ص) یا بلال!!. فقال اخذ بنفسی الذي اخذ بنفسک، بابی أنت و امّی یا رسول
􀀀
ضربتهم الشمس فکان رسول ه
« اللّ
􀀀
ه
327
بلال را گفت اذان بگوید چون اذان گفت دو رکعت فجر را بگزارد بعد به او فرموده اقامه بگوید چون اقامه را گفت حضرت نماز
بسا که » : باز مجلسی از شیخ بهائی نقل کرده است که پس از نقل خبر زراره، بدین گونه افاده کرده است « صبح را به جا آورد
گمان شود که این خبر از راه توهم منافاتش با مقام عصمت ضعف در آن راه یافته و صحیح نباشد لیکن شیخ ما (شهید اول) در
ذکري گفته است که:
بر کسی که این خبر را از این حیث مورد ایراد و ردّ قرار داده باشد بر نخورده و اطلاع نیافته است. و از این گفته چنین برمیآید که
.« اصحاب، صدور این گونه امور و امثال آن را از معصوم جائز میشمرند و نظر را در این باره مجالی است واسع
و اما احادیث خواب و فوت نماز، پس علماء عامه نیز آن را به طرقی بسیار روایت کردهاند » : خود مجلسی چنین افاده کرده است
چنانکه در شرح سنت آن را به اسناد خود از سعید بن مسیب بدین گونه نقل نموده که گفت: پیغمبر (ص) هنگامی که از خیبر باز
میگشت شب راه میپیمود تا نزدیک آخر شب رسید. در آن وقت فرود آمد و به بلال گفت صبح را مراقب باش و ما را آگاه کن
180 از 305
آنگاه پیغمبر و اصحاب خوابیدند و بلال به آن اندازه که میتوانست در برابر خواب خود ایستادگی میکرد تصادف را هنگام
دمیدن سپیده به بار خود تکیه داد و خوابش درربود. پیغمبر (ص) و یاران و بلال هنگامی بیدار شدند که که آفتاب بر ایشان تابیده
اللّ مرا همان گرفت که شما را نیز. پس پیغمبر (ص)
􀀀
بود پیغمبر (ص) بلال را مورد سؤال قرار داد وي در پاسخ گفت: یا رسول ه
بفرمود از آنجا کوچ کنند و بلال را فرمان داد که اقامه گوید آنگاه نماز صبح را با اصحاب، قضاء کرد و پس از قضاء نماز گفت:
و همین خبر را به اسانیدي دیگر با اندك تغییري نیز نقل نموده « اةَ لِذِکْرِي 􀀀 اللّ یقول: أَقِمِ الصَّل
􀀀
من نسی صلاة فلیصلها اذا ذکرها فانّ ه »
.««1» است
______________________________
در مسألۀ 81 پس از این که در بارة سنت بودن اذان و اقامه در قضاء « مسائل النّاصریّات » 1)- سید مرتضی، قدّس سرّه در کتاب )
فوائت، اقوالی مختلف از ابو حنیفه و اوزاعی و مالک و شافعی و ثوري و غیر ایشان نقل کرده و عقیدة خود را دائر بر سنت بودن آن
دلیل بر صحت مذهب ما أولا اجماع است و پس » : دو در قضاء فوائت آورده در مقام استدلال بر عقیدة خود چنین افاده کرده است
از آن روایتی است که ابو قتاده و عمران بن حصین و ابو هریره و جبیر بن مطعم آوردهاند بدین مضمون که پیغمبر (ص) و اصحاب
در وادي خوابیدند وقتی بیدار شدند که آفتاب سر زده بود پس پیغبمر (ص) فرمان کوچ داد چون از وادي خارج شدند نشست تا
آفتاب خوب بالا بر آمد آنگاه بلال را فرمود تا اذان گفت پس دو رکعت فجر را به جاي آورد بعد بلال را فرمود اقامه بگوید پس
« از آن نماز صبح را بخواند
328
پس از این قسمت مجلسی خود اظهار عقیده کرده و چنین افاده کرده است:
من میگویم هیچ یک از قدماء اصحاب را ندیدهام که این اخبار را مورد انکار قرار داده و در صدد ردّ بر آمده باشد جز این که- »
در میان متأخّران چند تن به گمان این که این واقعه با عصمتی که آن را ادعاء کردهاند منافات دارد به اعتراض پرداختهاند، لیکن
بنظر من عصمتی را که ایشان ادعاء کردهاند با این موضوع منافات ندارد چه بحسب ظاهر مراد ایشان از عصمت این میباشد که در
حال تکلیف و تمییز و قدرت، عملی گر چه بطریق سهو باشد و گر چه پیش از زمان نبوت و امامت باشد از ایشان صدور نیابد و گر
نه بسیار آشکار است که انبیاء و ائمه در حال شیر خوارگی نماز و روزه و سائر عبادات را که ترك بسیاري از آنها بیگمان از کبائر
را آورده « اللّ عقولهم
􀀀
منذ أکمل ه » بشمار است به جاي نمیآوردند از این رو شیخ مفید در طی آن چه از وي نقل کردیم عبارت
است.
و آن چه گفتیم با اخباري که در زمینۀ کمال ایشان وارد شده باین مفاد که در عالم ذر کامل بوده و در شکم مادران سخن »
میگفتهاند و در هنگام ولادت تکلّم میکردهاند منافات ندارد چه با این که خدا ارواح ایشان را در عالم ذر کامل قرار داده و
غرائب و معجزات از ایشان نمایان ساخته آنان را در نشو و نما و حالت کودکی و شیر خوارگی و بلوغ با دیگر افراد بشر همانند و
شریک قرار داده (گر چه بلوغ ایشان به واسطۀ کمال عقولشان پیش از
329
زمان بلوغ دیگران بوقوع رسد) و ایشان را در حال رضاع و عدم تمشّی مشی و عدم تمکّن از اقامۀ نماز و دیگر عبادات به تکلیفی
مکلف نساخته است.
پس چون به حدي از سن برسند که بحسب ظاهر افعال و تروك دینی از ایشان ساخته باشد معصیتی از آنان صدور نمییابد، خواه »
فعل باشد یا ترك، عمد باشد یا سهو، و حالت خواب از آن قبیل است نه از این قبیل و عنوان سهو بر آن شامل نمیباشد.
لیکن در اینجا اشکالی به میان میآید بدین خلاصه که آن چه از اخبار در این پیش مذکور افتاده و هم آن چه بعد از این گفته »
181 از 305
با آن واقعه منافات دارد زیرا در صورتی که پیغمبر « کان یعلم فی النّوم ما یعلم فی الیقظۀ » و « نومه کیقظته » خواهد شد از قبیل این که
(ص) بدخول و خروج وقت عالم است چگونه نماز را ترك کرد و با این که به مراقبت بلال نیازمندي داشت چرا بر وي اعتماد و
اطمینان کرد پس بدین جهت ممکن است اخباري را که راجع باین قضیه، با همه اشتهاري که میان عامه دارد و احتمالی که براي
تقیه در صدور آنها میان خاصه میباشد، نقل شده مورد تامل و توقف قرار داد.
از اشکال بالا به چند وجه ممکن است جواب داده شود بدین قرار: »
در بیشتر از خوابهاي پیغمبر (ص) موجود باشد و خدا گاهی خواب را براي مصلحتی بر وي چیره « غفلت » -1 این که آن حالت
سازد و به طوري شد که در آن حال نداند چه وقوع مییابد و در حقیقت پیغمبر (ص) را در حال خواب با دیگر مردم تفاوت نباشد.
برخی از اخبار به همین وجه اشعار داد.
-2 این که در آن حال بر آن چه واقع میگردد مطّلع و آگاه باشد لیکن در چنان حالی به انجام دادن عبادات، مکلف نباشد زیرا
معظم تکالیف ایشان مانند دیگر مردم میباشد چه ایشان کفر منافقان و پلیدي بیشتر اشخاص و اشیاء را میدانستهاند و هم بر اکثر
گرفتاري
330
و مصیبتهایی که بر ایشان واقع میگردید از پیش عالم میبودند لیکن به این که باین علم خود عمل کنند مکلف نبودند.
-3 این که در آن وقت با علم پیغمبر (ص) بدخول و خروج وقت، براي مصلحتی از طرف خدا بترك صلاة مأمور بوده است.
-4 این که گفته شود اطلاع آن حضرت در خواب با عدم قدرت او بر قیام تا موقع بقاء آن حال منافات ندارد چه اطلاع و علم از
.« شئون روح است و خواب و سنگینی از احوال جسد
خود چنین افاده کرده است: « الشّفاء » بعد از این قسمت از قاضی عیاض نقل کرده که در کتاب
إنّ عینی » ؟ اگر بگویی: چه میگویی در قضیۀ خواب آن حضرت و فوت نمازش در روز وادي و حال این که حدیث نبوي است »
پس بدان که علما را در این باره جوابهایی چند است بدین گونه: « تنامان و لا ینام قلبی
-1 این که مراد از این حدیث، بیان حکم قلب و عین آن حضرت است بلحاظ حال غالب و گر نه گاهی از اوقات، بر سبیل ندرت، »
خلاف آن ممکن است واقع گردد چنانکه از دیگر مردم اموري بر خلاف عادت ایشان به ندرت اتفاق میافتد. این تاویل به حدیثی
تصحیح میگردد و هم به آن چه از بلال نقل شده که « اللّ قبض أرواحنا
􀀀
إنّ ه » دیگر، نبوي، که در همان واقعه وارد شده باین عبارت
لیکن باید گفت همین نادر نیز از روي حکمت و مصلحتی، که خدا اظهار آن را اراده « ما ألقیت علیّ نومۀ مثلها قط » : گفته است
و لو » : کرده، رخ میدهد از قبیل اثبات حکم تأسیس سنت و اعلام شرعی چنانکه خود پیغمبر (ص) در ذیل همان حدیث گفته است
« اللّ لمن یکون بعدکم
􀀀
اللّ لأیقظنا و لکن أراد ه
􀀀
شاء ه
331
کان ینام حتّی » : -2 این که قلب او را خواب فرا نمیگیرد بحدّي که محدث شود. همین معنی در این روایت وارد شده است که »
و برخی گفتهاند: در آن حضرت نمیخوابید چه در حال خواب وحی بر وي نازل « ینفخ و حتّی یسمع غطیطه ثم یصلّی و لم یتوضّأ
میشد.
و در قصۀ وادي جز خواب چشمش از دیدن خورشید، چیزي وارد نشده و این حالت بفعل قلب مربوط نمیباشد و پیغمبر (ص) »
.« اللّ قبض ارواحنا و لو شاء لردّه إلینا فی حین غیر هذا
􀀀
انّ ه » : گفت
مواظب « اکلأ لنا ال ّ ص بح » گفته نشود که اگر فرا گرفتن خواب و استغراق آن براي او بر خلاف عادت میبود بلال را نمیفرمود »
دمیدن صبح باش چه ممکن است در پاسخ گفته شود: شأن آن حضرت این بود که هنگام تاریکی آخر شب یعنی همان اول فجر به
182 از 305
نماز میایستاد و مراعات اول فجر از کسی که خواب چشمش را فرا گرفته درست بوقوع نمیآید چه از امور ظاهره است که باید به
جوارح ظاهري ادراك گردد از این رو بلال را فرمود که او را آگاه و اعلام کند چنانکه اگر به کاري دیگر غیر از خواب مشغول
«. میبوده و بلال یا کسی دیگر را به مواظبت و آگاه ساختن دستور میفرمود
مجلسی در این موضع تا اینجا این کلام قاضی عیاض را خاتمه داده و در بین قسمتی از آن را که باین موضوع دخیل نمینموده
.« و لم نتعرّض لما فیه من الخطاء و الفساد لظهوره » : اسقاط کرده و آنگاه گفته است
باز در طی احادیثی که از کافی و غیر آن راجع باین موضوع آورده که از آن جمله دو حدیث را قبلا از کافی در این اوراق نقل
اللّ عن صلاة الفجر حتی
􀀀
اللّ تبارك و تعالی انام رسول ه
􀀀
انّ ه » کردیم حدیث زیر را از نهایۀ شیخ الطائفه نقل کرده است باین عبارت
طلعت الشّمس ثمّ قام فبدا فصلّی الرّکعتین اللّتین قبل الفجر ثم صلّی الفجر. و اسهاه فی
332
صلاته فسلّم فی الرّکعتین.. و انّما فعل ذلک به رحمۀ لهذه الامّۀ لئلّا یعیّر المسلم اذا هو نام عن صلاته او سها فیها فقال: قد أصاب
«. اللّ علیه و آله و سلّم
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
ذلک رسول ه
بهر حال این دو مسأله بویژه مسألۀ، سهو نبی، در قرون اول اسلام و مخصوصا در قرن سیم سخت مورد بحث و اثبات و نفی واقع
گردیده به طوري که شاید تا حدي از بحث علمی خارج گشته و جنبۀ تعصب در آن بکار آمده و از این رو اشخاص بزرگ رعایت
جانب ادبار نسبت بهم به کنار نهاده و کلماتی زننده و تند در بارة هم ادا کردهاند.
بنا بنقل مجلسی، بدین مضمون گفته است: « الفقیه » شیخ صدوق در کتاب
اللّ سهو نبی را انکار میکنند و میگویند اگر روا باشد که در نماز سهو کند باید روا باشد که در تبلیغ
􀀀
لعنهم ه ،«1» غلاة و مفوّضه »
هم سهو بنماید چه نماز بر او فریضه است چنانکه تبلیغ نیز فریضه میباشد. و این استدلال ایشان بر ما متوجه نیست چه همه احوالی
که میان پیغمبر (ص) و دیگران مشترك میباشد بر پیغمبر (ص) نیز همان عوارض جاري میگردد که بر دیگران پس پیغمبر (ص)
مانند دیگر مردم است از لحاظ عباداتی که بر ایشان لازم میباشد لیکن دیگر مردم مانند او نمیباشند در احکام اختصاصی او.
از جمله حالاتی که به پیغمبر (ص) اختصاص دارد نبوّت است و تبلیغ از شرائط آن میباشد و روا نیست که بر پیغمبر (ص) در »
موضوع تبلیغ حالی طاري گردد که در نماز جائز و روا میبود زیرا تبلیغ عبادتی مختصه و نماز از عبادات مشترکه است و به آن
عبودیت او به ثبوت میرسد. و به اثبات غلبۀ خواب بر او، بی قصد و ارادة خودش به طوري که از خدمت پروردگار باز ماند،
از اوصاف خداوند حی قیوم میباشد. « ا نَوْمٌ 􀀀 ا تَأْخُذُهُ سِنَۀٌ وَ ل 􀀀ل» ربوبیّت از وي منتفی میگردد چه وصف
______________________________
مفوّضه صنفی از غلاة میباشند که با دیگر غلاة از چند جهت » : 1)- شیخ مفید در کتاب شرح عقائد صدوق چنین افاده کرده است )
فرق دارند از آن جمله آن که ایشان بحدوث ائمه و مخلوق بودن آنان و نقی قدم از ایشان، با اعتقاد به این که ایجاد و رزق خلق به
وسیلۀ ایشان میباشد، اعتراف دارند و میگویند: خدا در عالم آفرینش ائمه را آفریده و بس و آفریدن عالم را به ایشان تفویض
«.. کرده است
333
و سهو نبیّ از قبیل سهو ما نیست زیرا سهو او از جانب خدا و براي این است تا معلوم گردد که پیغمبر (ص) بشر و مخلوق است و »
نباید کسی او را پروردگار معبود قرار دهد و تا حکم سهو مردم به وسیلۀ سهو نبی دانسته شود و سهو ما از جانب شیطان است لیکن
طانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ سلطنت شیطان بر 􀀀 ما سُلْ 􀀀 شیطان را بر پیغمبر (ص) و ائمه، تسلّط و اقتداري نیست إِنَّ
مشرکان و پیروانش و بر گمراهان میباشد.
183 از 305
کسانی که سهو را از پیغمبر (ص) به دور دانسته و از حدیثی که در این باب نقل و روایت شده دفاع کرده چنین گفتهاند: در میان »
صحابه کسی به نام ذو الیدین که این حدیث بوي منتهی میشود وجود نداشته بلکه از اصل کسی باین عنوان موجود نبوده پس نه
راوي را اصلی میباشد و نه خبر را حقیقتی لیکن اینان دروغ میگویند زیرا آن مرد معروف است و او ابو محمد بن عمیر بن عبد
« وصف قتال القاسطین بصفّین » عمر معروف به ذو الیدین میباشد و موافق و مخالف از او نقل کردهاند و من اخباري چند در کتاب
از او آوردهام.
و شیخ ما محمد بن حسن بن احمد بن ولید همیشه میگفت نخستین درجه از درجات غلوّ این است که کسی از پیغمبر (ص) سهو »
را نفی کند.
و اگر جائز باشد که اخبار وارد در این باب مردود و مطرود گردد باید جائز باشد که همۀ اخبار رد گردد و در رد همۀ اخبار ابطال »
دین و شریعت بوقوع میرسد و من از خدا انتظار توفیق و اجر دارم که کتابی جدا براي اثبات سهو پیغمبر (ص) و ردّ بر منکرین آن
« اللّ تعالی بپردازم
􀀀
ان شاء ه
334
امّا نص و تصریح ابو جعفر (صدوق) باین که هر کس مشایخ » : چنین افاده کرده است «1» شیخ مفید در کتاب (شرح عقائد صدوق
نشان غلوّ مردم نیست « تقصیر » منسوب دارد از غالیان میباشد، ناتمام است چه نسبت این قوم به « تقصیر » قمیین و علماء ایشان را به
زیرا در جمله اشخاصی که به شیخوخت و علم اشتهار یافتهاند کسانی هستند مقصّر. بلکه باید به غلوّ آن کس حکم کرد که محقّقان
را خواه از اهل قم باشند یا از دیگر شهرستانها به تقصیر نسبت دهد.
اللّ ، شنیدیم که تفسیري صحیح و راهی درست براي تاویل آن نمییابیم
􀀀
و ما حکایتی از ابی جعفر محمد بن حسن بن ولید رحمه ه »
پس اگر این حکایت از وي درست « اوّل درجۀ فی الغلوّ نفی السهو عنّ النّبی و الامام » : و آن این حکایت است از او، که گفته است
باشد باید گفت با این که او از علماء قمیین و مشیخۀ ایشان است راه تقصیر پیموده و مقصر بشمار میرود.
و گروهی از قم بر ما وارد شدند که دیدیم آشکارا در دین مقصر میباشند و ائمه را از مراتب ایشان تنزل میدهند و چنین گمان »
میکنند که امامان، بسیاري از احکام دینی را نمیدانستهاند تا این که به قلوب ایشان وارد و منقّش میگردیده است، و در میان
ایشان کسانی را دیدیم که میگفتند: ائمه (ع) در احکام شرع به ظنون و راي ملتجی میشدهاند!! این گروه با این گفتهها ادعاء
«.. میکنند که از علماء هستند! و این، بیگمان تقصیري است که در آن شبهه نمیتوان داشت
حَتّ
ی􀀀 ع ا فَأَعْرِضْ نَْهُمْ 􀀀 اتِن 􀀀 ا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آی 􀀀 مجلسی از شیخ طبرسی نقل کرده که در ذیل آیۀ 67 از سورة الانعام وَ إِذ
الظّ
􀀀
ي مَعَ الْقَوْمِ الِمِینَ 􀀀 ا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْر 􀀀 طانُ فَل 􀀀 إِمّ یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْ
ا􀀀 غَی وَ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ رِْهِ
______________________________
1)- این کتاب به ضمیمۀ (اوائل المقالات فی المذاهب المختارات) تالیف شیخ مفید بهمت و تصحیح واعظ فاضل آقاي حاج )
عباسقلی چرندابی در تبریز به چاپ رسیده و این همت و خدمت واعظ محترم چرندابی موجب تشکر و تقدیر اهل علم و ارباب
فضل گردیده است.
335
بعد از تفسیر جملههاي آیه چنین افاده کرده است:
جبّائی گفته است: و در این آیه دلالتی است بر بطلان قول امامیه در مسألۀ جواز تقیه بر انبیاء و ائمه و هم در مسألۀ عدم تجویز »
نسیان بر انبیاء، این گفتۀ جبّائی غیر صحیح و نامستقیم است چه امامیه تقیه را بر امام، در موردي تجویز میکنند که دلیلی قطعی
براي علم به تکلیف موجود باشد که بشود مکلّف به استناد آن تکلیف را بدست آورد و جائز باشد که امام بر آن اعتماد کند لیکن
184 از 305
در احکامی که جز از ناحیۀ امام شناخته نشود و دلیلی بر آن جز از جانب امام نباشد امامیه در این مورد تقیه را بر امام روا نمیدانند
و تجویز نمیکنند و این مطلب نظیر این است که هر گاه از پیغمبر (ص) در بارة چیزي از احکام شرعی دستور و بیانی صدور یافته
باشد پس در این صورت جائز است که در حالی دیگر که مصلحت اقتضا کند پیغمبر (ص) آن چیز را بیان نکند.
اما نسیان و سهو پس امامیه در بارة آن چه پیغمبر (ص) یا امام آن را از طرف خدا به مردم میرسانند سهو و نسیان را جائز »
نمیدانند لیکن نسبت بغیر آن امور، سهو و نسیان را بر پیغمبر (ص) و امام تا آن اندازه که به عقل خلل نرساند تجویز میکنند.
چگونه چنین نباشد و حال این که خواب و اغماء را که از قبیل سهو میباشد. بر انبیاء و ائمه روا دانستهاند؟ پس این گمان جبّائی
و فیه من الغرابۀ ما لا » : مجلسی پس از نقل گفتۀ طبرسی چنین افاده کرده است « نسبت به امامیه گمانی است فاسد. و بعض الظّن اثم
«.. یخفی فانا لم نر من اصحابنا من جوّز علیهم السّهو مطلقا فی غیر التبلیغ
این گفتۀ مجلسی با همه احاطه و اطلاعی که داشته خالی از غرابت نیست چه گفتۀ طبرسی در این موضع از تفسیرش مانند بسیاري
نباشد بیگمان بسیار نزدیک به عبارات او و بهر حال بطور « التّبیان » از مواضع دیگر آن تفسیر اگر عین عبارت شیخ الطّائفه در تفسیر
یقین از آنجا مأخوذ میباشد.
336
عبارت شیخ الطائفه در این موضع پس از نقل اشکال جبّائی راجع به تقیه و پاسخ آن، بعین آن چه مجلسی از طبرسی نقل کرده و
آوردیم، در موضوع سهو و نسیان این است:
و استدلّ الجبّائی ایضا بالآیۀ علی انّ الانبیاء یجوز علیهم السهو و النسیان. قال: »
بخلاف ما یقوله الرافضۀ بزعمه من انه لا یجوز علیهم شیء من ذلک.
اللّ فامّا غیر ذلک فانّه یجوز أن ینسوه او یسهوا عنه
􀀀
و هذا لیس بصحیح ایضا لأنا لم نجوّز علیهم السهو و النسیان فی ما یؤدّونه عن ه »
ممّا لم یؤدّ ذلک إلی الاخلال بکمال العقل و کیف لا یجوز علیهم ذلک و هم ینامون و یمرضون و یغشی علیهم و النّوم سهو و
«.. ینسون کثیرا من متصرفاتهم ایضا و ما لهم فی ما مضی من الزمان. و الذي ظنه فاسد
گفت این آیه دلیل میکند که سهو و نسیان بر پیغمبران روا باشد «1» و ابو القاسم بلخی ..» : ابو الفتوح رازي در ذیل همین آیه گفته
بخلاف آن که رافضه گویند و این چیزي نیست که او گفت از براي آن که ما میگوییم سهو و نسیان بر ایشان روا نباشد در آن چه
از خداي تعالی میگزارند چه اگر روا باشد وثاقت برخیزد از قول ایشان در اداء رسالت فامّا در مورد دنیوي روا داریم سهو و نسیان
بر ایشان ما دام که مستمر نباشد که منفر باشد و چگونه سهو بر ایشان روا نباشد و ایشان بخسبند و بیمار شوند و بیهوش شوند در
.« بیماري
که از مجلسی نقل خواهد شد خواهد آمد همین « تبیین » سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء بنقل خود مجلسی چنانکه در آخر
مضمون را که شاگردش شیخ الطائفه در زمینۀ سهو نبی گفته آورده است. عجب آن که خود مجلسی نیز در همان جا از کلام سید
مرتضی همین معنی را استظهار کرده است!
______________________________
1)- از مراجعۀ بتفسیر ابو الفتوح و تفسیر التبیان و تطبیق میان دو عبارت آنها در این موضع چنان گمان میرود که در عبارت تفسیر )
ابو الفتوح اختلال و اسقاط لفظی (که شاید جبائی باشد) رخ داده بویژه که در مجمع البیان نیز این قول از جبائی نقل شده نه از ابو
القاسم بلخی.
337
چند روایت ( 9 روایت) نقل کرده که جز نهمین آنها موضوع سهو پیغمبر (ص) را در نماز ذکر کرده که « التّهذیب » مجلسی از کتاب
185 از 305
انّ النّبیّ صلّی بالنّاس رکعتین ثمّ نسی حتّی انصرف فقال له ذو » : از آن جمله است بروایت زید شحّام از معصوم (ع) که گفت
اللّ أحدث فی الصّلاة شیء؟ فقال: أیّها النّاس أصدق ذو الشّمالین؟
􀀀
الشمالین: یا رسول ه
و نهمین آنها از زراره است که از حضرت باقر (ع) روایت کرده باین « فقالوا: نعم لم تصل الّا رکعتین. فقام فاتمّ ما بقی من صلاته
و پس از نقل این روایات از « اللّ سجدتی السّ هو قطّ؟ فقال لا، و لا سجدهما فقیه قطّ
􀀀
سألت عن ابی جعفر: هل سجد رسول ه » عبارت
شیخ الطائفه نقل کرده که در موضعی از تهذیب پس از افتاء به مضمون خبر اخیر (خبر نهم) در تعلیل آن چنین افاده کرده است
زیرا اخباري که مقدم داشتیم بدین مفاد که پیغمبر (ص) سهو کرده و سجدة سهو به جا آورده همۀ آنها با مذهب عامه موافقت »
در موضعی دیگر از همان « دارد و ما آنها را بدین نظر در اینجا آوردیم که بر پارهاي از احکام معمول بها مشتمل و متضمن میباشد
با این که در دو حدیث اول که حدیث ذو الشّمالین و ..» : کتاب (تهذیب) در مقام جمع میان این اخبار چنین افاده کرده است
خود پس از ذکر همان دو خبر چنین افاده « الاستبصار » و در کتاب « باشد مانع عقلی از قبول آنها موجود است «1» « سهو نبی » حدیث
باین دو حدیث (حدیث ذو الشّمالین و سهو نبی) بحکم عقل نمیتوان تعلق و استناد کرد چه ادلۀ قاطعۀ قائم است که سهو ..» کرده
.« و غلط بر نبی روا نیست
______________________________
اللّ (ع)
􀀀
آورده شده این است.. عن ابی ابی عمیر عن جمیل قال سالت ابا عبد ه « تهذیب » 1)- حدیث ذو الشّمالین به عبارتی که در )
عن رجل صلی رکعتین ثم قام فذهب فی حاجته؟ قال: یستقبل الصّلاة. قلت: فما یروي الناس؟ فذکر له حدیث ذي الشمالین. فقال ان
اللّ (ع) عن
􀀀
عن ابی بصیر قال سالت ابا عبد ه ..» بدین عبارت است « سهو نبی » اللّ لم یبرح من مکانه و لو برح استقبل و حدیث
􀀀
رسول ه
اللّ (ص) لم یستقبل حین صلّی رکعتین؟ فقال:
􀀀
رجل صلی رکعتین ثم قام فذهب فی حاجۀ؟ قال: یستقبل صلاة. قلت: فما بال رسول ه
.« اللّ (ص) لم ینتقل من موضعه
􀀀
ان رسول ه
338
و غیر اینها که بر مسألۀ خواب و قضاء نماز صبح و سهو نبی دلالت « نهایه » و « تهذیب » و « کافی » مجلسی پس از ذکر اخباري زیاد از
دارد و هم پس از نقل اقوالی بسیار از بزرگانی مانند شیخ صدوق و شیخ الطائفه و شیخ طبرسی و شهید اول و شیخ بهائی و غیر
بدین مضمون اظهار عقیده کرده است: « تبیین » ایشان خودش تحت عنوان
در بارة عصمت انبیاء سخن راندیم و در آنجا یاد کردیم که « النبوّة » پس از احاطه به اخبار و اقوال منقول، بدان که در کتاب »
اصحاب ما از امامیّه اجماع و اتفاق دارند بر این که انبیاء و ائمّه علیهم السّلام عصمت دارند و از همۀ گناهان، صغیره باشد یا کبیره،
بطور عمد باشد یا بطور خطا و نسیان، پیش از نبوّت و امامت باشد یا پس از آن، بلکه از هنگام ولادت تا حین رحلت، معصوم و
محفوظ میباشند و در این مسأله جز شیخ صدوق، محمد بن بابویه، و شیخ او ابن ولید آن هم در اسهاء از طرف خدا، نه در سهو از
طرف شیطان، مخالفی وجود ندارد و خلاف این دو چون معروف النسب هستند شاید به اجماع خللی وارد نسازد.
اما سهو در اموري مباح و مکروه نه در واجبات و محرمات پس ظاهر اکثر اصحاب ما اجماع است بر این که این گونه امور نیز از »
ایشان صدور نمییابد و از جمله دلایلی که بر جملۀ این مطالب دلالت دارد این است که: سهو موجب رمیدن خلق میگردد. بعلاوه
إِلّ وَحْیٌ
􀀀
ي إِنْ هُوَ ا 􀀀 ا یَنْطِقُ عَنِ الْهَو 􀀀 وَ م » روایات و اخبار زیادي در این باره وارد شده و آیاتی نیز که بر این حقیقت دلالت دارد از قبیل
و هم اخباري که بر وجوب تاسی و متابعت ایشان دلالت میکند نسبت بتمام اقوال و افعال * « ی إِلَیَّ 􀀀 ا یُوح 􀀀 إِلّ م
􀀀
إِنْ أَتَّبِعُ ا » و « ی􀀀 یُوح
ایشان عمومیت دارد و خبر مشهور از حضرت رضا (ع) که در طیّ آن در وصف امام گفته است:
و خبري طویل که « فهو معصوم مؤیّد موفّق مسدّد قد امن من الخطاء و الزّلل و العثار »
339
186 از 305
در تفسیر نعمانی در کتاب القرآن به اسنادش از حضرت صادق (ع) از امیر المؤمنین علی علیه السلام در بارة صفات امام آورده و از
فمنها ان یعلم الامام المتولّی علیه انه معصوم من الذنوب کلّها صغیرها و » این پس آن را نقل خواهیم کرد که از آن جمله است
کبیرها لا یزلّ فی الفتاوي و لا یخطئ فی الجواب و لا یسهو و لا ینسی و لا یلهو بشیء من امر الدنیا…
و جز اینها از اخباري که به فحوي بر « اللّ طاعتهم ممن لا یزلّ و لا یخطئ و لا ینسی
􀀀
و عدلوا عنی اخذ الاحکام من أهلها ممّن فرض ه
منزّه بودن ایشان دلالت دارد.
چگونه میتوان گفت کسی که از پشت سر چنان میبیند که از پیش رو و هم خواب او را تغییري نمیدهد و آن چه را در شرق و »
غرب عالم وقوع یابد میداند و به هنگام نماز چنان مستغرق میشود که اگر ردایش بیفتد یا چیزي بر او واقع گردد متوجه نمیباشد
آنگاه از تجرید محقّق طوسی، و شرح علّامه بر آن، وجوب عصمت نبی را نقل «!!؟ چنین کسی در نماز خویش به سهو دچار گردد
آورده و از شیخ مفید قسمتی را « و الحقّ رفع منصب الامامۀ عن السّ هو فی العبادة » محقّق حلّی این عبارت را « النّافع » کرده و از کتاب
که در شرح عقائد صدوق بعنوان ردّ بر وي و بر شیخش، ابن ولید، گفته و از پیش در این اوراق آوردیم نقل کرده و از کتاب
احتجّ المخالف بما رواه ابو هریرة عن النّبی (ص) قال: » تألیف علامۀ حلّی در مسألۀ تکبیر در دو سجدة سهو این عبارت را « المنتهی »
قال » و از مسألۀ دیگر از همان کتاب این عبارت را « ثمّ کبر و سجد. و الجواب انّ هذا الحدیث عندنا باطل، لاستحالۀ السّهو علی النّبی
الشیخ: و قول مالک باطل لاستحالۀ السّ هو علی النّبیّ (ص) و قال الشّ هید فی الذکري: و خبر ذي الیدین متروك بین الامامیۀ لقیام
آورده و پس از همۀ اینها چنین افاده کرده است: « الدلیل العقلیّ علی عصمۀ النّبی عن السّهو- لم یصر إلی ذلک غیر ابن بابویه
چون این را دانستی اکنون در بارة اخباري که از این پیش آوردیم و با کثرتی »
340
که دارد بر سهو نبی مشتمل میباشد سخن میگوییم: پس بدان که بیشتر از علماء از راه اشتهاري که آن اخبار را میان عامه میباشد
آنها را بر تقیّه حمل کردهاند. برخی از راه اختلافی که میان آنها موجود و مخالفتی که با اصول مذهب در آنها مشهود است از
بنا بروایت « کلّ ذلک لم یکن » حیث ترك پیغمبر (ص) نماز واجب را اگر چه بطور سهو باشد و خبر دادن او به کذب در قولش
عامّه و عدم اعادة نماز با این که در بین تکلّم کرده و، بحسب برخی از آن روایات، با این که استدبار نموده و از قبله منحرف شده و
دارد آنها را طرح کردهاند. «.. ان النّبیّ (ص) لم یسجد لسهو قطّ ..» از راه مخالفتی که با موثقۀ ابن بکیر
و حمل آن اخبار بر این که آن سهو و نقص نماز بطور عمد بوده تا بدان وسیله به امّت آموخته شود یا براي مصالحی دیگر دور »
است و دورتر از آن حمل کلام قوم است (لفظ نعم، که در جواب پیغمبر (ص) گفتهاند) بر اشاره.
پس از ایراد خبري که عامه در قضیۀ ذي الیدین از ابی هریره نقل کردهاند گفته است: این « تذکره » و کتاب « منتهی » علّامه در کتاب
خبر از چند راه مردود است:
-1 آن که بر اثبات سهو در حق پیغمبر (ص) متضمن میباشد و سهو پیغمبر (ص) چنانکه در کتابهاي کلامی خود بیان کردهایم »
بحکم عقل محالست.
-2 این که ابو هریره چند سال پس از مرگ ذو الیدین به اسلام در آمده است چه ذو الیدین در جنگ بدر کشته شده و آن دو سال »
بعد از هجرت بوده و ابو هریره هفت سال بعد از هجرت اسلام اختیار کرده است..
و پیغمبر (ص) پاسخ داده «؟ اللّ
􀀀
اقصرت ال ّ ص لاة أم نسیت یا رسول ه » : -3 آن که در این خبر چنین آمده که ذو الیدین گفته است »
لم انس و لم تقصر » : و بروایتی سیم گفته است « انّما السّ هو لکم » : و بروایتی دیگر پیغمبر (ص) گفته است « کلّ ذلک لم یکن » است
.« الصّلاة
341
187 از 305
آنگاه مجلسی چند خبر از طرق عامه (بطرق مختلف از ابو هریره که به گفتۀ ناقلان صحت آنها مورد اتفاق ایشان میباشد و همه بر
نقص نماز و تکمیل آن با فزودن رکعت و سجدة سهو صراحت دارد) نقل کرده پس از آن چنین افاده کرده است:
اختلاف میان ما و ایشان در نقل این خبر پوشیده نیست چه در بیشتر اخبار ما نماز ظهر و در بیشتر اخبار ایشان نماز عصر مورد وقوع »
دانسته شده و در برخی از اخبار ایشان وارد شده که بدو رکعت و در برخی دیگر به سه رکعت آن را سلام داده و در « سهو نبی »
برخی از آنها تصریح شده که به منزل خود رفته و آن متضمن است استدبار را که به عقیدة ما مطلقا نماز را باطل میکند و از برخی
دیگر ظاهر این است که هنوز در موضع نماز میبوده است.
.« اختلافاتی که در این خبر رخ داده و پارهاي از آنها را بر شمردیم استدلال و احتجاج باین خبر را بسیار ضعیف میسازد »
بنقل اکمال از بعضی از شروح مسلم، روایت را با نقل اختلاف راویان که پرسش کننده ذو الیدین یا ،« اکمال الاکمال » پس از آن از
با شرحی که صاحب اکمال الاکمال از محقّقان «1» مردي از بنی سلیم یا مردي دراز دست به نام خرباق یا مردي پهن دست بوده
عامّه مبنی
______________________________
از جمله شایعاتی که در » : چنین افاده کرده است « الرّواشح السّماویّه » 1)- حکیم نقّاد میر محمد باقر داماد در راشحۀ 25 از کتاب )
میباشد و او مردي است که به گفتۀ اکثر نامش خرباق (بکسر خاء، معجمه و « ذو الیدین » علم اصول و علم فقه مشهور است قصۀ
در باب خاء گفته است « المغرب » سکون راء پیش از باء موحّ ده و قاف بعد از الف) و لقبش ذو الیدین بوده است. مطرّزي در
ذو الیدین لقب خرباق است این لقب را به واسطۀ بلند بودن دو دست به او » در باب یاء گفته است « خرباق، نام ذو الیدین است »
و «. میگفتهاند « ذو الیدین » خرباق نام مردي است از صحابه که او را » : گفته است « صحاح » جوهري در باب قاف از کتاب .« دادهاند
نام مردي است از صحابه که چون بهر دو دست با هم کار میکرده بدین لقب خوانده « ذو الیدین » گفته است « یاء » و « واو » در باب
در باب اول، گفته است: « قاموس » و صاحب قاموس در « اقصرت الصلاة ام نسیت » : شده و او همانست که به پیغمبر (ص) گفته است
و در برخی از شروح مسلم « ذو الیدین خرباق السلمی الصحابی » و در باب اخیر گفته است « خرباق کسربال اسم الصحابی فی قول »
و شیخ ما صدوق، « قیل له ذو الیدین: لأنّه هاجر هجرتین » : و برخی گفتهاند « قیل فی یده طول اي سعۀ و سخاوة » چنین آورده شده
و کسانی که سهو نبی (ص) را نپذیرفته از این » : گفته است «.. من لا یحضره الفقیه » عروة الاسلام، ابو جعفر بن بابویه در کتاب
روایت دفاع کرده و گفتهاند: در میان صحابه کسی باین نام وجود نداشته و این مرد و این خبر بی اصل است.
لیکن اینان دروغ گفتهاند چه این مرد، معروف است و او همان ابو محمد عمیر بن عبد عمرو معروف به ذو الیدین میباشد که موافق
من میگویم: « و مخالف از او نقل حدیث کردهاند
ذو الشمالین از صحابه و معروف است نامش عمیر بن عبد عمرو است. صاحب قاموس نیز، و هم دیگران، او را نام بردهاند لیکن ذو
الیدین که نامش خرباق است از او معروفتر میباشد و همه او را میشناسند و آن چه در روایت این حدیث از مخالف و موافق بما
رسیده نسبت این حدیث است به مردي ملقب به ذو الیدین که نامش خرباق بوده است پس در کتاب مصابیح تالیف بغوي و کتاب
اللّ صلاة العصر فسلّم فی
􀀀
مشکاة تالیف طیّبی و هم در صحیح بخاري و صحیح مسلم از ابو هریره است که گفت: صلّی بنا رسول ه
رکعتین فقام إلی خشبۀ معروضۀ فی المسجد فاتّکأ علیها کانّه غضبان و وضع یده الیمنی علی الیسري و شبّک بین اصابعه و وضع
خدّه الایمن علی ظهر کفّه الیسري و فی القوم ابو بکر و عمر فهاباه ان یکلّماه و فی القوم رجل فی یدیه طول یقال له: ذو الیدین قال:
اللّ ، اقصرت الصلاة ام نسیت؟ فقال: کل ذلک لم یکن. فقال: قد کان بعض ذلک. فاقبل علی الناس فقال: أ کما یقول ذو
􀀀
یا رسول ه
الیدین قالوا: نعم.
فتقدّم فصلّی ما ترك ثمّ کبّر و سجد مثل سجوده او اطول. ثمّ رفع رأسه و کبّر ثمّ کبّر و سجد مثل سجوده او اطول ثم رفع رأسه و
188 از 305
ثم » : میگفته است: شنیدهام عمران حصین گفته است « ثم سلّم » از ابن سیرین که ناقل از ابو هریره بوده پرسید میشده که .« کبّر
.« سلّم
اللّ علیه و آله صلّی العصر فسلّم فی ثلث
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
انّ رسول ه » و در خصوص صحیح مسلم از عمران بن حصین روایت است که
اللّ فذکر له صنیعه فخرج غضبانا یجرّ
􀀀
رکعات ثمّ دخل منزله فقام الیه رجل یقال له الخرباق و کان فی یدیه طول، فقال یا رسول ه
.« رداءه حتّی انتهی إلی النّاس فقال: اصدق هذا؟ قالوا: نعم. فصلّی رکعته ثم سلّم ثم سجد سجدتین ثم سلّم
و از اصحاب ما نیز هر که این حدیث را آورده آن را به ذو الیدین که خرباق باشد نسبت داده نه به ذو الشمالین که عمیر بن عبد و
عمر است و بالجمله اصح و اصوب همانست، خواه دو نام و دو لقب براي دو مرد باشد، چنانکه از کلمات ناقدان با بصیرت ظاهر
«..، است، پا براي یک مرد، چنانکه کلام برخی بر آن دلالت میکند
342
بدو وجه آورده و بعد از آن شرحی مفصل از کتاب الشّ فاء « کل ذلک لم یکن » ( بر تعدد قضایاي سهو و تأویل قول پیغمبر (ص
تالیف قاضی عیاض نقل کرده و پس از همه بدین گونه افاده کرده است.
بدان که این مسأله در نهایت اشکال میباشد چه از طرفی بسیاري از آیات و اخبار بر این دلالت دارد که از انبیاء سهو صادر
ا مَجْمَعَ 􀀀 فَلَمّ بَلَغ
ا􀀀 ا نَسِیتَ و آیۀ 􀀀 ر إِذ ی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِ دْ لَهُ عَزْماً و آیۀ وَ اذْکُرْ بََّکَ 􀀀 عَهِدْن إِل ا􀀀 میگردد از قبیل آیۀ وَ لَقَدْ
شاءَ 􀀀 ا 􀀀 إِلّ م
􀀀
ی ا 􀀀 ا تَنْس 􀀀 ما نَسِیتُ و آیۀ فَل 􀀀 ؤاخِذْنِی بِ 􀀀 ا تُ 􀀀 طانُ أَنْ أَذْکُرَهُ و آیۀ ل 􀀀 سانِیهُ إِلَّا الشَّیْ 􀀀 ا أَنْ 􀀀 ما و آیۀ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ م 􀀀 ا حُوتَهُ 􀀀 ما نَسِی 􀀀 بَیْنِهِ
اللّ و اخباري که از این پیش آوردیم
􀀀
هُ
343
و از طرفی دیگر اصحاب ما، بجز شادي از ایشان، اجماع و اطباق کردهاند که سهو بر انبیاء روا نیست و برخی آیات و روایات نیز فی
الجمله بر این معنی دلالت دارد. اصول برهانی و دلائل عقلی و مبانی کلامی نیز همین مطلب را تایید میکند بعلاوه معلوم شد
.« اخباري که بر وقوع سهو اشعار دارد از خلل و اضطراب خالی نیست و آیات وارده در این باره هم قابل تأویل میباشد
344
که در آیات شریفه آمده و نقل شد، نقل کرده و پس « نسیان » آنگاه از کتاب تنزیه الانبیاء سید مرتضی وجوهی را براي تاویل لفظ
و اذا حملناه علی النّسیان فی الحقیقۀ کان الوجه فیه ان النّبی (ص) انما لا یجوز علیه ..» از آخرین عبارت سید مرتضی باین لفظ
النّسیان فی ما یؤدّیه او فی شرعه او فی امر یقتضی التّنفیر عنه فامّا فی ما هو خارج عمّا ذکرناه فلا مانع من النّسیان الا تري انه اذا نسی
مجلسی تحقیق و تبیین خود را در « أو سها فی مأکله او مشربه علی وجه لا یستمرّ و لا یتصل فینسب إلی انه مغفل ان ذلک غیر ممتنع
و یظهر منه عدم انعقاد الاجماع من الشّیعۀ علی نفی مطلق السّ هو عن الانبیاء و بعد » باین عبارت خاتمه داده است « سهو نبی » زمینۀ
.« ذلک کله فلا معدل عمّا علیه المعظم لوثاقۀ دلائلهم و کونه انسب بعلوّ شأن الحجج و رفعۀ منازلهم علیهم السلام
بهر حال از این همه نقل قول و بسط سخن در این محل شاید به خوبی دانسته شود که مسأله سهو بهر وضع باشد و تحقیق در آن هر
چه باشد، اشکالش از مسألۀ خواب و فوت نماز در نظر علماء زیادتر بوده و در مسألۀ دوم بدان اندازه که در مسألۀ نخست پافشاري
داشته و نفی آن را خواستهاند جدّ نکرده و به آن اندازه آن را مورد اعتراض قرار ندادهاند.
به شیخ سدید مفید یا به سید نقیب جلیل، » مجلسی در آخر این مبحث رسالهاي را که در بحار قریب سه میباشد و به گفتۀ او
«1» از آغاز تا انجام نقل کرده « إلی المفید انسب » نسبت داده شده و به عقیدة او « اللّ روحهما
􀀀
مرتضی قدّس ه
______________________________
1)- از جمله اموري که باید بدان توجه داشت و از مجلسی بدان جهت بسیار تقدیر کرد و عظمت روح و بلندي نظرش را تصدیق )
189 از 305
نموده اینست که کلمات دیگر آن را همه جا با انتساب به خود ایشان آورده و زحمات آنان را بحساب خود نگذاشته است. و هم از
این لحاظ که این گونه رسائل مختصر و کوچک را بتمام و کمال آورده و به موضع استشهاد خود قناعت نکرده باید بسیار سپاس
گزاري و قدردانی کرد چه بدین وسیله از نابود شدن رساله یا کتابی جلوگیري و هم در اشاعه و تعمیم انتفاع از آن اقدام کرده
است.
345
پرسیده شده و رساله « سهو نبی » این رساله در پاسخ سؤالی است که از صاحب آن راجع به عقیدة شیخ صدوق و شیخش در مسألۀ
در حقیقت براي ردّ عقیدة آن دو فراهم آمده و همین مطلب یکی از جهاتی است که بنظر نویسندة این اوراق انتساب آن را به شیخ
مفید تقویت و تائید میکند.
در یکی از فصول آن رساله خبر مربوط بخواب پیغمبر (ص) و فوت نماز را از آن حضرت از اخبار آحاد دانسته و به قاعدة خود (که
در آغاز همین رساله نیز شرح داده به اخبار آحاد چون افادة یقین نمیکند نباید عمل کرد) عمل به آن را جائز ندانسته و بعلاوه از
ما انکار نداریم » : جهاتی دیگر نیز در صحت آن تشکیک و تردید بعمل آورده است پس از آن در فصل بعد چنین افاده کرده است
که در اوقات نماز، خواب بر پیغمبران چیره شود به طوري که وقت بگذرد و نماز، قضاء شود و قضاء آن را بگزارند و در این باره
عیب و نقص بر ایشان نیست چه غلبه یافتن خواب بر بشر از لوازم لا ینفک عموم افراد است و بر نائم در این باب عیبی نمیباشد
و «1» . لیکن سهو چنین نیست زیرا سهو در انسان، نقصی است از کمال و عیبی است نسبت بخصوص فردي که بدان دچار باشد
سهو گاهی فعل خود ساهی
______________________________
در بارة نام و لقب راوي حدیث سهو و نقل روایت از کتب « رواشح » 1) حکیم نقّاد میر محمّد باقر داماد در راشحۀ 25 از کتاب )
و باید دانسته شود که میزان عقلی و برهان » : معتبره عامه به طوري که قسمتی از آن را در پاورقی آوردیم چنین افاده کرده است
حکمی بوجوب عصمت پیغمبر (ص)، که سنت الهی را شارع است، از سهو در اموري که بدین و به احکام شرع، تعلق دارد حکم
ان » : میکند از آن رو شریک پیشین ما در ریاست فلاسفۀ اسلام (مرادش شیخ الرئیس بو علی سینا است) در الهیات شفا گفته است
من الفضلاء من یرمز برموز و یقول ألفاظا ظاهرة مستشنعۀ او خطا و له فیها غرض خفیّ بل اکثر الحکماء بل الانبیاء الذین لا یؤتون
اللّ تعالی علیهم. و مسلک
􀀀
پس اینست مذهب اصحاب ما یعنی اعیان فرقۀ ناجیۀ امامیه رضوان ه « من جهۀ غلطا او سهوا هذه وتیرتهم
صدوق در این گفتهاش:
از راه صحت به دور است بلکه «( و کان شیخنا احمد بن حسن بن الولید یقول: اوّل درجۀ فی الغلوّ، نفی السّ هو و عن النبی (ص »
صحیح در نزد من به مشرب عقل و مذهب برهان اینست که اول درجه در انکار حق نبوت، نسبت دادن سهو است به نبی در اموري
که در آن امور نبوت دارد.
و در اثبات عصمت از سهو، در این گونه امور، به هیچ وجه مغالاة و زیاده روي نمیباشد زیرا ملکۀ عصمت براي نفس نبی (ص)
« تقویم الایمان » همانا باذن خدا و فضل و رحمت و تایید و تسدید او است. و تمام تحقیق در این باره بر ذمّه حیّز طبیعی آن از کتاب
ما میباشد پس بنا بر این آن چه مضمون این روایت میباشد از باب تشریع سنت و تعلیم امّت است نه براي تدارك چیزي که از
.« نماز واجب به واسطۀ سهو از دست رفته و فوت شده باشد
346
و گاهی از فعل غیر او میباشد و نوم جز از فعل خدا نمیباشد پس تحت قدرت بشر نیست و اگر هم مقدور عباد باشد باز نقصی و
عیبی به واسطۀ آن به نایی تعلق نمییابد زیرا بر همۀ بشر عمومیت دارد و سهو بدین مثابه نمیباشد چه تحرّز و اجتناب از آن امکان
190 از 305
دارد. بعلاوه ما میبینیم که خردمندان و فرزانگان از امانت گذاشتن اموال و اسرار خود نزد مردم ساهی و فراموشکار اجتناب دارند
لیکن از این که آنها را به نزد کسانی که ناتندرستی و بیماري بر ایشان طاري میگردد به ودیعه گذارند اجتناب ندارند. و هم
میبینیم فقیهان هر حدیث را که مبتلایان به سهو روایت کنند ردّ و طرد میکنند. مگر این که از طریقی دیگر که اشخاص متیقّظ،
«.. فطن، ذکیّ و حاذق در آن باشند روایت شده باشد، پس فرق میان خواب و سهو دانسته شد
این مسأله چنانکه یاد شد از مباحث تاریخ ادوار فقه خارج میباشد و این تفصیل و تطویلی که به جهاتی ارتکاب آن لازم مینمود
هر چند نسبت به برخی از مراجعه کنندگان بلا طائل و بیفایده نباشد نسبت به برخی دیگر بیجا و بی مورد است از این رو با عذر
خواهی از طرح و اطالۀ سخن در این زمینه براي این که این قسمت از فائده فقهی نیز خالی نماند چند حکم فقهی را که در میان
بوده نقل میکنیم: « سهو نبی » فقهاء عامّه قائل پیدا کرده و منشاء آن اخبار
347
-1 این که کلام عمد در نماز اگر براي مصلحت نماز باشد نماز را باطل نمیسازد.
حسین بن مسعود، بنا بنقل مجلسی، در شرح السّنّه این قول را به اوزاعی نسبت داده بدین استناد و احتجاج که بحسب آن خبر، ذو
الیدین بطور عمد سخن گفته و سؤال کرده پیغمبر (ص) نیز بطور عمد، صدق گفتۀ ذو الیدین را از مردم استفسار کرده و مردم از
را در پاسخ او گفتهاند در صورتی که میدانستهاند که هنوز نماز، ناتمام است. « نعم » روي عمد لفظ
-2 این که کسی که از راه سهو در نماز از قبله منحرف گردد و استدبار کند نمازش صحیح است و اعاده بر او نمیباشد.
ظاهر کلام حسین بن مسعود اختیار این قولست به استناد همان خبر که بروایتی بر مراجعت پیغمبر (ص) به خانه و انصراف مردم از
مسجد صراحت دارد.
348
قسامه
در لغت اسم است براي اولیایی که بر ادّعاء دم، قسم یاد میکنند و در » افاده کرده « مسالک الافهام » قسامه چنانکه شهید ثانی در
لسان فقیهان اسم سوگندهایی است که بر اولیاء دم تقسیم میگردد و بر هر دو تقدیر اسمی است که جایگزین مصدر گشته است.
گفته میشود: اقسم اقساما و قسامۀ و این اسم است چنانکه گفته میشود: اکرم اکراما و کرامۀ و بحسب لغت به سوگندهایی که در
.« بارة خصوص دم باشد اختصاص ندارد لیکن در اصطلاح فقیهان به آن مخصوص میباشد
قسامه در موردي به میان میآید که در محلی مقتولی یافته شود و قاتل او دانسته نشود و بیّنه هم در میان نباشد و صاحب خون (ولیّ
دم) بر یک تن با زیاده ادعاء کند و در قضیه شواهد و اماراتی بنظر آید که مایۀ اتهام مدعی علیه گردد و بر صدق ولیّ دم اشعار
شود. « لوث » داشته باشد یعنی باصطلاح فقهاء
در این صورت در قتل عمد پنجاه سوگند بر ولیّ دم و اقارب او، اگر ولیّ دم را اقربائی باشد و در این ادعا با او موافق باشند، متوجه
و میان ایشان تقسیم گردد و اگر او را اقرباء نباشد یا ایشان را ادعائی نباشد خود ولیّ دم پنجاه بار سوگند یاد میکند بهر حال پنجاه
سوگند براي تحقّق قسامه لازم میباشد.
و در قتل خطاء محض و شبیه بعمد اختلاف شده جمعی از فقیهان همان عدة پنجاه را معتبر دانسته و فرقی میان عمد و شبه عمد و
خطاء محض قائل نشده و گروهی دیگر در این صورت بیست و پنج سوگند بر مدّعی و مدعیان لازم دانستهاند بهر جهت مسأله از
جنبۀ فقهی مورد بحث نیست و به همین اندازه موضوع روشن شد. بیان سائر خصوصیات و موارد اختلاف فقهاء باید در کتب فقهی
191 از 305
دیده شود.
349
از برخی از روایات چنان برمیآید که این حکم در خیبر یا بعد از فتح خیبر تشریع گردیده است. «1» از جنبۀ تاریخی
کلینی در فروع کافی به اسناد خود از برید بن معاویۀ عجلی روایت کرده که گفت:
فی الحقوق کلّها البیّنۀ علی المدّعی و الیمین علی المدّعی علیه، الا فی » : از حضرت صادق (ع) قسامه را پرسیدم آن حضرت گفت
اللّ علیه و آله بینما هو بخیبر اذ فقدت الانصار رجلا منهم فوجدوه قتیلا. فقالت الانصار: انّ فلانا
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
الدّم خاصۀ فانّ رسول ه
اللّ (ص) للطّالبین: اقیموا رجلین عدلین من غیرکم اقیده برمته. فان لم تجدوا شاهدین فاقیموا قسامۀ
􀀀
الیهودي قتل صاحبنا فقال رسول ه
اللّ (ص) من
􀀀
اللّ ما عندنا شاهدان من غیرنا و انا لنکره ان نقسم علی ما لم نره. فوداه رسول ه
􀀀
خمسین رجلا اقیده برمته. فقالوا یا رسول ه
عنده. و قال انّما حقن دماء المسلمین بالقسامۀ لکی إذا رأي الفاجر الفاسق فرصۀ من عدوّه حجره مخافۀ القسامۀ ان یقتل به فکفّ عن
قتله، و الّا حلف المدعی علیه قسامۀ خمسین رجلا: ما قتلنا و لا علمنا قاتلا و الا اغرموا الدّیۀ اذا وجدوا قتیلا بین اظهرهم اذا لم یقسم
.« المدّعون
باز شیخ کلینی، قدّس سرّه، در همان کتاب به اسناد خود از ابی بصیر روایت کرده که گفته است: از حضرت صادق (ع) پرسیدم که
آغاز صدور حکم قسامه از چه زمان بوده؟
اللّ (ص) لمّا کان بعد فتح خیبر تخلف رجل من الانصار عن اصحابه فرجعوا فی
􀀀
کان من قبل رسول ه » : آن حضرت چنین پاسخ داد
طلبه فوجدوه متشخّطا فی دمه قتیلا فجاءت الانصار
______________________________
چنین « عادات عرب جاهلی » در فصل بیان « بلوغ الارب » 1)- قسامه در میان عرب جاهلی نیز سابقه داشته است. آلوسی در کتاب )
سوگندي است معین » و از آن جمله است قسامه بفتح قاف و تخفیف مهمله یعنی سوگند و آن در عرف شرع ..» : افاده کرده است
و نخستین قسامه در جاهلیت مربوط به قبیلۀ بین هاشم بود. مردي از ..« هنگامی که تهمتی بقتل به میان آمده باشد بر اثبات یا نفی
چاپ ) « بلوغ الارب » 392 جلد دوم - بنی هاشم را مردي از قبیلۀ دیگري از قریش اجیر کرده بود.. تا آخر حکایت که در 293
دوم) آورده شده است.
350
اللّ
􀀀
اللّ قتلت الیهود صاحبنا. فقال: لیقسم منکم خمسون رجلا علی انّهم قتلوه. قالوا: یا رسول ه
􀀀
اللّ (ص) فقالت: یا رسول ه
􀀀
إلی رسول ه
کیف نقسم علی ما لم نر. قال: فیقسم الیهود. فقالوا:
آنگاه ابو بصیر گفته است: « اللّ ، من یصدق الیهود. فقال: اذا أدي صاحبکم
􀀀
یا رسول ه
اللّ عزّ و جلّ حکم فی الدّماء ما لم یحکم فی شیء من حقوق النّاس
􀀀
انّ ه » : حضرت صادق پاسخ داده است «؟ کیف الحکم فیها »
لتعظیمه الدّماء. لو انّ رجلا ادّعی علی رجل عشرة آلاف درهم، او اقلّ من ذلک او اکثر، لم یکن الیمین للمدّعی و کانت الیمین علی
المدّعی علیه فاذا ادّعی الرّجل علی القوم بالدّم انهم قتلوا کانت الیمین لمدّعی الدّم قبل المدّعی علیهم فعلی المدّعی ان یجیء
بخمسین رجلا یحلفون انّ فلانا قتل فلانا فیدفع إلیهم الّذي حلف علیه فان شاءوا عفوا و ان شاءوا قتلوا و ان شاءوا قبلوا الدّیۀ و ان لم
یقسموا فانّ علی الّذین ادّعی علیهم ان یحلف منهم خمسون: ما قتلنا و لا علمنا له قاتلا فان فعلوا أدي اهل القریۀ الّذین وجد فیهم و
.« ان کان بأرض فلاة ادیت دیۀ من بیت المال فانّ امیر المؤمنین (ع) یقول: لا یبطل دم امرئ مسلم
351
192 از 305
نماز کسوف
گفته میشود « کسوف » و هم چنین « چنانکه از این پیش گفته شد در لغت عرب بر هر یک از ماه گرفت و خورشید گرفت خسوف
و در « خسوف » یعنی این دو لفظ، نسبت به آن دو معنی به جاي یکدیگر بکار میرود لیکن بهتر آنست که نسبت به ماه گرفت لغت
استعمال گردد. « کسوف » مورد خورشید گرفت لغت
در بعضی از یادداشتهاي خود که مأخذ آن را ضبط نکردهام لیکن بیگمان از کتاب سیره و تاریخ اخذ شده بوده است این عبارت
.« در سال هشتم از هجرت آفتاب گرفته و حضرت نماز کسوف را خوانده و احکام مرتبط به آن را تشریع فرموده است » : را نوشتهام
ابراهیم (فرزند پیغمبر (ص) در سال دهم از هجرت به سن یک سال و ده ماه وفات » : یعقوبی در تاریخ خود چنین افاده کرده است
یافت و خورشید دو ساعت منکسف گردید.
مردم گفتند: بر اثر مرگ ابراهیم خورشید کسوف یافته است. پیغمبر (ص) فرمود:
خورشید و ماه دو آیه از آیات خدا هستند که براي مرگ و زندگی کسی تیره و منکسف نمیشوند پس هر گاه کسوفی دیدید به
انّ العین تدمع و القلب یخشع و انّا بک یا ابراهیم لمحزونون و لکنّا لا نقول ما یسخط » : مساجد متوجه گردید و در این واقعه گفت
.« الرّب
اللّ روایت کرده که گفته است:
􀀀
کلینی در فروع کافی به اسناد خود از علیّ بن عبد ه
اللّ علیه و آله جرت فیه ثلث سنن: امّا واحدة
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
سمعت ابا الحسن موسی علیه السلام یقول: انه لمّا قبض ابراهیم ابن رسول ه »
اللّ و اثنی علیه ثم
􀀀
اللّ المنبر، فحمد ه
􀀀
اللّ . فصعد رسول ه
􀀀
فانه لمّا مات انکسفت الشّمس فقال النّاس انکسفت الشّمس لفقد ابن رسول ه
قال:
اللّ یجریان بأمره یطیعان له لا ینکسفان لموت احد
􀀀
انّ الشّمس و القمر آیتان من آیات ه
352
ثمّ نزل فصلّی بالنّاس صلاة الکسوف. « و لا لحیاته فاذا انکسفتا او واحدة منهما فصلّوا
شنیدم که موسی بن جعفر (ع) میگفت: چون ابراهیم پسر پیغمبر (ص) وفات یافت سه سنّت تشریع شد: یکی آن که چون ابراهیم
مرد خورشید انکساف یافته مردم گفتند: مرگ ابراهیم موجب آن شده پیغمبر (ص) بر منبر بر آمد خداي را سپاس و ستایش کرد
خورشید و ماه دو آیه الهی هستند به فرمان او جریان دارند و او را اطاعت میکنند براي موت و حیات کسی » : آنگاه گفت
پس از آن پایین آمد و با مردم نماز کسوف بگزارد. «. منکسف نمیشوند پس هر گاه آنها را انکسافی به همرسد نماز بخوانید
در اینجا بسیار بجاست که از اشاره باین حقیقت دریغ نشود که در این واقعه یکی از بزرگترین دلائل حق بودن پیغمبر (ص) بوقوع
پیوسته است چه بسیار واضح است شخص کاذب و مبطل از این گونه تصادفهاي طبیعی بالاترین حدّ از استفاده را به نفع دعاوي
خود میکند، مخصوص در میان مردمی جاهل و خرافی که به خودي خود آن را بر وجه فاسد حمل میکردند و هیچ گاه عقیدة
خرافی خود را رها نمیساختند لیکن در اینجا جلوة حق و خورشید حقیقت نمایان و تابان گردیده و مانند همه موارد پردههاي
نادانی و خرافه خواهی را دریده و مردم را به حقیقت رسانده و از گزافه پنداري و یاوه گویی جلوگیري کرده است.
353
زکاة
193 از 305
اشاره
زکاة، در لغت، بمعنی طهارت است چنانکه در آیۀ 73 از سورة الکهف أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّۀً بِغَیْرِ نَفْسٍ در این معنی بکار رفته و هم
ی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ میباشد چه بحکم این که تأسیس 􀀀 ذلِکُمْ أَزْک 􀀀 بمعنی نموّ و زیادت استعمال گردیده چنانکه در آیۀ 232 از سورة البقره
والِهِمْ 􀀀 بمعنی خاصی باشد و هم در آیۀ 140 از سورة التوبه (سورة 9) خُذْ مِنْ أَمْ « اطهر » و « أزکی » از تأکید بهتر است باید هر یک از
زَکّ ممکن است در تطهیر نفس و در تنمیۀ معنوي آن، به
􀀀
ا􀀀 صَدَقَۀً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ و در آیۀ 9 از سورة و الشّمس قَدْ أَفْلَحَ مَنْ اه
وسیلۀ علم و عمل، و ممکن است در قدر جامع میان این دو استعمال شده باشد.
و در شرع اسلام، منظور از آن مالی است مقدّر که در قدري معین از اموالی معلوم با گذشتن زمانی مقرّر براي مصرفی خاصّ،
مشروع و مکلّف گردیده است.
و فی الشّرع اسم لحقّ یجب فی المال معتبر فی وجوبه ..» : گفته است « زکاة » پس از نقل معنی لغوي « المعتبر » محقّق حلّی در کتاب
زکاة بمعنی عام، مانند بسیاري از « و سمّیت بذلک لأنّ بها یزداد الثّواب و یطهر المال من حقّ المساکین و مؤدّیها من الاثم « النّصاب »
احکام دیگر، در شرائع سالفه و امم و ملل سابقه اصلی ثابت میداشته که در شرع مقدس اسلام بحکم تکامل تدریجی افراد بشر راه
تکامل پیموده و به وضعی خاصّ مقدّر و مقرّر گشته است.
ی وَ 􀀀 ام 􀀀 ی وَ الْیَت 􀀀 ساناً وَ ذِي الْقُرْب 􀀀 والِدَیْنِ إِحْ 􀀀 اللّ وَ بِالْ
􀀀
ا تَعْبُدُونَ إِلَّا هَ 􀀀 رائِیلَ ل 􀀀 اقَ بَنِی إِسْ 􀀀 ا مِیث 􀀀 از آیۀ 77 از سورة البقره (سوره 2) وَ إِذْ أَخَ ذْن
اةَ 􀀀 لِلنّ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّل
􀀀
ساکِینِ وَ قُولُوا اسِ 􀀀 الْمَ
354
إِلّ قَلِیلًا مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ این مطلب دانسته میشود که زکاة، بمعنی عامّ، در شریعت موسی نیز اصلی
􀀀
کاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ ا 􀀀 وَ آتُوا الزَّ
میداشته است.
کاةَ معناه و 􀀀 اةَ ادّوها بحدودها الواجبۀ علیکم وَ آتُوا الزَّ 􀀀 و قوله أَقِیمُوا الصَّل » : شیخ الطائفه در تفسیر این آیه پس از این که گفته است
زکاتی را که خدا بر بنی اسرائیل واجب » : از ابن عباس نقل کرده که وي این مضمون را گفته است « اعطوها أهلها کما أوجبها علیکم
ساخته بدین گونه بوده که در اموال ایشان فریضه قرار داده که قربانی کنند و آن را در محلی بگذارند پس هر گاه آتشی فرود
میآمده و در آن قربانی تأثیر میکرده و آن را میبرده است دلیل قبول شدن قربانی بوده و اگر چنین نمیشده بر عدم قبول آن
خبري است که خداي تعالی از بنی اسرائیل داده که ایشان » : چنین افاده کرده است «.. ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ » و همو در تفسیر « دلالت داشته است
عهد را نکث و میثاق را نقض کردهاند چه از ایشان پیمان و عهد گرفته شده بود که غیر خدا را عبادت نکنند و به مادر و پدر نیکی
کنند و بندگان خدا را به اوامر او آگاه سازند و نماز را بحدود آن به پاي دارند و زکاة اموال خود را به پردازند پس ایشان با امر
«.. الهی مخالفت کرده و از آن تولّی و اعراض کردند
حتی اعراب جاهلی نیز به گفتۀ برخی عملی انجام میدادهاند که در قرآن مجید از آن به زکات تعبیر شده است. شیخ الطائفه در
کافِرُونَ اقوالی در این که مراد 􀀀 کاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ 􀀀 ا یُؤْتُونَ الزَّ 􀀀 ذیل آیۀ 5 و 6 از سورة فصّلت (سوره 41 ).. وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ ل
از زکاة چه میباشد از اشخاصی مانند حسن بصري و زجّاج و غیر ایشان آورده از جمله از قول فرّاء چنین نقل کرده که گفته است:
.« اللّ علیه و آله
􀀀
الزّکاة فی هذا الموضع انّ قربشا کانت تطعم الحاجّ و تسقیهم فحرّموا ذلک علی من آمن بمحمّد صلّی ه »
355
در اینجا باید باین نکته اشاره کرد که اگر در این آیه زکاة بمعنی عام، مراد باشد پس مدعی و مطلوب که وجود سنخ چنین حقیقتی
در اعراب جاهلی باشد به ثبوت میرسد و اگر مراد از آن زکاة خاص اسلامی باشد (با این که از سیاق آیه که مشرکان مورد تقریع
و سرزنش به ندادن زکاة واقع شدهاند نه مؤمنان، و حال این که مشرکان در آن زمان و آن حال شاید بخصوص این حکم دعوت
194 از 305
نشده و تکلیفی نداشته بودهاند تا تنها آن مذکور گردد. این معنی- بعید بنظر میآید) مطلب از راهی دیگر که شاید در جایی دیگر
نیز به آن اشاره شده باشد مورد نظر میگردد چه اهل سیره و تاریخ چنانکه هم اکنون خواهیم گفت زمان تشریع این حکم را سال
هشتم از هجرت گفتهاند در صورتی که سورة فصّلت که این آیه در آن واقع میباشد از سورههاي مکی است.
بهر حال آن چه از کتب تاریخ و سیره برمیآید این است که حکم زکاة پس از هجرت آن هم در سال هشتم صدور یافته و جهات
مربوط به آن از جنس و نصاب و مصرف، تعیین و تشریع گردیده است.
آیاتی که در بارة زکاة و جهات آن در قرآن مجید میباشد تقدّم و تاخّر آنها از لحاظ اندراجشان در سورههاي مکّی یا مدنی تا
حدي روشن است (اگر آیات نازله در مکّه را بر معنی زکاة اصطلاحی فقهی بتوان حمل کرد) لیکن در این که نخستین آیه در بارة
زکاة که به نزول آن حکم زکاة اجراء شده باشد کدام آیه است؟ الآن به یاد ندارم که در جایی به آن تصریحی دیده باشم.
اللّ بن سنان از حضرت صادق (ع) روایتی را آورده است که از ظاهر آن چنان بر میآید
􀀀
کلینی در فروع کافی به اسناد خود از عبد ه
:( که آیۀ 140 از سورة التّوبه (سورة 9
والِهِمْ صَدَقَۀً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ.. الآیۀ نخستین آیه باشد که چون در بارة زکاة نزول یافته گرفتن زکاة به مقام اجراء در 􀀀 خُ ذْ مِنْ أَمْ
آمده است. روایت مزبوره
356
و أنزلت فی شهر « ا 􀀀 والِهِمْ صَدَقَۀً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِه 􀀀 خُ ذْ مِنْ أَمْ » اللّ علیه السلام: لمّا نزلت آیۀ الزّکاة
􀀀
قال ابو عبد ه ..» : این است
اللّ
􀀀
اللّ فرض علیکم الزّکاة کما فرض علیکم ال ّ ص لاة ففرض ه
􀀀
اللّ علیه و آله منادیه فنادي فی النّاس ان ه
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
رمضان فامر رسول ه
عزّ و جلّ علیهم من الذّهب و الف ّ ض ۀ و فرض الصّدقۀ من الأبل و البقر و الغنم و من الحنطۀ و الشّ عیر و التّمر و الزبیب فنادي فیهم
بذلک فی شهر رمضان و عفا لهم عمّا سوي ذلک. قال: ثمّ لم یفرض بشیء من أموالهم حتّی حال علیهم الحول من قابل فصاموا و
افطروا فامر منادیه فنادي فی المسلمین:
والِهِمْ.. در ماه رمضان 􀀀 آیۀ زکاة خُذْ مِنْ أَمْ « أیّها المسلمون زکوا أموالکم تقبل صلاتکم. قال: ثمّ وجّه عمّال الصدقۀ و عمّال الطّسوق
فرود آمد پس از نزولش به فرمان پیغمبر (ص) منادي وجوب آن را به مردم خبر داد و اجناسی را که زکاة به آنها تعلّق مییابد از
نقدین و انعام ثلثه و غلّات اربع معین ساخت و از اشیاء دیگر جز اینها عفو کرد و چون سالی بر این بگذشت در ماه رمضان سال بعد
منادي ندا کرد که اي اهل اسلام زکاة اموال خود را بدهید تا نماز شما قبول افتد. آنگاه حضرت صادق (ع) گفت در این موقع
پیغمبر (ص) براي جبایت و جمع آوري زکاة و خراج عاملانی به اطراف گسیل داشت.
در کتب سیره و تاریخ هم تصریح شده که در سال هشتم زکاة واجب گردیده است و در سال نهم عمّالی از جانب پیغمبر (ص) به
اطراف فرستاده شدهاند تا از مردم زکاة مال ایشان را بگیرند.
به زکات در صدر اسلام بسیار اهمیت داده میشده است به طوري که تارك زکاة در عرض تارك صلاة بشمار میرفته است و در
اةَ وَ آتُوا 􀀀 مواردي چند از قرآن مجید زکاة و صلاة در ردیف هم قرار داده شده است: از جمله آیۀ 40 از سورة البقره وَ أَقِیمُوا الصَّل
بِاللّ وَ
􀀀
کِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ هِ 􀀀 الرّ و آیۀ 172 از همان سوره لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ل
اکِعِینَ 􀀀 کاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ 􀀀 الزَّ
مالَ 􀀀 ابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْ 􀀀 ائِکَۀِ وَ الْکِت 􀀀 الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَل
357
ا􀀀 کاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذ 􀀀 اةَ وَ آتَی الزَّ 􀀀 امَ الصَّل 􀀀 ابِ وَ أَق 􀀀 السّ وَ فِی الرِّق
ائِلِینَ 􀀀 الس وَ ساکِینَ وَ ابْنَ بَِّیلِ 􀀀 ی وَ الْمَ 􀀀 ام 􀀀 ی وَ الْیَت 􀀀 ی حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْب 􀀀 عَل
اللّ ..
􀀀
ا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ هِ 􀀀 کاةَ وَ م 􀀀 اةَ وَ آتُوا الزَّ 􀀀 اهَدُوا و آیۀ 104 از همان سوره نیز وَ أَقِیمُوا الصَّل 􀀀ع
کاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ 􀀀 اةَ وَ آتَوُا الزَّ 􀀀 امُوا الصَّل 􀀀 مَکَّنّ فِی الْأَرْضِ أَق
􀀀
و آیۀ 42 از سورة الحج (سوره 22 مکّی) الَّذِینَ إِنْ اهُمْ
195 از 305
خاشِعُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ 􀀀 اتِهِمْ 􀀀 الْمُنْکَرِ.. و آیۀ 1 و 4 از سورة المؤمنون (سورة 23 مکّی) قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَ ل
.«1» با نماز ردیف قرار گرفته است « انفاق » اعِلُونَ و غیر اینها از آیاتی که زکاة بلفظ خود یا بلفظ 􀀀 کاةِ ف 􀀀 مُعْرِضُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّ
کلینی در فروع کافی به اسناد خود از حضرت صادق (ع) چنین روایت کرده است:
پس اگر مراد از این معیّت، شانی و اعتباري باشد این روایت عظمت و مهم بودن زکاة را در عرض « اللّ الزّکاة مع ال ّ ص لاة
􀀀
فرض ه »
نماز میرساند و اگر مراد از آن معیت شانی زمانی باشد تاریخ صدور حکم زکاة بزمان پیش از هجرت برمیگردد و تائید میکند
همان را که ما چندین بار احتمال داده و یاد کردهایم.
براي جمع میان دو نظر این احتمال نیز بنظر میرسد که زکاة از لحاظ تشریع اصل حکم، پیش از هجرت بوده و آن چه ارباب سیر و
تواریخ گفته و آن را به سال هشتم و نهم اختصاص دادهاند از لحاظ اجراء حکم باشد نه از لحاظ تشریع و حتی ابلاغ.
______________________________
و از اینجاست که اهل ردّه گفتند ..» : کاةَ.. چنین آورده است 􀀀 ا یُؤْتُونَ الزَّ 􀀀 1)- شیخ ابو الفتوح در ذیل آیۀ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ ل )
در عهد ابو بکر.. امّا الصلاة فنصلّی و امّا الزکاة فلا یغصب أموالنا.. بعضی صحابه گفتند: بساز با ایشان تا به یکبار مرتد نشوند: رها
اللّ و رسوله
􀀀
اللّ لو منعوا عقالا ممّا فرض ه
􀀀
اللّ بینهما. و ه
􀀀
اللّ لا افرّق بین شیئین جمع ه
􀀀
کن تا نماز میکنند و زکاة ندهند [گفت] و ه
«.. لقاتلتهم علیه
358
اجناسی که زکاة بدانها تعلق مییابد در خود قرآن مجید مورد تصریح و تفصیل قرار نیافته است لیکن مصارف آن در آیۀ 60 از
اللّ وَ
􀀀
ارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 ابِ وَ الْغ 􀀀 ا وَ الْمُؤَلَّفَۀِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّق 􀀀 امِلِینَ عَلَیْه 􀀀 ساکِینِ وَ الْع 􀀀 راءِ وَ الْمَ 􀀀 اتُ لِلْفُقَ 􀀀 سورة التّوبه (سوره 9) إِنَّمَ ا الصَّدَق
اللّ عَلِیمٌ حَکِیمٌ به صراحت یاد گردیده است.
􀀀
اللّ وَ هُ
􀀀
ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَۀً مِنَ هِ
تذییل
چنانکه بر زکاة اطلاق گردیده هم چنین بر غیر « انفاق » و هم لفظ و مادة « صدقه » در اینجا باید متذکر بود که در قرآن مجید لفظ
زکاة واجب نیز اطلاق شده است، پس در همۀ موارد از این دو لفظ و ماده زکاة واجب مراد و منظور نمیباشد.
کلینی در فروع کافی به اسنادش از ابو بصیر نقل کرده که او گفته است نزد حضرت صادق (ع) بودیم و بعضی از صاحبان اموال نیز
ان الزّکاة لیس یحمد بها صاحبها و انّما هو شیء ظاهر انّما حقن بها و » : با ما بودند و ایشان زکاة را ذکر کردند پس حضرت گفت
اللّ و ما علینا فی أموالنا غیر الزکاة؟
􀀀
سمّی بها مسلما و لو لم یؤدّها لم تقبل له صلاة و انّ لکم فی أموالکم غیر الزکاة. فقلت: اصلحک ه
قال: قلت: ما ذا ؟« لِلسّ وَ الْمَحْرُومِ
ائِلِ 􀀀 م والِهِمْ حَقٌّ عَْلُومٌ 􀀀 وَ الَّذِینَ فِی أَمْ » : اللّ عزّ و جلّ یقول فی کتابه
􀀀
اللّ ! اما تسمع قول ه
􀀀
فقال: سبحان ه
الحقّ المعلوم الّذي علینا؟. قال: هو الشّیء یعمله الرجل فی ماله: یعطیه الیوم او فی الجمعۀ او فی الشهر، قلّ او کثر، غیر انه یدوم علیه.
قال: هو القرض یقرضه و المعروف یصطنعه و متاع البیت یعیره و منه الزکاة، فقلت له: انّ لنا « ماعُونَ 􀀀 وَ یَمْنَعُونَ الْ » : و قوله عزّ و جلّ
جیرانا اذا اعرناهم متاعا کسروه و افسدوه فعلینا جناح ان نمنعهم؟ فقال: لا لیس علیکم جناح ان تمنعوهم اذا کانوا کذلک. قال: قلت
له:
قال: لیس من الزّکاة، قال: قلت: ؟« ی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً 􀀀 امَ عَل 􀀀 وَ یُطْعِمُونَ الطَّع »
قال: لیس من الزکاة ؟« انِیَۀً 􀀀 ارِ سِ  را وَ عَل 􀀀 والَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّه 􀀀 قوله عزّ و جلّ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْ
359
قال: لیس من الزکاة، و صلتک قرابتک ؟« راءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ 􀀀 ا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَ 􀀀 فَنِعِمّ هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوه
ا􀀀 اتِ 􀀀 تُب الصَّدَق إِنْ ْدُوا » قال: فقلت: قوله
196 از 305
.« لیس من الزکاة
اختلافاتی که میان عامه و خاصه یا میان علماء هر یک از این دو فرقه در امور مربوط به زکات به میان آمده از قبیل این که آیا در
غیر غلات چهار گانه (گندم و جو و خرما و مویز) و انعام سه گانه (گاو و گوسفند و شتر) و فلزهاي دو گانه (زر و سیم) نیز زکاة
واجب هست یا نه؟ و آیا زکاة بعین تعلق میگیرد یا به ذمه؟ و آیا مسکوك بودن زر و سیم شرط است یا نه؟ و بنا به اشتراط آیا
شرط است که سال بر آنها بگذرد در صورتی که جریان معامله بر آنها نباشد، یا این که زکاة در آنها هست گر چه جریان معامله و
دوران کسب و تجارت هم بر آنها باشد؟ و امثال این اختلافات که زیاد و شاید در غالب فروع و مسائل آن موجود باشد در اینجا از
جنبۀ تاریخی نقل آنها ضرور نیست چیزي که از آن جنبه مناسب است در این موضع یاد گردد چند مطلب زیر است که به دور
صدور مربوط بوده و مورد توجه فقهاء نیز شده و به آنها استناد کردهاند:
در مسألۀ متعلق زکاة پس از این که افاده کرده که به اتفاق علماء شیعه جز ابن جنید زکاة جز در نه چیز « المعتبر » -1 محقق در کتاب
اللّ فی الحنطۀ
􀀀
انّما سنّ رسول ه » واجب نیست و باختلاف علماء عامّه نیز اشاره کرده در مقام استدلال بر این مطلب، گفتۀ ابن عمر را
اللّ علیه و آله ان لا نأخذ
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
و عن معاذ بن الجبل قال امر رسول ه » : نقل کرده و آنگاه گفته است « و الشّ عیر و التّمر و الزّبیب
.« الصّدقۀ الّا من هذه الأربع: الحنطۀ و الشّعیر و التّمر و الزّبیب
و به قال علماؤنا اجمع و » -2 همو در همان کتاب در مسألۀ جواز اخراج قیمت در زکاة از فضه و ذهب و غلّات بعد از این که گفته
هو قول ابی حنیفۀ و قال الشّافعی:
360
«.. لنا انّ معاذ کان یاخذ من اهل الیمن، الثّیاب عوضا عن الزّکاة » : در مقام استدلال چنین آورده است « لا یجزي
-3 فاضل مقداد در ذیل مسألۀ وجوب زکاة در ذهب و فضه بشرطی که به سکّۀ معامله مسکوك شده باشد و در طول یک سال با
و ایضا روي زرارة فی الصحیح قال: کنت » : آنها معامله نشده باشد و باصطلاح از جریان بیع و شراء بر کنار باشد چنین آورده است
اللّ علیه
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
قاعدا عند الباقر (ع) و لیس عنده غیر ابنه جعفر علیه السلام فقال: یا زرارة انّ ابا ذر و عثمان تنازعا فی عهد رسول ه
و آله فقال عثمان کل مال من ذهب او فضۀ یدار و یعمل به و یتّجر به ففیه الزّکاة اذا حال علیه الحول، و قال ابو ذر امّا ما یتّجر به او
اللّ
􀀀
دیر و عمل به فلیس فیه زکاة انّما الزّکاة فیه اذا کان رکازا کنزا موضوعا فاذا حال علیه الحول فعلیه الزّکاة. فاختصما علی رسول ه
-4 فاضل مقداد در ذیل این که آیا در هنگام گرفتن زکاة بر پیغمبر (ص) و امام و « اللّ علیه و آله فقال: القول ما قال ابو ذر
􀀀
صلّی ه
آخذان آن (نائب امام) واجب یا مستحب است که بر زکاة دهنده درود فرستد و آیا باید آن درود، بلفظ صلاة باشد یا غیر آن؟
دلّت الآیۀ الکریمۀ دلالۀ صریحۀ علی لفظ الصّلاة و فعله النّبی (ص) فی حقّ ابی اوفی لمّا اتاه بصدقته فقال: » : چنین گفته است
«. کما نقله العامۀ فی الصحیحین « اللّ صلّ علی ابی اوفی و علی آل ابی اوفی
􀀀
همّ »
این مضمون « وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ » ا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ.. پس از 􀀀 والِهِمْ صَدَقَۀً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِه 􀀀 نیشابوري در تفسیر خود در ذیل آیۀ خُذْ مِنْ أَمْ
را افاده کرده است:
و از این رو شافعی گفته است: امام را، در هنگام گرفتن صدقه سنّت است که در حق صدقه « ادع لهم » ابن عباس گفته است: یعنی »
اللّ فی ما اعطیت و بارك لک فی ما ابقیت و دیگر فقهاء گفتهاند: باید بلفظ صلاة باشد
􀀀
آجرك ه » : دهنده دعا کند و بگوید
361
بوده و پیغمبر (ص) را شیوه چنان بود که چون قومی « شجره » اللّ بن ابی اوفی روایت شده که گفت پدرم از اصحاب
􀀀
چه از عبد ه
پس پدرم زکاة و صدقۀ خود را نزد آن حضرت برد بهمان شیوه « اللّ صلّ علی آل فلان
􀀀
همّ » : صدقۀ خود را نزدش میبردند میگفت
.« اللّ صلّ علی ابی اوفی
􀀀
همّ » : گفت
197 از 305
بیشتر ائمه را اکنون عقیده بر اینست که صلاة بر غیر نبی نیکو و روا نیست مگر بعنوان تبعیّت و برخی از آنان مانند غزّالی و امام »
دانستهاند لیکن شیعه صلاة و سلام را در حقّ آل رسول « صلاة » الحرمین بطور اطلاق به کراهت آن گفته و سلام را نیز در معنی
مانند علی و اولادش نیز ذکر میکنند. و میگویند وقتی که در حق زکاة دهنده روا باشد چگونه در حق اهل بیت پیغمبر ناروا یا
ناشایسته میباشد؟ و همه را اجماع است که بطور تبعیّت جائز است پس فرق میان آل رسول در تبعیّت با غیر ایشان چیست؟
جمعی «!؟ و اما سلام پس کلامی در این نیست که در حق جمهور اهل اسلام روا است پس چرا در حق آل رسول جائز و روا نباشد
از ارباب تفسیر و غیر ایشان در شأن نزول این آیه که یکی از مستندات این حکم فقهی اسلامی میباشد چنین روایت کردهاند که:
گروهی از مسلمین (بروایتی سه تن و بروایتی هفت تن و بروایتی ده تن و به قولی پانزده تن) از جنگ تبوك عقب کشیدند و به
واسطۀ علاقه به اموال خود و حفظ و اصلاح آنها در مدینه ماندند. از آن جمله ابو لبابه بوده است.
گفتند: » اللّ علیه و آله و سلّم از این کار خود پشیمان شدند و
􀀀
بعد از خروج پیغمبر صلّی ه
ما در سایه و راحت و آسایش و رسول خداي و صحابۀ او در جهاد و شدت و رنج، به خدا که ما خود را در ستونهاي مسجد ببندیم
و خویشتن باز نگشاییم تا رسول بیاید ما را باز گشاید و توبۀ ما را قبول کند و عذر ما به پذیرد و هم چنین بودند چون رسول (ص)
362
بحسب معمول که هنگام بازگشت از سفر نخست بمسجد داخل میشد و دو گانه میگزارد، بمسجد وارد شد و ایشان را بر « در آمد
خویشتن نگشایند تا تو ایشان را بازگشایی گفت: من نیز » سواري (ستونها) بسته دید سبب پرسید گفتند: سوگند یاد کردهاند که
اللّ أَنْ یَتُوبَ
􀀀
پس آیۀ 103 از سورة التوبه وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ.. عَسَی هُ « سوگند میخورم که ایشان را باز نگشایم تا مرا نفرمایند
آیه در ابو لبابه آمد چون به غزاي تبوك » عَلَیْهِمْ.. نزول یافت و پیغمبر (ص) بفرمود تا ایشان را بگشادند. به گفتۀ منقول از زهري
نرفت پس پشیمان شد خویشتن به ستون مسجد باز بست و گفت: هیچ طعام و شراب نخورم تا بمیرم یا خداي تعالی توبهام به پذیرد
و هفت شبانه روز هیچ نخورد و هوش از او برفت خداي تعالی آیه فرستاد و توبۀ او قبول کرد رسول (ص) بنفس خود بیامد و او را
چون آن گروه که ابو لبابه با ایشان بود یا تنها ابو لبابه (چنانکه از زهري نقل شد و شیخ الطائفه از روایت حضرت باقر (ع) «.. بگشاد
استظهار کرده) گشاده شدند به پیغمبر (ص) گفتند: چون اموال موجب این بدبختی و عقب افتادگی ما گردید هر چه داریم رها
والِهِمْ صَدَقَۀً. الآیۀ 􀀀 سازیم پس آنها را بگیر و صدقه بده و ما را از گناهان پاك فرما. در این زمینه آیۀ 104 از سورة التوبه خُذْ مِنْ أَمْ
پس پیغمبر (ص) زکاة مقرر شرعی را از « فاخذ منهم الزّکاة المقرّرة شرعا و علی ذلک اجماع الامۀ » نزول یافت بتعبیر فاضل مقداد
ایشان بگرفت.
363
حکم ربا
الزیادة علی رأس المال من احد المتساویین جنسا » ربا، که در لغت بمعنی مطلق زیادت میباشد، و در اصطلاح فقهی عبارت است از
پیش از اسلام میان عرب جاهلی معمول و رایج میبوده و در این زمینه، بر اثر حرص و آز، بیش از آن چه تصور « ممّا یکال أو یوزن
شود ستم و تعدي میکردهاند.
در این باره قسمتی آورده شده که براي روشن شدن این موضوع لختی از ترجمۀ آن را که به « محمد (ص) المثل الکامل » در کتاب
بعین عبارت در اینجا میآورم: «1» قلم نویسندة این اوراق بوده است
از آن چه گفته شد به خوبی معلوم میشود که دارایی و ثروت در مکّه و طائف فراوان و شمارة توانگران در این دو جا بسیار بوده »
198 از 305
است. بر اثر ثروت فراوان توانگران به ریاکاري دست دراز کردند و ربا خوارگی میان ایشان شیوع یافت و درجۀ آن بالا گرفت که
صدي چهل تا صدي صد معامله میشد!! و باین جهت نام ثروتمندان مکّه در میان کشورهاي عربی بلند آوازه شد و مردم نسبت به
آنان بدبین و خشمناك شدند.
شمارة ربا خواران بسیار شد و زیان ایشان بر جامعه سخت گردید.. اینان میگفتند:
«.. بیع و ربا را تفاوتی نیست از این رو هیچ گونه رحمی در بارة وامدار خود روا نمیداشتند « ا􀀀 إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّب »
سنگ دلی ربا خواران به جایی رسید که بدهکاران خود را وادار مینمودند تا زنان و » : پس از یکی دو باز چنین آورده است
دختران خویش را بکارهاي زشت وادار
______________________________
معروف گردیده است. «( عظمت محمد (ص » 1) این ترجمه که در تهران به چاپ رسیده (تا این تاریخ دو بار چاپ شده) به نام )
364
سازند و از این راه براي شوهر یا پدر خود پولی فراهم آورند تا وي بتواند از قرض روز افزون خود اندکی بکاهد و بار خویش را
سبک سازد و ناگزیر نشود که مانند دیگران سر به بیابان گذارد یا در جرگۀ ره زنان درآید یا طوق بندگی به گردن نهد.
ربا خواران چنان با فزودن مال همّت گماشتند که میخواستند همه چیز بینوایان و بیچارگان به ایشان مخصوص شود و همه کس
گرسنه و بدبخت و در رنج باشد تا آنان سیر و نیکبخت و آسوده گردند این مردم سنگ دل آسوده نشستند تا درویشان و مستمندان
و رنج بران کوشش کنند و آزار کشند و مال فراهم آرند و باین مفتخواران تحویل دهند از این رو کم کم حس کار و ملکۀ نشاط
در آنان رو بضعف گذاشت و حکم آنان در پیکر جامعۀ عربی مانند گیاههاي هرزه و جانورهاي طفیلی و انگل شد که از خون
دیگران ارتزاق میکنند..
یهودیان نیز با این که از ربا خوارگی بحکم توراة ممنوع بودند بانواع حیله بازي و کلاهسازي و تأویل (از قبیل آن که رباي حرام ..»
آنست که از یهودي گرفته شود نه از مردم امّی) پرداختند تا بتوانند باین مکر و حیلهها بر گردن آرزو سوار شوند و چنانکه
میخواستند از این راه مال مردم را بربایند. کشیشان و روحانیان نصرانی مدتی با ربا خوارگی، که وامدار را بندة زر خرید طلبکار
«.. میساخت تا او را به مزد در راه منافع خود بکار اندازد، مقاومت کردند
بهر حال ربا اگر به شریعت توراة و انجیل ممنوع بوده در میان عرب جاهلی سخت رواج میداشته و بسیار معمول میبوده است.
شریعت اسلام با این موضوع که فرد را فاسد و بازار فعالیت اجتماع را کاسد و از همه روي زیان بخش میباشد به مخالفت برخاسته
و در آیاتی چند از قرآن مجید بطور صریح حرمت آن را به مردم ابلاغ کرده است:
365
الُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ 􀀀 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ ق 􀀀 طانُ مِنَ الْمَسِّ 􀀀 ما یَقُومُ الَّذِي یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْ 􀀀 إِلّ کَ
􀀀
ا یَقُومُونَ ا 􀀀 ا ل 􀀀 در سورة البقره در آیۀ 276 الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّب
ا إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 ا بَقِیَ مِنَ الرِّب 􀀀 اللّ وَ ذَرُوا م
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا هَ 􀀀 ا.. باز در همان سورة در آیۀ 278 و 279 ی 􀀀 اللّ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّب
􀀀
ا وَ أَحَلَّ هُ 􀀀 الرِّب
ا تُظْلَمُونَ و در سورة آل عمران آیۀ 􀀀 ا تَظْلِمُونَ وَ ل 􀀀 والِکُمْ ل 􀀀 اللّ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْ
􀀀
مُؤْمِنِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ هِ
اللّ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ به حرمت ربا تصریح بعمل آمده است.
􀀀
ضاعَفَۀً وَ اتَّقُوا هَ 􀀀 افاً مُ 􀀀 ا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْع 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀125 ی
از این آیات استفاده میشود که:
اوّلا چنانکه گفته شد به قدري ربا معمول و رایج بوده که هیچ قبح و عیبی در آن نمیدیدهاند به حدي که آن را مانند بیع بشمار
میآوردهاند.
و ثانیا حتّی پس از این که برخی از ربا خواران عرب، اسلام را هم پذیرفته و حرمت معامله ربوي را آگاه شده و شاید از معاملۀ
199 از 305
جدید دست بازداشته بودهاند راضی نمیشدهاند که از منافع معاملات ربوي خود که پیش از پذیرفتن اسلام انجام دادهاند دست
بردارند و صرف نظر کنند چنانکه روایتی وارد شده که از ولید بن مغیره یکی از ربا خواران جاهلی، بقایایی بر قبیلۀ ثقیف باقی
ا.􀀀 ا بَقِیَ مِنَ الرِّب 􀀀 مانده بود پسرش خالد ولید پس از این که اسلام آورده بود آنها را مطالبه میکرد پس این آیه نزول یافت.. وَ ذَرُوا م
و ثالثا در ربا بهر اندازه میتوانستهاند زیاد روي و مضاعفه کاري میکردهاند چنانکه گفتهاند: چون زمان طلبی بسر میآمده بر دین
میافزوده و زمان و اجل را بتأخیر میافکنده و دوباره و سه باره، هم چنین این کار تکرار میشده تا در نتیجه در برابر مالی ناچیز و
کم تمام دارایی مدیون مستغرق میگشته و بد این تعلق مییافته است.
366
در این اوراق چون جمع همۀ احکام فقهی در دورة صدور منظور نیست بلکه آنها که زمان صدور برخی دیگر از مناسبات صدوري
آنها معلوم است آورده شده و میشود و زمان صدور و حکم ربا از همه جهت بطور کامل روشن نیست حتی احتمال میرود که در
دورة قبل از هجرت صدور یافته باشد از این جهت بطور تحقیق نمیتوان زمان آن را معین کرد چیزي که باعث شد این حکم در
این مورد عنوان و نقل گردد این است که در سال دهم هجري که پیغمبر (ص) براي حجّ ۀ الوداع به مکّه مشرف شده خطبهاي در
آنجا خوانده که بر چند حکم فقهی مشتمل میباشد و از آن جمله در بارة ربا باز تأکید و تایید کرده که رباي جاهلی یعنی طلبهایی
که از آن باب باقی مانده به کلّی بی وجه و ملغی میباشد.
خطبۀ یاد شده در غالب کتب سیره و تاریخ و هم در احادیث با اختلافی کم و بیش نقل شده.
میباشد از مدینه « حجّۀ الاسلام » پیغمبر (ص) سال دهم از هجرت بقصد حجّۀ الوداع که » : یعقوبی در این باره چنین افاده کرده است
رسید دو جامۀ صحاري (صحار بر وزن غراب نام موضعی است از عمان و نزدیک به آن): ازار و « ذو الحلیفه » خارج شد تا به محل
ردا، پوشید و به گفتۀ برخی این دو جامه را در خود مدینه پوشید و بمسجد ذو الحلیفه داخل گردید و دو رکعت نماز گزارد. زنان
کرد آنگاه « اشعار » هاي خود را از جانب راست « بدنه » پیغمبر (ص) نیز همه در این سفر با او همراه بودند چون از مسجد بیرون شد
اللّ وجه عبد سمع مقالتی فوعاها و حفظها ثم
􀀀
ن ّ ض ر ه » : تا آنجا که گفته است در خطبۀ خود گفت «. خود را سوار شد « قصوي » ناقۀ
بلّغها من لم یسمعها فربّ حامل فقه إلی غیر فقیه، و ربّ حامل فقه إلی من هو أفقه منه: ثلاث لا یغلّ علیهنّ قلب امري مسلم: اخلاص
« العمل للّه و النّصیحۀ لأئمّۀ الحقّ و اللّزوم لجماعۀ المؤمنین فانّ دعوتهم محیطۀ من ورائهم
367
در حالی که سوار شتر بوده در محل « رمی جمرة عقبه » آنگاه شترهاي بدنه را فرا خوانده و پس از نحر آنها و طبخ قسمتی از آنها و
لعلّکم لا تلقوننی علی مثل حالی هذه و علیکم هذا. هل تدرون أيّ بلد هذا؟ و هل تدرون أيّ شهر هذا؟ » : زمزم ایستاده و گفته است
مردم گفتند آري، بلد حرام و ماه حرام است پس گفت: «؟ و هل تدرون أيّ یوم هذا
اللّ حرّم علیکم دماءکم و أموالکم کحرمۀ بلدکم هذا و کحرمۀ شهرکم هذا و کحرمۀ یومکم هذا. الا هل بلّغت؟ گفتند: آري
􀀀
فانّ ه
ا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ* فمن کانت عنده أمانۀ 􀀀 اءَهُمْ وَ ل 􀀀 النّ أَشْی
􀀀
ا تَبْخَسُوا اسَ 􀀀 اللّ * و ل
􀀀
اللّ اشهد وَ اتَّقُوا هَ
􀀀
همّ » : تبلیغ کردي پس گفت
.« فلیؤدّها
الآدم و حوّاء لا فضل لعربیّ علی عجمیّ و لا لعجمیّ علی عربیّ الّا «1» آنگاه گفت: النّاس فی الاسلام سواء. النّاس طفّ الصّاع
کلّ دم کان فی الجاهلیّه، موضوع تحت قدمی و اوّل دم » : باز گفت « اللّ اشهد
􀀀
همّ » : اللّ . الا هل بلّغت؟ گفتند: آري. پس گفت
􀀀
بتقوي ه
أضعه دم ابن ربیعۀ بن الحارث بن عبد المطلب (ابن ربیعه در قبیلۀ هذیل شیر خورده بود و او را بنو سعد بن بکر کشتند و به قولی در
ادَةٌ فِی 􀀀 إِنَّمَا النَّسِیءُ زِی » اللّ اشهد. یا أیّها النّاس
􀀀
همّ » : گفتند: آري، گفت «؟ بنی لیث شیر خورده بود و او را هذیل کشتند) الا هل بلّغت
ألا و انّ الزّمان قد استدار کهیئته یوم خلق السّماوات « اللّ
􀀀
ا حَرَّمَ هُ 􀀀 واطِؤُا عِدَّةَ م 􀀀 اماً لِیُ 􀀀 اماً وَ یُحَرِّمُونَهُ ع 􀀀 الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ ع
200 از 305
ا أَرْبَعَۀٌ حُرُمٌ: رجب الّذي بین جمادي و شعبان یدعونه رجب 􀀀 اللّ .. مِنْه
􀀀
ابِ هِ 􀀀 ا عَشَرَ شَ هْراً فِی کِت 􀀀 اللّ اثْن
􀀀
و الارض. و إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ هِ
گفتند: آري. «؟ مضر و ثلاثۀ متوالیۀ: ذو القعدة و ذو الحجّۀ و المحرّم. الاهل بلّغت
اللّ اشهد. أوصیکم بالنّساء خیرا فانّما هنّ عوار عندکم لا یمکن لأنفسهنّ شیئا
􀀀
همّ » : گفت
______________________________
و مرادش اینست که پیمانه نزدیک به آن رسیده که پر و « طفّ المکیال » 1) یعنی همه با هم نزدیک و خویشند عرب میگوید )
سرشار گردد.
368
اللّ و لکم علیهنّ حقّ و لهنّ علیکم حقّ: کسوتهنّ و رزقهنّ بالمعروف. و
􀀀
اللّ و استحللتم فروجهنّ بکتاب ه
􀀀
و انّما اخذتموهنّ بأمانۀ ه
لکم علیهنّ ان لا یوطئن فراشکم احدا و لا یأذنّ فی بیوتکم الّا بعلمکم و اذنکم. فان فعلن شیئا من ذلک فاهجروهنّ فی المضاجع و
اللّ اشهد.
􀀀
همّ » : گفتند: آري. گفت «؟ اضربوهنّ ضربا غیر مبرّح. ألا هل بلّغت
فاوصیکم بمن ملکت ایمانکم فاطعموهم ممّا تاکلون و البسوهم ممّا تلبسون و ان اذنبوا فکالوا [ظ: فلا تکلوا] عقوباتهم إلی شرارکم.
گفتند: آري. «؟ الاهل بلّغت
اللّ اشهد. انّ المسلم اخو المسلم لا یغشّه و لا یخونه و لا یغتابه و لا یحلّ له دمه و لا شیء من ماله الّا بطیب نفسه ألا هل
􀀀
همّ » : گفت
و لکن یطاع فی ما سوي ذلک من «1» انّ الشّیطان قد یئس ان یعبد بعد الیوم » : آنگاه گفت « اللّ اشهد
􀀀
همّ » : گفتند: آري گفت «؟ بلّغت
گفتند آري. گفت: «؟ اعمالکم التی تحتقرون فقد رضی به. الاهل بلّغت
اللّ قاتل غیر قاتله و ضارب غیر ضاربه.
􀀀
اعدي الأعداء علی ه » : باز گفت « اللّ اشهد
􀀀
همّ »
اللّ و الملائکۀ و النّاس اجمعین. ألا هل
􀀀
اللّ علی محمّد و من انتمی إلی غیر ابیه فعلیه لعنۀ ه
􀀀
و من کفر نعمۀ موالیه فقد کفر بما انزل ه
اللّ . و اذا قالوهما
􀀀
اللّ و انّی رسول ه
􀀀
ألا انّی انّما أمرت ان أقاتل النّاس حتّی یقولوا: لا اله الا ه « اللّ اشهد
􀀀
همّ » : گفتند: آري. گفت «؟ بلّغت
عصموا منّی دماءهم و أموالهم. الا لا ترجعوا بعدي کفّارا مضلّین یملک بعضکم رقاب بعض انّی قد خلّفت فیکم ما ان تمسّکتم به لن
انّکم مسئولون، فلیبلّغ الشّاهد » : آنگاه گفت « اللّ اشهد
􀀀
همّ » : گفتند: آري گفت « اللّ و عترتی أهل بیتی ألا هل بلّغت
􀀀
تضلّوا: کتاب ه
ابن هشام نیز در کتاب سیرهاش خطبۀ حجّۀ الوداع را به طریقی نقل کرده که بطور تلخیص ذیلا آورده میشود: « منکم الغائب
______________________________
«.. بأرضکم هذه ابدا و لکن رضی ان یطاع » : عبارت بدین گونه است « الیوم » بعد از کلمۀ « الکامل » 1)- در کتاب )
369
أیّها النّاس انّ دماءکم و أموالکم علیکم حرام إلی ان تلقوا ربّکم کحرمۀ یومکم هذا و کحرمۀ شهرکم هذا و انّکم ستلقون ربّکم ..»
والِکُمْ 􀀀 فیسألکم عن اعمالکم و قد بلّغت فمن کانت عنده أمانۀ فلیؤدّها إلی من ائتمنه علیها و انّ کلّ ربا موضوع و لکن لکم رُؤُسُ أَمْ
اللّ انّه لا ربا.. أیّها النّاس فانّ لکم فی نسائکم حقّا و لهنّ علیکم حقا: لکم علیهنّ ان لا یوطئن فرشکم
􀀀
ا تُظْلَمُونَ. قضی ه 􀀀 ا تَظْلِمُونَ وَ ل 􀀀ل
اللّ قد اذن لکم ان تهجروهن فی المضاجع و تضربوهنّ ضربا غیر مبرّح
􀀀
احدا تکرهونه و علیهنّ ان لا یاتین بفاحشۀ مبیّنۀ فان فعلن فانّ ه
(با حاء مهمله یعنی مولم) فان انتهین فلهنّ رزقهنّ و کسوتهنّ بالمعروف و استوصوا بالنّساء خیرا فانّهنّ عوان لا یملکن لأنفسهنّ شیئا..
أیّها النّاس اسمعوا قولی و اعقلوه تعلّمنّ ان کلّ مسلم اخ للمسلم و انّ المسلمین اخوة فلا یحلّ لامرئ من اخیه الا ما اعطاه عن طیب
«.. نفس منه فلا تظلمنّ أنفسکم
الولد للفراش و » در این سفر به مردم دستور داده شده و بنقل ابن هشام عبارت « و رمی جمار » « موقف » برخی از احکام حج از قبیل
که مستند یکی از احکام مهم فقهی میباشد نیز در همین سفر و در همین خطبه صدور یافته است لیکن بنقل یعقوبی « للعاهر الحجر
201 از 305
این عبارت در طیّ خطبهاي که در سال فتح مکّه، (سال هشتم) هنگام ورود به خانۀ کعبه انشاء گردیده، گفته شده است.
دور نباشد که مانند برخی از فقرات دیگر که در هر دو خطبه آمده این فقره نیز هم در سال هشتم به هنگام فتح مکّه و هم در سال
دهم در طیّ خطبۀ حجّۀ الوداع آمده باشد.
آن خطبه را نیز که در سال هشتم در مکّه انشاء شده و بر احکامی فقهی مشتمل میباشد در اینجا چنانکه یعقوبی نقل کرده
میآوریم.
پس از این که گفته است: حضرت از مدینه در روز جمعه سیم یا دهم رمضان از سال
370
هشتم هجري خارج شده و ابو لبابۀ بن عبد المنذر را در مدینه جانشین ساخته و همراهان و ملازمان را به افطار دستور فرموده و
خوانده و به مکّه وارد شده و اهل مکّه را امان داده و قریش طوعا یا کرها اسلام آورده و « عصاة » کسانی را که از افطار سرباز زده
پیغمبر (ص) کلید خانه » : بالجمله پس از این که همۀ امور مربوط به خروج از مدینه و ورود به مکّه را آورده چنین افاده کرده است
را از عثمان بن ابی طلحه گرفت و بدست خود در را گشود و به خانه در آمد و دو گانه بگزارد آنگاه بیرون آمد و دو عضادة در
را گرفت و گفت:
.« اللّ وحده لا شریک له أنجز وعده و نصر عبده و غلب الأحزاب وحده فللّه الحمد و الملک لا شریک له
􀀀
لا اله الّا ه »
پیغمبر « نظنّ خیرا و نقول خیرا: اخ کریم و ابن عمّ کریم و قد ظفرت » سهیل گفت «؟ ما تظنّون؟ و ما أنتم قائلون » : پس از آن گفت
ألا کلّ دم و مال و مأثرة » : آنگاه گفت « ا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ 􀀀ل» : (ص) گفت: اکنون من به شما همان گویم که برادرم یوسف گفت
فی الجاهلیّۀ فانّه موضوع تحت قدمیّ هاتین، الا سدانۀ الکعبۀ و سقایۀ الحاجّ فانّهما مردودان إلی أهلیهما. الا و انّ مکّ ۀ محرّمۀ «1»
اللّ لم تحلّ لأحد من قبلی و لا تحلّ لأحد من بعدي و انّما حلّت لی ساعۀ ثم اغلقت فهی محرّمۀ إلی یوم القیمۀ لا یختلی
􀀀
بحرمۀ ه
خلاها و لا یعضد شجرها و لا ینفر صیدها و لا تحلّ لقطتها الا لمنشد. الا ان فی القتل شبه العمد، الدیۀ مغلّظۀ. و الولد للفراش و
بی احرام وارد گردید «2» و چون به مکّه وارد شد « الا لبئس جیران البیت کنتم، فاذهبوا فانتم الطّلقاء » : للعاهر الحجر، بعد گفت
______________________________
1)- ما یؤثر و یروي عن الجاهلیۀ من مکارمها و مفاخرها. )
چنین افاده کرده است: پیغمبر (ص) چون به مکه در آمد عمامهاي سیاه بر سر داشت و بر در کعبه « الکامل » 2)- ابن اثیر در کتاب )
آنگاه هفت بار طواف خانه کرد و به درون « اللّ وحده صدق وعده.. تا آخر آن چه از یعقوبی نقل شد
􀀀
لا اله الّا ه » : بایستاد و گفت
آن وارد شد و نماز بگزارد و صورت پیغمبران را در آنجا بدید پس بفرمود صورتها را محو کنند و سیصد و شصت بت بر کعبه بود
« کانَ زَهُوقاً 􀀀 اطِلَ 􀀀 اطِلُ إِنَّ الْب 􀀀 جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْب 􀀀 قُلْ » : پس پیغمبر (ص) با چوبی که در دست داشت به آنها اشاره میکرد و میگفت
«.. پس بتها فرو میریخت
371
و خالد بن اسد «1» و بلال را فرمود تا بر کعبه صعود کند و اذان بگوید این کار بر قومش سخت دشوار آمد عکرمۀ بن ابی جهل
گفتند: ابن رباح بر فراز کعبه بانک خر میکند.
برخی دیگر هم با ایشان در این ناسزا گویی هم آواز شدند. پیغمبر (ص) کس بدیشان فرستاد گفتند: استغفار میکنیم پیغمبر (ص)
گفت: من نمیدانم به شما چه بگویم لیکن اکنون هنگام نماز فرا میرسد پس هر که نماز بخواند بخشیده شود و هر که به نماز
.« حاضر نگردد گردنش را میزنم
آنگاه امر کرد تصاویري را که بر خانه بود محو کردند و با آب شستند و به عثمان بن ابی طلحه گفت: من بر کعبه دو شاخ قوچ
202 از 305
«.. دیدم که شایسته نیست در آنجا باشد آنها را از آنجا بردارید
______________________________
اللّ (ص) بلالا ان یؤذن علی ظهر الکعبۀ و قریش فوق الجبال. فمنهم من یطلب
􀀀
و لما جاء وقت الظهر امر رسول ه » 1) فی الکامل )
اللّ ابی حین لم یشهد نهیق
􀀀
اللّ قالت جویریۀ بنت ابی جهل لقد اکرم ه
􀀀
الامان و منهم قد امن. فلما اذّن و قال اشهد انّ محمدا رسول ه
اللّ ابی فلم یر هذا الیوم و قال الحارث بن هشام: لیتنی متّ قبل
􀀀
بلال فوق الکعبۀ.. و قال خالد بن اسد اخو عثمان بن اسد: لقد اکرم ه
«.. هذا الیوم
372
ختام دور صدور
چنانکه از این پیش شاید مکرّر گفته شده باشد منظور از تاسیس عنوان دور صدور و بحث در پیرامن آن نه استقصاء تمام احکام
صادره و نه بیان همۀ خصوصیات و مناسبات آنها بوده بلکه منظور آن بوده که آن چه از احکام صادره از لحاظ زمان و مناسبات
صدوري روشن باشد در اینجا نقل شود و این عمل تا اندازهاي انجام یافت. لیکن باید در این خاتمه باز هم یادآور گردید که تمام
احکام اسلام در همان دورة رسالت (که از سال چهلم حیات پیغمبر- ص- (سال بعثت) آغاز و به سال شصت و سیم (سال رحلت)
فرجام یافته) صادر گردیده و اصول آنها در سورههاي قرآن مجید که بروایت یعقوبی از ابن عباس هشتاد و دو سورة از آنها (که از
این پیش یاد شد) مکّی و، به گفتۀ همو، سی و دو سوره (که هم اکنون نقل میگردد) مدنی میباشد اندراج یافته و تفصیل و فروع
آنها در سنّت بیان گردیده است.
در بارة سورههاي مدنی قرآن مجید، یعقوبی چنین افاده کرده است:
در مدینه از قرآن مجید سی و دو سوره نزول یافته نخستین آیه سورة ویل للمطفّفین بعد، سورة البقره، بعد، سورة الانفال. بعد، سورة »
آل عمران. بعد، سورة الحشر. بعد، سورة الأحزاب بعد، سورة النّور. بعد، سورة الممتحنه. بعد، سورة انّا فتحنا لک. بعد، سورة النّساء.
بعد، سورة الحجّ. بعد، سورة الحدید بعد، سورة محمّد. بعد، سورة هل اتی علی الانسان.
بعد، سوره الطّلاق. بعد، سورة لم یکن. بعد، سورة الجمعه. بعد، سورة تنزیل السّجده.
بعد، سورة المؤمن. بعد، سورة اذا جاءك المنافقون. بعد، سورة المجادلۀ. بعد، سوره الحجرات. بعد، سورة التّحریم. بعد، سورة
اللّ و الفتح. بعد، سورة اذا وقعت الواقعۀ.
􀀀
التّغابن. بعد، سورة الصّفّ. بعد، سورة المائده بعد، سورة براءة. بعد، سورة اذا جاء نصر ه
373
جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ 􀀀 بعد، سورة و العادیات. بعد، سورة المعوّذتین. با هم و آخرین چیزي که از آیات قرآن نزول یافته است آیۀ لَقَدْ
بوده است و به قولی آخرین آیۀ نازل شده، آیۀ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ « ا عَنِتُّمْ.. تا آخر سوره 􀀀 أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ م
امَ دِیناً بوده و این قول موافق صریح روایت صحیح، ثابت میباشد و نزول این آیه در غدیر خم هنگام نصّ 􀀀 نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْل
اللّ بوده است.
􀀀
بر خلافت امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است و به قولی آخرین آیه، آیۀ وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی هِ
ابن عباس گفته است: هر گاه جبرئیل بر پیغمبر (ص) وحی میآورد بوي میگفت: »
اللّ را نازل ساخت گفت: آن را در سورة
􀀀
این آیه را در فلان موضع از فلان سوره بگذار پس چون آیه وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی هِ
بگذار. « البقره »
نزّل القرآن به » : ابن مسعود گفته است قرآن بامر و نهی و تحذیر و تبشیر نزول یافته و جعفر بن محمد علیهما السلام گفته است »
203 از 305
قرآن را « حلال و حرام و فرائض و قصص و اخبار و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عبر و امثال و ظاهر و باطن و عام و خاص
حلال و حرام و فرائض و احکام و قصص و اخبار و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و پند و عبرت و مثل و ظاهر و باطن و عام و
.« خاص میباشد و بدینها نازل گشته است
خود از مصاحف مختلف، از قبیل مصحف عبد الله بن مسعود و ابیّ بن کعب، و غیر ایشان، ترتیب « الفهرست » ابن ندیم در کتاب
سورههاي قرآن را به ترتیبی کم و بیش مختلف نقل کرده که بیان آنها در اینجا منظور نیست از جمله در بارة سورههاي مکّی و
ابن جریج از عطاء خراسانی از ابن عباس نقل کرده که ابن عباس گفته است هشتاد و پنج سوره در » : مدنی چنین افاده کرده است
مکه و بیست و هشت سوره در مدینه نزول یافته است.
سورههایی که در مدینه نازل شده بترتیب نزول عبارت است از البقره، الانفال الأعراف، آل عمران، الممتحنه، النّساء، اذا زلزلت،
الحدید، الّذین کفروا،
374
الرعد، هل اتی علی الانسان، یا أیّها النّبی اذا طلّقتم النّساء، لم یکن الّذین کفروا، الحشر، اذا جاء نصر اللّه و الفتح، النّور، الحجّ،
« معوّذتین » المنافقون، المجادلۀ، الحجرات یا أیها النّبی لم تحرم، الجمعۀ، التغابن، الحواریّین، الفتح، المائدة، التّوبۀ و برخی گفتهاند
«.. در مدینه نزول یافته است
بهر جهت چنانکه در ترتیب سورههاي قرآن اختلاف شده در عدد مجموع و در عدد مکّی و مدنی آنها نیز اختلاف موجود است و
در اینجا چون منظور تحقیق این موضوع نیست باید از آن گذشت و لیکن براي این که فقیه هنگامی که به تاریخ ادوار فقه مراجعه
الإتقان خود نقل کرده از « کتاب » کند تا حدّي موضوع مکّی یا مدنی بودن احکام بر وي روشن باشد ترتیبی را هم که سیوطی در
آنجا نقل میکنیم و هم یادآور میشویم از فوائد مهمّی که شیخ الطائفه در اول هر سوره آن را آورده این است که مکّی بودن همۀ
سوره یا قسمتی از آن را مورد تصریح قرار داده و تقریبا اگر آن چه او در اوائل سورهها آورده جمع شود ترتیبی بدست میآید که
نظیر آن ذیلا از الاتقان تألیف سیوطی ترجمه و نقل میشود. بعلاوه شیخ الطائفه در هر قسمتی از سوره که براي تفسیر تجزئه کرده
تصریح نموده که به اتفاق یا باختلاف یک یا چند آیه میباشد.
از ابن عباس، و غیر او، شمارة سورههاي مکّی و مدنی نقل گردیده و من آن ..» : اینک ترجمه آن چه سیوطی در الاتقان گفته است
میباشد در دنبال آن نقل و تحریر میکنم. ابن سعد « مختلف فیه » چه را در این زمینه میدانم نخست میآورم آنگاه مواردي را که
در طبقات خود گفته است واقدي بما خبر داده که: قدامۀ ابن موسی از قول ابی سلمۀ حضرمی به او حدیث کرده که از ابن عباس
شنیده که گفته است از ابیّ بن کعب از آن چه از قرآن در مدینه نازل شده پرسیدم گفت: بیست و هفت سوره در مدینه و سائر
قرآن در مکّه نازل گردیده است.
375
خود از یموت بن مزرع از ابو حاتم، سهل بن محمد سجستانی از ابو عبیدة معمر بن « النّاسخ و المنسوخ » ابو جعفر نحّاس در کتاب »
مثنّی از یونس بن حبیب حدیث کرده که گفته است: از ابی عمرو بن علاء شنیدم که میگفت: از مجاهد از تلخیص آیات مدنی
بجز سه آیه از آن که آیۀ « الانعام » قرآن و از مکّی آنها پرسیدم پس گفت من از ابن عباس موضوع را سؤال کردم و او گفت: سورة
باشد، که در مدینه نازل شده، به یک مرتبه در مکّه نزول یافته پس این سوره مکّی است و سورههاي « الَوْا أَتْلُ.. تا آخر سه آیه 􀀀 قُلْ تَع
جز سه آیه « النّحل » و « الحجر » و « ابراهیم » و « الرّعد » و « یوسف » و « هود » و « یونس » و « اعراف » مقدم بر آن مدنی است و سورههاي
و « بنی اسرائیل » این آخرین که در هنگام بازگشت از احد در میان راه مدینه و مکّه نزول یافته، مکّی میباشد و هم چنین سورة
مانِ تا آخر سه آیه) که در مدینه نزول یافته و هم 􀀀 ذانِ خَصْ 􀀀􀀀 جز سه آیۀ این اخیر (ه « الحج » و « الانبیاء » و « مریم » و « طه » و « الکهف »
204 از 305
راءُ یَتَّبِعُهُمُ 􀀀 جز پنج آیۀ سورة آخر این سورهها، که در مدینه نازل شده و نیز سوره الشُّعَ « الشّ عراء » و « الفرقان » و « المؤمنین » سورة
جز سه آیۀ این اخیر که در مدینه گردیده است (وَ « لقمان » و « الروم » و « العنکبوت » و « القصص » و « النّحل » اوُونَ تا آخرش و سورة 􀀀 الْغ
اسِقاً.. تا آخر سه 􀀀 کانَ ف 􀀀 کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ 􀀀 جز سه آیهاش (أَ فَمَنْ « السجده » امٌ.. تا آخر سه آیه) و سورة 􀀀 ا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْل 􀀀 لَوْ أَنَّ م
جز سه آیۀ آن که در بارة وحشی قاتل حمزه در مدینه فرود آمده « الزّمر » و « ص» و « الصّافات » و « یس » و « فاطر » و « سبا » آیه) و سوره
و « الرّحمن » و « القمر » و « النّجم » و « الذّاریات » و « ق» و « حم » ادِيَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا- تا آخر سه آیه)، و هم چنین هفت 􀀀 ا عِب 􀀀 است (ی
و « نوح » و سورة « سأل » و « الحاقۀ » و « ن» و « الملک » مگر چند آیه از آخرش که در مدینه نزول یافته، و « التّغابن » و « الصّف » و « الواقعۀ »
و قل هو » « اللّ
􀀀
اذا جاء نصر ه » و « اذا زلزلت » تا آخر قرآن مگر « المدّثر » مگر دو آیهاش إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ.. و « المزّمّل » و « الجنّ »
که در مدینه نازل شده و مدنی میباشد. « قل اعوذ برب النّاس » و « قل اعوذ برب الفلق » و « اللّ احد
􀀀
ه
376
ص) ) « محمّد » و سورة « الاحزاب » و « النّور » و « براءة » و « الانفال » و آن چه از سورههاي قرآن در مدینه نازل گشته عبارتست از سورة »
«..« التّحریم » و ما بعد این سوره، تا سورة « الحدید » و « الحجرات » و « الفتح » و
تألیف بیهقی روایتی دیگر که با آن چه گفته شد بی « دلائل النّبوّة » سیوطی بعد از نقل این قسمت و توثیق رجال سند آن از کتاب
اختلاف نمیباشد آورده است و هم چنین از دیگران روایاتی نقل کرده از جمله از ابو الحسن بن حصار نقل نموده که در کتاب
سورههاي مدنی به اتفاق همه بیست سوره و مختلف فیه دوازده سوره و ما بقی به اتّفاق همه » : خود گفته است « النّاسخ و المنسوخ »
«. مکّی میباشد
ابن حصار بنقل سیوطی این موضوع را به نظم آورده و چون براي ضبط آسانتر و منظمتر میباشد در اینجا آن نظم هم آورده
میشود:
اللّ مجتهدا و عن ترتّب ما یتلی من السّور
􀀀
یا سائلی عن کتاب ه
و کیف جاء بها المختار من مضر صلّی الا له علی المختار من مضر
و ما تقدّم منها قبل هجرته و ما تاخّر فی بدو و فی حضر
لیعلم النّسخ و التخصیص مجتهد یؤیّد الحکم بالتّاریخ و النّظر
تعارض النّقل فی أمّ الکتاب و قد تؤوّلت الحجر تنبیها لمعتبر
أمّ القرآن و فی أمّ القري نزلت ما کان للخمس قبل الحمد من اثر
و بعد هجرة خیر النّاس قد نزلت عشرون من سور القرآن فی عشر
فاربع من طوال السبع أوّلها و خامس الخمس فی الانفال ذي العبر
اللّ ان عدّت فسادسۀ و سورة النور و الاحزاب ذي الذکر
􀀀
و توبۀ ه
377
اللّ محکمۀ و الفتح و الحجرات الغرّ فی غرر
􀀀
و سورة لنبی ه
اللّ للبشر
􀀀
ثمّ الحدید و یتلوها مجادلۀ و الحشر ثمّ امتحان ه
اللّ النّفاق بها و سورة الجمع تذکار المدّکر
􀀀
و سورة فضح ه
و للطّلاق و للتّحریم حکمهما و النّصر و الفتح تنبیها علی العمر
هذا الّذي اتفقت فیه الرّواة له و قد تعارضت الاخبار فی أخر
فالرّعد مختلف فیها متی نزلت و اکثر النّاس قالوا الرّعد کالقمر
205 از 305
و مثلها سورة الرّحمن شاهدها ممّا تضمّن قول الجنّ فی الخبر
و سورة للحواریّین قد علمت ثم التّغابن و التّطفیف ذو النّذر
و لیلۀ القدر قد خصّت بملّتنا و لم یکن، بعدها الزّلزال فاعتبر
اللّ من اوصاف خالقنا و عوذتان تردّ البأس بالقدر
􀀀
و قل هو ه
و ذا الّذي اختلفت فیه الرواة له و ربما استثنیت آي من السّور
و ما سوي ذاك مکّی تنزّله فلا تکن من خلاف الناس فی حصر
فلیس کلّ خلاف جاء معتبر الّا خلاف له حظّ من النّظر
خلاصه این که دور صدور و تشریع به واسطۀ نزول آیات شریفۀ قرآن و صدور احادیث و سنن پیغمبر اکرم (ص) تکمیل گردیده و
از آن پس دورة تفریع به استناد همان آیات نازله و سنن صادره آغاز گردیده است.
اکنون براي این که خوانندگان، بر احکام صادره به وسیلۀ قرآن مجید گر چه زمان و مناسبات صدوري آنها هم معلوم نباشد واقف
گردند یادآور میگردیم که آیات مربوط به احکام را بزرگانی از فقیهان مانند شهید دوم نزدیک به پانصد آیه دانستهاند و برخی
دیگر کمتر و برخی زیادتر از این عدد و بهر جهت کتابهایی در این باره به وسیلۀ علماء اسلامی
378
تألیف ابی بکر احمد بن علی رازي جصّاص حنفی (متوفّی در سال سیصد و « احکام القرآن » تألیف یافته است. از جملۀ آنها کتاب
تالیف محقق دقیق مولی « زبدة البیان » تألیف فاضل مقداد و کتاب « کنز العرفان فی فقه القرآن » هفتاد 370 هجري قمري) و کتاب
احمد مشهور به مقدس اردبیلی از علماء مذهب شیعه، میباشد و فقیه را لازم است که بر این کتب اطلاع کامل پیدا کند تا بر آیات
.«1» مربوط به احکام به خوبی وقوف یابد
در پایان این قسمت باید متذکر بود که سورهها و آیاتی که در مکّه نزول یافته با آن چه در مدینه فرود آمده از جهاتی چند میان
آنها فرق است که میتوان از توجه باین جهات تا اندازهاي آنها را از هم باز شناخت، از جمله گفتهاند: آیات مکّی بطور اکثر کوتاه
و آیات مدنی، بیشتر، بر خلاف آنها دراز و طولانی است و از این رو با این که سورههاي مدنی از یک ثلث مجموع قرآن اندکی
افزونست شمارة آیاتش در حدود یک ربع مجموع آیات آن میباشد.
که از فضل بن شاذان نقل کرده چنین « باب ترتیب القرآن فی مصحف أبیّ بن کعب » ابن ندیم در کتاب الفهرست خود در ذیل
و جمیع آیههاي قرآن بقول ابیّ بن کعب شش هزار و دویست و ده آیه است و تمام سورههاي قرآن بقول عطاء بن » : آورده است
یسار صد و چهارده سوره و آیات آن شش هزار و صد و هفتاد آیه میباشد و کلماتش هفتاد و هفت هزار و چهار صد و سی و سه
کلمه و حروفش سیصد و بیست و سه هزار و پانزده حرف است و بقول عاصم جحدري صد و سیزده سوره میباشد. و تمام آیات
قرآن مجید به گفتۀ یحیی بن حارث ذماري شش هزار و دویست و بیست و شش آیه و حروفش سیصد و بیست و یک هزار و
«. پانصد و سی حرف میباشد
.______________________________
آورده شده « زبدة البیان » و هم مواردي از تحقیقات و دقتهاي کتاب « کنز العرفان » 1) در جلد دوم این کتاب (ادوار فقه) خلاصۀ )
است و در حقیقت، آن جلد کتابی است مشتمل بر آیات احکام به زبان پارسی
379
پس اگر قول اقلّ هم در بارة عدد مجموع آیات شریفۀ قرآن که قول عطاء است اختیار شود باز عدد آیات سورههاي مدنی که یک
هزار و چهار صد و پنجاه و شش شمرده شده از ربع مجموع آیات قرآن کمتر است در صورتی که سورههاي مدنی از ثلث قرآن
206 از 305
افزون میباشد.
که مکّی است و مقدار آنها به یک اندازه یعنی « الشعراء » که مدنی میباشد با سورة « الانفال » از باب نمونه ممکن است میان سورة
که همۀ آن در « قد سمع » نصف جزء میباشد مقایسه گردد چه نخست را هفتاد و پنج و دوم را 227 آیه میباشد و هم چنین جزء
که مکی است چهار صد و سی و یک، و جزء « تبارك » مدینه نزول یافته یک صد و سی و هفت آیه میباشد در صورتی که جزء
که هم مکّی است پانصد و هفتاد آیه میباشد. « عمّ »
بهر جهت کوتاهی و درازي آیات، یکی از اموري است که، بطور غالب، مناط فرق و امتیاز میان مدنی و مکّی واقع میگردد.
مردم مخاطب قرار داده شدهاند و هیچ گاه در آنجا * « النّ
􀀀
ا أَیُّهَا اسُ 􀀀ی» دیگري از جهات فرق این است که آیات نازلۀ در مکّه به کلمۀ
که هنگام خطاب «1» صادر نگردیده است لیکن در آیاتی که در مدینه نزول یافته بجز در هفت مورد * « ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی» خطاب
بعمل آمده است. * « ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی» بکار رفته در تمام موارد دیگر مخاطبه به کلمۀ * « النّ
􀀀
ا أَیُّهَا اسُ 􀀀ی» کلمۀ
______________________________
الًا طَیِّباً.. و در سورة 􀀀 مِمّ فِی الْأَرْضِ حَل
ا􀀀 النّ کُلُوا
􀀀
ا أَیُّهَا اسُ 􀀀 النّ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِي.. و آیۀ ی
􀀀
ا أَیُّهَا اسُ 􀀀 دو آیه: آیۀ ی « البقره » 1)- در سورة )
جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ 􀀀 النّ قَدْ
􀀀
ا أَیُّهَا اسُ 􀀀 النّ .. و آیۀ ی
􀀀
النّ اتَّقُوا رَبَّکُمُ.. و آیۀ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا اسُ
􀀀
ا أَیُّهَا اسُ 􀀀 چهار آیه: آیۀ ی « النّساء »
اکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ 􀀀 إِنّ خَلَقْن
􀀀
النّ ا
􀀀
ا أَیُّهَا اسُ 􀀀 یک آیه: آیۀ ی « الحجرات » انٌ مِنْ رَبِّکُمْ.. و در سورة 􀀀 جاءَکُمْ بُرْه 􀀀 النّ قَدْ
􀀀
ا أَیُّهَا اسُ 􀀀 رَبِّکُمْ.. و آیۀ ی
ی.. 􀀀 أُنْث
380
فرق سیم که از لحاظ تاریخ ادوار فقه از همه مهمتر میباشد این است که آیات مکی چون در آغاز بعثت صدور یافته به اصول
معتقدات و اساس اخلاقیّات بیشتر ناظر بوده تا به فروع پس آیاتی که در مکّه براي بیان حکمی فرعی و فقهی صادر گشته از لحاظ
عدد کم و از لحاظ تفصیل و توضیح، مختصر و مبهم میباشد و غالبا در مکّه دستوراتی کلّی و مجمل در بارة فروع صدور یافته
اللّ العالم.
􀀀
لیکن آن چه در مدینه صادر گشته أولا از لحاظ عدد زیاد و ثانیا بیان و توضیح و تفصیل در آنها بیشتر بکار رفته است. و ه